تأملی بر بحران هویت هزارگی”فصل اول”

محمد کاظم وحیدی

قسمت اول| قسمت دوم| قسمت سوم

فصل اول

نگاهی گذرا به مفهوم «هویت»

سخن گفتن در مورد «هویت» و به ویژه «هویت قومی» که مقوله ای پیچیده و گسترده و درعین حال از مباحث داغ، گنگ و حتا سردرگم کننده ی چند دهه ی آخر سده ی بیستم بوده و از آن پس بخشی از سرشناس ترین دانش-مندان و کاشناسان علوم اجتماعی و مردم شناسی را به خود مشغول نموده است، کار چندان ساده ای نمی باشد.

اما از آن جا که عدم درک آن منجر به یکی از بحران های عمده ی اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی ـ تاریخی مجموعه های بزرگی از انسان ها می گردد، ناچار از پرداختن به آن ولو در سطح ابتدایی هستیم. چراکه چنین مبحثی در کشور ما تازگی داشته و مطمئناً از آن پس و با نقدهای پی درپی غنای خود را به دست خواهد آورد.

همچنین باید روشن نمود که گرچه این مباحث به علت تازگی و درعین حال انگاره های تئوریک بودن شان نمی توانند فی الفور رهگشای مردمی سردرگم و بحران زده گردند، اما بالاخره باید این مبحث را از نقطه ای آغاز نمود و با نقد پی گیر و نیز تطبیقش درعمل، نواقص و ضعف هایش را جدا نمود و به کناری انداخت و مابقی را عمق و گستردگی بخشید تا در چنین رهگذری در درازمدت به راه حل هایی جهت پایان بخشیدن به وضعیت ناهنجار انسان های بی هویت و مآلاً بی سرنوشت دست یافت.

به هرحال، هویت چون عمدتاً با انسان سر و کار دارد، پدیده ای است اجتماعی و با آن که به لحاظ تعریف هنوز به طور کامل شناخته نشده و همه پذیر نگردیده است، اما این تعریف عام که «هویت» شناسه ایست که می تواند تمایز موجود میان گروه های انسانی را معین نماید، تا حدودی این مشکل را حل می کند.

این تمایزات گاه در تفاوت باورها ، هنجارهای رفتاری، ارزش ها و رسومات متبلور می گردد که می توانند مبنایی برای درک و شناخت «هویت قومی» گردند. درعین حال، چنین تمایزاتی می توانند در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و مذهبی نیز جلوه کنند که در این رابطه می شود از تمایزات طبقات اجتماعی ـ اقتصادی نام برد و یا به تفاوت امتیاز و حقوق پیروان مذاهب مختلف در یک جامعه اشاره نمود که با آن ها شناخته شده و از یک دیگر متمایز می- شوند.

البته این موارد بیش تر به درد مبحث «اقلیت» می خورد تا بررسی مسائل قومی، که موضوع اصلی جامعه و نیز مبحث ما می باشد. به عبارت دیگر، باز کردن مبحث «اقلیت» به معنی آن است که حتما «اکثریتی» هم وجود دارد که طی تقابل قرینه ای به آن پرداخته ایم، درحالی که ساختار جامعه ی چندقومه ی ما کاملاً از آن مبرا بوده و در موجودیت چهار قوم بزرگ و تقریباً برابر، داعیه های «اقلیت»ی بیش تر به توهین، تحقیر و مآلاً بسترسازی برای فروکاستن از حقوق سیاسی، اجتماعی و مدنی اقوام می ماند تا بررسی و شناخت واقعیت عینی جامعه ی خودمان.

باور یک جمع انسانی به ارزش هایی عام و والا (حداقل برای آن گروه انسانی)، سپس تنظیم رفتارها و مناسبات، روابط میان اعضای آن جامعه و در نهایت انجام رسوماتی بر مبنای باورمندی های یاد شده، اساس فرهنگی هویت بوده که در واقع مبنایی ثابت تر نسبت به دیگر شاخصه ها برای تعیین و درک تمایز میان اقوام و نژاد ها به شمار می-رود که می توان به لحاظ اهمیت و درجه ی اثر و ثباتش، آن را در ردیف پس از «تبار» قرار داد. درحالی که برخلاف آن، دیگر تمایزات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتا مذهبی کاملاً تحول پذیر هستند و زیرتأثیر تغییرات در مناسبات تولیدی، سیاسی، فکری و یا تلاش گروه-های متمایز اجتماعی، دگرگون خواهند شد.

در کنار آن و به منظور شناخت دقیق تر یک گروه انسانی و دست یابی به درستی و یا بطلان داعیه های قومی و نیز رسیدن به ریشه ها و سیر تحول باورها، ارزش ها و رسومات مجموعه های انسانی در طوا تاریخ، باید به مطالعات تاریخی و جغرافیایی پرداخته و با توجه به سوابق تمدنی و خاست گاه گروه انسانی مشخصی، به تفاوت موقعیت و جای گاه اقوام و گروه های انسانی در گذشته و حال پی برد. این تفاوت ها که اغلب ریشه در مسائل سیاسی داشته و عمدتاً به دلیل تحریف ها و انکار ها صورت پذیرفته، کمک شایانی به تشخیص هویت یک گروه انسانی (قوم) می نماید.

پیش از این یادآوری گردید که «هویت قومی» را مجموعه ویژگی هایی تشکیل می دهند که یک گروه انسانی با آن ها مورد شناسایی قرار می-گیرند. بر همین اساس زمانی می شود ادعا نمود که هزاره ها از نقطه-نظر هویتی دچار بحران نمی باشند که هم هزاره ها خود را با آن ویژگی ها بشناسند و هم با این ویژگی ها مورد شناسایی دیگران قرار گیرند. درحالی که امروزه وضعیت هزاره ها کاملاً متفاوت از آن است.

یعنی نه خود هزاره کاملاً به ویژگی های هویتی خود آگاه است و نه دیگران او را به چنین شناسه هایی می شناسند. اغلب یا به مسأله کم-توجهی نشان می دهند و سرسری تنها با بیان ویژگی ساختمان چشم و به-ویژه بینی هزاره ها، هزاره را معادل «پچک» می شناسند. صدالبته که در این خصوص محتوای تحقیر و کم زدن این مردم با استفاده از چنین واژه هایی در بالاترین حد خود قرار داشته که مقصود اصلی گوینده را روشن می سازد.

این است که وقتی یک گروه انسانی باید دقیقاً و تنها با خصوصیات و شناسه های مورد پذیرش جامعه شناسی، روان شناسی وانسان-شناسی به رسمیت شناخته شوند و دیگران نیز روابط و مناسبات خود را متناسب با باورها، ارزش ها، هنجارهای رفتاری، فراورده های تولیدی مادی و غیرمادی مانند هنر و…، همین طور جای گاه تاریخی و سابقه ی تمدنی آن مردم باید به گونه ای تنظیم نمایند که نه حق و باور و ارزشی از آنان زیرپا گردد و نه به جای گاه اجتماعی ـ سیاسی شایسته ی شان لطمه ای وارد گردد.

«هویت» واژه ای عربی بوده که می توان واژه هایی چون شناسه و حتا شناس نامه (الهویه) فارسی را برابر آن قرار داد. در شناس نامه های (تذکره) کشور ما نیز، «قومیت» یکی از ویژگی های شناسه ای جامعه ی چندقومه ی ما به شمار رفته که هر بیننده می تواند از هویت قومی دارنده ی آن سند، آگاهی لازم را به دست آورده و بی درنگ در مغزش وجوه افتراق و تمایز وی را با سایرین ترسیم نماید.

در اکثر جوامع وقتی دو و یا چند نفر به طور تصادفی مثلاً در نوبت گرفتن فورمه ی کار، بانک، بلیط سینما و یا مسافرتی دور فرصتی برای صحبت کردن می یابند، معمولاً کسانی که اصالتاً از یک شهر هستند به هم نزدیک می شوند و سخن را به کوچه ها و افراد سرشناس آن شهر می کشانند تا به نقاط مشترک زیادتری دست یابند و بدین گونه نقاط تعلق و پیوند خود را به یک دیگر بیش تر سازند.

مسائلی چون نژاد، باورها، ارزش ها، رسوم و هنجارهای رفتاری مشترک، زبان مادری، مذهب و اعتقادات، جنسیت، محل تولد و سکونت، سن، رشته ی تحصیلی، تفکرات و علایق مشترک از جمله مواردی هستند که در صورت نزدیکی و شباهت ها، تمایل افراد را به یک دیگر زیاد نموده و باعث شکل گیری نوعی دوستی پایدار می گردند. چراکه با اغلب این ویژگی ها فرد بهتر و بیش تر شناخته شده و مآلاً نگرانی دیگران در دوستی با وی را کاهش می دهند. می بینیم که مقوله هایی در زندگی اجتماعی انسان وجود دارند که به-مثابه ی ابزاری برای شناخت بیش تر و بهتر بوده و هرکس برای برقراری روابطی محکم و مطمئن تری درصدد دست یابی به آن اطلاعات می باشد.

مقوله ی «هویت» که عامل شناخت بسیاری از ویژگی های فردی و به ویژه جمعی انسان ها بوده و توسط آن، هم خود فرد شناخته خواهند شد و هم دیگران او را خواهند شناخت، مانند همه ی مقولات اجتماعی فاقد تعریف مشخص و همه پذیر است. بعضی ها تلاش می کنند تا جنبش پیرو «هویت قومی» را «امری جزئی و غیر مؤثر در زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه»۲ تلقی نموده که تمسک به آن (یا بزرگ نمایی اش) «ذهن و ضمیر جامعه را با بحث جنجالی و حاشیه ای مخدوش می سازد»۳، به شمار آورده اند.

اغلب پژوهش گران غربی نیز از درک معنی و مفهوم «هویت» اقوام عاجز بوده و حتا بعضاً حاضر می شوند تا موضوع بحث خود را به خاطر نرسیدن به تعریفی روشن و همه پذیر از «هویت قومی»، کنار گذاشته و به راحتی از بررسی آن چشم بپوشند. گرچه ریشه ی این مسئله را می توان به ساختار جوامع برژوازی که مؤلفه های تازه تر و نسبتاً انسانی تری را جهت برقرار نمودن مناسبات و روابط میان انسان ها ایجاد کرده است، دانست و این گونه تعبیر نمود که با ایجاد نظامی این چنینی، می شود مسئله ی خرده فرهنگ ها که طی تعامل با ارزش های دموکراتیک و انسانی در این گونه نظام ها کم رنگ تر می شوند را به کلی کنار گذاشت. مثلاً گارجی باتاچاریا در مقاله ی پژوهشی اش زیر عنوان آموزش نژاد در مطالعات فرهنگی، برنامه ده مرحله ای بالندگی فردی می نویسد، «ارائه ی تعریفی روشن از آن ها ]قومیت و…[ دشوار می نماید و بنابراین، خلاصه کردن کارهای انجام شده درباره ی این موضوعات دشوار است».۴

اما با همه ی این ها بسیاری از محققین غربی برای آن تعاریفی متناسب با دیدگاه و یا سلیقه ی خود درنظر گرفته اند. گارجی باتاچاریا از این حقیقت چشم پوشی نمی تواند که مبحث «هویت قومی» علی رغم مطرح شدن نخستینش از سوی نژادپرستان (مانند جریان افغان-ملت در کشور ما و نازیست ها در آلمان) جهت ارائه ی هویتی که آنان را برتر از دیگران نشان دهد، بعدها عمومیت یافته و دامنه ی آن به عرصه های دیگر علمی کشیده شد. امروزه اما، محرومانی که سوژه ی اصلی پروژه های استحاله گری و هویت زدایی هستند، به منظور بازیابی آن چه از دست داده به آن چنگ زده اند.

او می نویسد، «اگرچه این مبحث فراسوی ملاحظات صرفاً نژادی گسترش یافت ولی تصور عمومی آن بود که این هویت ها بیش از همه معرف نژادی کسانی بود که به نحوی در حواشی جامعه بسر می بردند».۵ شاید هم علت اصلی آن باشد که برتری جویان پس از رسیدن به قدرت، کم تر به ادامه ی این مباحث نیاز داشته و حتا می پندارند که دامن زدن به چنین مباحثی در پروسه ی بعد از اقتدار، باعث تحریک و یا بیداری محرومانی می گردد که هویت قومی آنان قربانی هم سان سازی فرهنگی ـ تاریخی تمامی خرده فرهنگ ها بر مبنای هویت قومی مقتدران شده است.

بنابراین، از آن پس کسانی که برای برده شدن و قرار گرفتن در زیر سلطه ی برتری جویان هویت زدایی شده اند، بیش از دیگران به ضرورت بازشناسی هویتی و مطالعه و فهم و درک آن احساس نیاز نموده اند، چون چنین اقوام و نژادهایی درصدد آن هستند تا هویت خود را که در پروسه ی استحاله ی فرهنگی ـ تاریخی و حتا نژادی مثله شده است، بازشناسند و به واقعیت وجودی خود که نباید این مادونِ انسانِ ترسیم شده توسط توسعه طلبان قوم محور باشد، دست یابند.

به قول مرسر (۱۹۹۴) و براون (۱۹۹۶)، «امروزه اغلب در صورت بندی های اجتماعی جدید و به ویژه در نقاط برخورد مقوله های متحول و مختلف جنسیت و جنس قدم به عرصه نهاده اند».۶ مسلم است که در مباحث جنسیت (Gender) درست مانند هویت زدایی قومی، سخن از استحاله ی هویتی مادینه ها به عنوان یک انسان در کار می باشد.

به هرحال، مبحث «هویت» به دنبال از دست رفتنش دوباره اهمیت خود را به دست آورده و توسط مبارزان پژوهش گر قوم زیرستم، از نو به میان کشیده شده و به یکی از عمده ترین و مبرم ترین نیازهای اساسی افراد و گروه هایی تبدیل می-گردد که مدتی را در وضعیت «تشبه» به دیگران گذرانده و اینک با تکانه ای فرهنگی ـ سیاسی در جستجوی شناخت و معرفی خود برآمده اند.

روی هم رفته «هویت» پدیده ای است اجتماعی که داری ابعاد مختلفی است. گرچه این مسئله به لحاظ تعریف همه پذیر نگردیده است، اما هویت باید پیامد باور و عمل به مجموعه نهادها و مقولاتی مانند ارزش ها، باورها، هنجارهای رفتاری، آثار و تولیدات هنری ـ صنعتی، خاست گاه تاریخی ـ جغرافیایی، مناسبات اجتماعی و حتا اصالت نژادی ای باشد که در مجموع به یک گروه انسانی (قوم) شناسه ی خاصی بخشیده و آن را از دیگر گروه های اجتماعی متمایز می سازد. این تمایزات گاه در تفاوت باورها ، هنجارهای رفتاری، ارزش ها، رسوماتی و حتا تفاوت های فیزیکی ناشی از نژاد متبلور می گردند که خود به مبنایی برای درک و شناخت هویت های قومی، نژادی تبدیل می شوند.

درعین حال، گرچه چنین تمایزاتی می توانند در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و مذهبیِ صرف نیز جلوه کنند که تمایزات طبقات اجتماعی ـ اقتصادی از نمادهای آن به-شمار می روند و یا با تفاوت امتیاز و حقوق میان پیروان مذاهب مختلف در یک جامعه به شکل گیری اقشار و گرو های انسانی گوناگون منتهی می گردد که کاملاً از یک دیگر متمایز می باشند. این موارد را بیش تر می توان در مبحث «اقلیت»۷ مورد بررسی قرار داد.

شبکه ی سرتاسری مردم هزاره

In this article

Join the Conversation