تأملی بر «بحران هویت» هزارگی

محمد کاظم وحیدی


قسمت اول| قسمت دوم| قسمت سوم| قسمت چهارم|قسمت پنجم
|قسمت ششم |قسمت هفتم|قسمت هشتم|قسمت نهم|قسمت دهم

فصل دوم«بحران هویت»و سردرگمی مبارزاتی

وقتی جامعه ی زیرستم و قربانیِ محرومیتِ تحمیل شده (بایکوت) تصمیم می گیرد تا برای نجات از وضعیت موجودش دست به مبارزه بزند، اگر به لحاظ هویتی در وضعیت ناهنجار (بحران) و سردرگمی قرار داشته باشد، ناممکن است که بتواند راه مبارزاتی خود را درست ترسیم نماید و یا در عمل روی خطوط و اصولی مشخص گام بردارد. نخست این که چنین مردم و جامعه ای به جای برنامه ریزی درست مبارزاتی، اغلب اقداماتی خودسرانه، احساساتی و واکنشی را روی دست می گیرد، چون آنانی که در چنین وضعیتی قرار دارند، به دلیل عدم ثبات فکری و روحیِ ناشی از بحران هویتی شان، با نظم و کارهای برنامه ریزی شده سر سازگاری نداشته و آن را اتلاف وقتی بیهوده به شمار می آورند.

اگرهم در مبارزه به نحوی از انحا به برنامه هایی تدوین یافته تن دهند، مطمئناً در پروسه ی عمل هرگز به آن وفادار نخواهند ماند و مطابق میل و متأثر از شرایط حاکم بر اندیشه و روان شان، هر روز روش و اقدام نوی را روی دست می گیرند که در دانش مبارزاتی از آن به عنوان حل روزمره ی معضلات مبارزه یاد می کنند که اصولاٌ در آسیب شناسی مبارزاتی می گویند، چنین مبارزینی دچار بی برنامگی و یا روزمرگی شده که به طور واضح این گونه مبارزات هرگز ره به جایی نخواهند برد.
معمولاً مبارزاتی را که یک جمع بی هویت پیش می گیرد، بیش از هرچیز از نداشتن استراتژی رنج می برد و از همین ناحیه هم شدیداً می لنگد.

چراکه داشتن استراتژی در واقع به مفهوم انسجام بخشیدن به تمامی برنامه های مبارزاتی بوده که تصور و تحقق آن برای مردمی که دچار «بحران هویت» بوده و مشخصه ی برجسته ی شان، سردرگمی، بی نظمی، ولنگاری و بی اعتمادی نسبت به آینده می باشد، کاملاً ناسازگار می نماید. جنبش هاو مبارزات چنین مردمی عمدتاً روی احساساتِ واکنشی استوار بوده و به همین دلیل هم بیش تر از ماهیتی خودبه خودیِ دنباله روانه برخوردار می باشد. به عبارت دیگر در این گونه مبارزات، این کنش ها و اقدامات انحصارگرایانه، بایکوت شدید و تجاوزات فرهنگی حاکمیت قوم محور است که در جایگاه «سوبژگی» قرار داشته و باعث شکل گیری جنبش ستم دیدگان به گونه ی واکنش نسبت به آن ها می گردد. بنابراین جبش های خودبه خودی در حالت عادی اغلب به دلیل قرا گرفتن در مقابل عمل واقع شده ای چون تجاوز آشکار نظامی و یا توهین علنی به «هویت» و یا به «مذهب» و «زبان» به عنوان بخش هایی از هویت یک جامعه، و یا عریان تر شدن ستم و تبعیض های قومی شکل می گیرند.

این واکنش فوری که عمدتاً به دلیل فقدان پیشتاز دموکراتیک و مآلاً عدم آمادگی مبارزاتی جامعه ی ستم دیده صورت می گیرد، فاقد شرایط لازمِ ارتقای فوری بوده و بنابراین برای مدتی به همان روال نابه سامان خود ادامه داده که در صورت عدم شکل گیری جنبش دموکراتیک سازمان یافته در متن جنبش خودبه خودی، مبارزات ستم دیدگان برای همیشه در حد یک جنبش خودبه خودی باقی خواهند ماند.
اگر یک جمع مبارز در برش خاصی از تاریخ در موقعیت مبارزاتی جنبش خودبه خودی قرار داشته باشد، علتش عمدتاً تجاوزهای شدید و دور از تحملی هستند که دشمن در مرحله ی پیش از طی شدن مراحل لازم برای ارتقا و تکمیل برنامه های مبارزاتی توسط ستم دیدگان انجام داده است.

به عبارت دیگر، جمعِ درحال تدارک و آمادگی برای مبارزه، علی رغم نداشتن آمادگی لازم و تکمیل نشدن برنامه های مبارزاتی شان، تشخیص می دهد که تجاوزات شتاب آلود کنونی دقیقاً تعیین کننده ی نقطه ی عزیمت مبارزاتی بوده که اگر تأخیری در حرکت و اقدامات مقاومت طلبانه صورت بگیرد، ممکن است یا کل تشکیلات نابود شود و یا این که مردم بدون رهبریت طی واکنشی خشم آگین بسیج گردند و بدین گونه اوضاع از کنترل همگان خارج شده که ضربات جبران ناپذیری را بر پیکر مقاومت مردمی وارد خواهد آورد.

اما چنین امری در رابطه با جمعی که از مشکل بی هویتی رنج می برد، کاملاً متفاوت می باشد. یعنی، شکل گیری جنبشی خودبه خودی نه به خاطر وضعیت اضطراری و پیش بینی نشده، که مستقیماً ناشی از سردرگمی و «بحران هویتی» مبارزانش می باشد. در چنین شرایطی، مبارزین خود از «هویت»شان چیزی نمی دانند، و بنابراین مقصد خود را نیز نمی شناسند و درکنار مجموعه ای از بی اطلاعی ها، از روش مبارزه و نیز مطالبات مورد نیاز هر مرحله از مبارزات خود هم اطلاعی ندارند.

یعنی، با آن که سران چنین جنبشی مدعی هستند که برنامه های مبارزاتی خود را تنظیم نموده و اینک رهبریت دموکراتیک با انسجام کامل شکل گرفته است، اما چون وضعیت «بی هویتی» بر کل جامعه و حتا سران جنبش سایه انداخته است، این رهبریت در تدوین استراتژی، تنظیم برنامه ها و مشخص نمودن مطالبات خاص مبارزاتی دچار سرگردانی و توهم خواهد بود. در چنین وضعیتی می توان تشخیص داد که شکل گیری جنبش خودبه خودی ناشی از نارسایی شرایط ذهنی مبارزه می باشد، چراکه علی رغم حاضر و آماده بودن شرایط عینی مبارزه، این رهبریت است که به دلیل مشکلات روحی ـ فکری اش، نتوانسته شرایط ذهنی مبارزه را آماده سازد.

روشن است که وقتی فرد یا گروهی از «هویت» خود بی خبر باشد، دیگر از ماهیت و جای گاه اجتماعی ـ سیاسی اش چیزی نمی داند. بنابراین، با چنین اطلاعات پایه ای باید چه استراتژی، برنامه و مطالباتی را در مبارزات خود بگنجاند و اصولاً کسی که «ارزش» و جای گاه خود در جامعه را نمی داند، هرگز نخواهد دانست که مقصدش از مبارزه چیست و اساساً چه خواسته و هدفی را دنبال می کند. برای همین هم هست که معمولاً مبارزات گروه هایی با چنین مشخصه ای چیزی جز واکنشی به فشارها و تحقیرهای فراتر از تحمل آن هاست. واکنش در برابر ستم و تبعیض شدید قومی حادثه ای است که فراتر از اراده ی ستم دیده انجام می پذیرد. یعنی پس از فرونشستن خشم اولیه، ستم دیده تازه متوجه می شود که بغض و کینه اش با شدت فوق تصور ترکیده است.

پس واکنش غیرارادی به ستم وتبعیض می تواند آغازگر مبارزه ای گسترده علیه ستم گران و انحصارگران قومی قدرت باشد، اما نه چنین مبارزه ای ادامه خواهد یافت و نه نتایج مثبتی را برای سران و پیروان چنین جنبش خودبه خودی ای به ارمغان خواهد آورد و حتا نمی تواند خطوط و دایره های «انتقام گیری» را درنوردد و به نبردی رهایی بخش بینجامد. در چنین نبردی «خشم» و «انتقام» جای هرگونه برنامه و مطالبه ی حقوقی ـ سیاسی را پر می کند و مبارزین و روندگان این راه هرگز برنامه و خواسته ی مشخصی را دنبال می کنند و در نهایت هم چیزی به دست نخواهند آورد، مگر ایجاد نمودن تغییری در روش ستم و تبعیض حکام و نه فروکاستن کمی و کیفی آن.

این نیروها در رابطه با ترسیم استراتژی برای مبارزه با موانع و عوامل اصلی بدبختی و عقب ماندگی مردم هزاره، نمی توانند تضادهای جامعه را دسته بندی نمایند تا تضاد اصلی را پیدا نموده و انرژی عمده ی خود را در راستای برداشتن آن از سرراه شان، به کار گیرند. انسان «بی هویت» بیش از هرچیز دچار «ازخودبیگانگی» گشته که دیگر «اراده» و «انگیزه»ای برای مبارزه اش ندارد، مگر این که دقیقاً به آسیب شناسی مشکلش بپردازد و درجستجوی عامل اصلی پدید آمدن وضعیت سردرگم خود و در کل تمامیت جامعه، برآید.
این مرحله یکی از مشکل ترین مراحل مبارزه بوده و دست یابی به این واقعیت که «بی هویتی» و یا سرگردانی میان هویت های گوناگون (بحران هویت) عامل اصلی افتادن در چنین وضعیتی می باشد، کار چندان ساده ای هم نیست. این سرآغاز کار در این راستا است و باید چگونگی حل معضل «بی هویتی» و یا نجات از «بحران هویت» را بیابند و آن را در عمل پیاده نمایند.

بنابراین، به دلیل گرفتار آمدن در بحران هویت است که هرگاه تلاشی را آغاز می نمایند تا انسان هزاره را از منجلاب «بی هویتی» و یا «بحران هویت» و ازخودبیگانگی ناشی از آن بیرون کشند، اغلب دچار برخوردی کاملاً سطحی و ناشیانه شده و بعضاً بدون درک دقیق مسائل، عقده مندانه تصمیم به کنار گذاشتن هرچه که در متن جامعه وجود داشته ولی نامناسب با سلیقه ی سران آن تشخیص داده شوند، می گیرند. قبلاً هم یادآوری گردید که انسان «الینه» شده، دیگر از خود چیزی برای کار و حتا تمایل و توان تفکر روی مسائل خود و مرتبط با جامعه اش ندارد، چون عنصر ازخودبیگانه همیشه به خواست «دیگری» و اساساً طبق رهنمود و خواست دیگران می اندیشد و عمل می نماید. چراکه افراد ازخودبیگانه هرگز نمی توانند کنش گرانی پیشگام و آغازگرانی با اراده و با برنامه ای باشند که مبارزه و برنامه ی آن را نه در واکنش به اقدامات «دیگری»، بلکه بر اساس صلاح دید جامعه از پیش تدوین نموده و طی مبارزه ای سازمان یافته آن را پیش ببرند. به همین دلیل است که آنان مبارزه را در «دنباله روی» و واکنش نسبت به اقدامات ستم گرانه و سرشار از تبعیض و بایکوت قوم حاکم می بینند.

همه هم می دانیم که سپهر سیاسی ـ فکری جامعه ی ما در دوره ی جدید توسط غربی ها اشغال گردیده و با شکل دادن اتمسفری نوین، نسل «خودکم بین» و «ازخودبیگانه» را تنها در مسیر اندیشیدن مطابق میل خودشان سوق داده و مجموعه اصطلاحات و واژه هایی را تنها برای بلغور نمودن این نسل به میدان آورده و تعابیری چون «لاییسیته»، «سکیولاریته» و… را بدون درک و فهم جای گاه کاربردی شان در جامعه و میان تحصیل کردگانی رواج داده اند که ناخودآگاه به شعارهای «صلح» و «نفی خشونت»ی که ستم گران قوم حاکم بر دهان شان نهاده اند، مفتخر هستند. این تناقض میان واقعیت عینی جامعه ی سرشار از تبعیض و ستم قومی با «روش»های نرم و به اصطلاح مدرن، مشکلات ناشی از سرنوشت و آینده ی مبهم آنان را به طور مضاعف افزوده است.

یعنی سکیولاریزمی که تلاش دارد تا از حکومت نمودن مذهب جلوگیری نماید و نیز لاییسیته ای که مذهب را امری شخصی به شمار می آورد، این تازه به دوران رسیده ها سعی می نمایند تا به آن سمت و سوی ضدمذهبی و کنار زدن مذهب از جامعه بدهند. به همین دلیل «مذهب» را بسیار دست کم می گیرند و نابخردانه به عنوان زایده ای تخدیرکننده به نبردی سهم گین با آن می پردازند. مسلماً وقتی این نسل دچار مطالعاتی محدود، دارای جهتی تعیین شده توسط دیگران، و مآلاً ناکافی باشد و نداند که «مذهب شیعه» بخشی از «هویت» بزرگ ترین مجموعه ی درونی مردم هزاره (شیعیان ۱۲ امامی) به شمار می رود، باید هم به جای رهایی اش از سردرگمی ها، بیش تر و ژرف تر در آن غرق گردد. درحالی که روند نجات هزاره از بحران هویتی که سخت گریبانش را گرفته است، باید با مطالعاتی عمیق، همه جانبه، دقیق و صدالبته باحوصله مندی کافی انجام پذیرد. اگر ما موظف و مسئول نجاتش از «بحران هویت»ی هستیم که شدیداً در آن گیر مانده و می پنداریم که به همین دلیل او به «ابژه»ای خنثا تبدیل شده است، هرگز ملزم به شتاب زدگی و دخیل نمودن احساسات و تمایلات شخصی خود نمی باشیم.

بنابراین، باید در راستای کشف تمامی عناصر مفید و مضر در وجودش، کار کنیم و آن ها را به دقت مورد بررسی قرار دهیم. در این میان باید تأمل نماییم که آیا واقعاً عنصر «مذهب» در روند بازشناسی هویت قومی اش بازدارنده است و یا این که این حساسیت شخصی و فکری ما نسبت به مذهب است که ناسنجیده ما را به برخوردی احساساتی و عقده مندانه ی ضدیت با آن می کشاند. بنابراین پیش از هر اقدامی باید جای گاه و کابرد مشخص واژه ها و «مؤلفه»های فرهنگی ـ هویتی را به خوبی درک نماییم و سپس زایده های واقعی ای که به طور تحمیلی به فرهنگ اضافه گردیده اند را از بخش های جدایی ناپذیر فرهنگی ـ هویتی خود تشخیص دهیم.

حال لازم دیده می شود تا مروری گذرا داشته باشیم به روند مبارزات مردم ما که از متن آن به «سرگردانی» و «بی برنامگی» مبارزاتی آنان راه یابیم و اثرات «بی هویتی» و «ازخودبیگانگی» را بر مبارزات آنان به بررسی نشینیم. آن چه روشن و مسلم است، این که مبارزات مردم ما طی بیش از نیم سده ی اخیر همیشه دچار نقص ها و سرگردانی های مشهود و جدی ای بوده که علت اصلی آن رهبریت و برنامه ریزی مبارزه توسط «انسان نماهای» محصول پروژه ی مهندسی «استحاله»ی انسان می باشد.

یعنی ما با وضعیتی مواجه هستیم که انسان تهی گشته از درون و با ظاهری که انسان می نماید، اما درواقع فاقد ویژگی های عمده ی انسان مانند «اراده» و «آگاهی» بوده و خود بیش از دیگران نیازمند رهایی از «خودکم بینی» و «ازخودبیگانگی» است، اینک تصمیم به نجات ستم دیدگان هم تبارش می گیرد!! بنابریاین باید مروری داشته باشیم بر روند مبارزات غیراصولی ای که «هویت قومی» را به فراموشی سپرده و هیچ گاهی هم نتیجه و دستآوردی برای مردم نداشته است.

ادامه دارد…

شبکه سرتاسری مردم هزاره

In this article

Join the Conversation