تأملی بر بحران هویت هزارگی” از خود بیگانگی”

محمد کاظم وحیدی


قسمت اول| قسمت دوم| قسمت سوم| قسمت چهارم|قسمت پنجم


در کنار آن و به منظور شناخت دقیق تر یک گروه انسانی و دست یابی به درستی و یا بطلان داعیه های قومی ـ نژادی، و نیز رسیدن به-ریشه ها و سیر تحول باورها، ارزش ها و رسومات اقوام، باید به مطالعات تاریخی، سوابق تمدنی و خاست گاه تاریخی ـ جغرافیاییِ قوم مشخص و حتا جای گاه اقوام و گروه های انسانی در طول تاریخ و جامعه ی امروزی پرداخت. این امر که ریشه در مسائل سیاسی داشته و عمدتاً به دلیل حضور ممتد موجی از تحریف ها و انکار هایی که توسط توسعه طلبان هویتی ـ سرزمینی صورت گرفته است، کمک شایانی به-تشخیص هویت یک گروه انسانی (قوم) می نماید. ضرورت چنین روند پژوهشی ای دقیقاً به این دلیل است که در تاریخ های جعلی به مثابه ی تاریخ های رسمی این مرز و بوم، حضور و جای گاه بومیان آشکارا و تعمداً مورد انکار قرار گرفته است.

بنابراین زمانی که یک مجموعه ی انسانی شناسه های خود را ازدست داده باشد و یا میان شناسه های گوناگون هویتی سردرگم گردد و نتواند به انتخاب درستی دست یابد، می گویند که گروه انسانی یاد شده دچار «بحران هویت» شده است. ازخودبیگانگى را می توان از پامدهای بحران هویت به شمار آورد، طوری که وقتى در یک جامعه از خودبیگانگى همه گیر شد و افراد بیش ترى نمادهای ازخودبیگانگی را در رفتار و اندیشه ی خود بروز دادند، در این حالت می توان ادعا نمود که جامعه دچار بحران هویت شده است.

واژه «Alienation» که در زبان لاتین براى بیان مفهوم «ازخودبیگانگى» مورد استفاده قرار می گیرد، در اصل برای وضعیت و حالت غیرعادی افراد که آن را به دلیل حلول و رسوخ «جن» در بدن وی و به عبارتی «جن زدگى» به کار می بردند. مسلماً کابرد واژه ی «جن» به مفهوم موجودیت شیء نامرئى بوده که رفتار معمول انسان را تغییر داده و او را ناخودآگاه به اسارتش درآورده و با تسخیر اندیشه و رفتار انسان، به آن ها شکل و جهت مى دهد، درحالی که بروز رفتاری عیرمعمول نه عامل اصلی قابل رؤیت می باشد و نه امکان رویارویی مستقیم با آن وجود دارد.

«الیناسیون» یا همان «ازخودبیگانگی» به معنی موجودیت تعابیر ذهنی غیرمنطبق از جامعه و پدیده های اجتماعی پیرامونی است که هیچ تطابقی با واقعیت‌های عینی ندارد. الیناسیون پدیده‌ای است مختص انسان که دیگر موجودات از آلودگی به آن مبرا هستند، چون امر تحلیل جهان و اعتماد و کارگیری از ذهن مختص انسان بوده که علاوه بر درک واقعیت‌های عینی و پدیده های خارجی مستقل از ذهنش، از جهانی به نام ذهن نیز برخوردار می باشد و اساسا جهان ذهن در شکل دهی ماهیت انسان نقش برجسته ای دارد. جهان عین برای همه ی موجودات قریباً یک سان است، اما تفاوت‌ها، تکثرها و تعددها را تنها در زندگی آدمیان می توان یافت و این بیان گر گوناگونی جهان ذهن در میان انسان‌هاست.

ازخودبیگانگی چه فردی باشد و یا جمعی، همیشه وضعیت فرهنگی ـ سیاسی مقلدانه به همراه دارد. یعنی این که در چنین وضعیتی افراد جامعه اراده، ابتکار و کنش آزادانه ی خود را در حوزه های فرهنگ، اجتماع و سیاست از دست داده و نمی توانند براساس مطلوب‌ها و نیازهای خود عمل نمایند. اقدامات اغلب دنباله‌روانه و تقلیدگرانه بوده و پادایم های فکری ـ سیاسی ای که توسط حاکمیت قوم محور تولید یا بازتولید می‌شوند، دارای کاربرد گسترده میان افراد و جریانات بحران زده ی بی هویت خواهند شد، درحالی که دولت و ساختار حکومت در تمامی سطوح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باید بر مبنای تقاضاهای اجتماعی شکل بگیرند. بنابراین به صراحت می توان ادعا نمود که شکل گیری و ایجاد روز افزون ده ها کمسیون، نهاد و زیرمجموعه های زاید دیگری که به منظور تداوم و تقویت انحصار قومی قدرت باعث فربه‌شدن ساختار دولت و سلطه ی هرچه بیش تر آن بر شهروندان گشته و بدین گونه روند دولت گرایی عناصر ازخودبیگانه و الینه شده را شتاب می بخشد.

گستردگی چنین روندی در جامعه عامل دوری و کناره گیری اقوام زیرستم از مطالبات و خواست‌های شان گشته که متقابلاً پروسه ی الینه شدن را میان ستم دیدگان سرعت می بخشد و آن را به رقابت و مسابقه-ای جهت تقرب به دربار خواهد کشاند.

«بحران‌هویت» وضعیت ناهنجاری است که روان آدمی را می‌فرساید و روحیه و اراده اش را از درون می‌خراشد. انسان بی‌هویت از روحیه‌ای ضعیف، متزلزل و نامتعادل برخوردار است،. اعتمادبه‌نفس خود را از دست می دهد و به دلیل فقدان شاخصه هایی برای شناخت خود و نیازهایش، قدرت تشخیص را از دست می دهد. این است که به‌سادگی به-تسخیر القائات، تحریفات و تبلیغاتی درمی آید که هژمون طلبان قوم-محور برای تثبیت موقعیت فرادستی شان به کار انداخته اند.

مسلماً که باید روشن شود که «نام» یک قوم به تنهایی نمی تواند با شناسه های هویتی آن قوم برابر و هم سان تلقی گردد. به عبارتی دیگر، نام امر مجردی است که فی نفسه نمی تواند نقشی در تعیین «هویت» یک مجموعه ی انسانی داشته باشد، چنان که در تمامی مدت و دوره ای که یک قوم دچار بحران هویت بوده و یا حتا کاملاً منکر هویت قومی خود شود، همچنان از همان نام رایج برای مشخص نمودن گروه انسانی موردنظر استفاده می گردد.

یعنی در دوران گذشته که طبق پروژه ی مهندسی استحاله ی انسان هزاره که به تهی سازی اش به-لحاظ هویتی انجامیده بود، نام «هزاره» طبق برنامه و حتا با اکراه بر ما اطلاق می گردید. یعنی درست است که نام یک قوم می-تواند ذهنیت اصلی تفاوت و تمایز میان مجموعه های انسانی را مطرح سازد، اما اگر آن قوم دچار بحران هویت و یا «مسخ» کامل هویتی شده و همه چیزش مبتنی بر «تقلید» و «تشبه» به دیگران باشد، یک بیگانه ی بی اطلاع را دچار سردرگمی ناشی از عدم موجودیت کوچک ترین تقاوتی میان مجموعه ی انسانی استحاله شده با قوم استحاله گر خواهد می نماید. پس نام یک قوم به تنهایی به خلق تفاوت ها و تمایزات قومی و نیز برجسته شدن شاخصه های شناسه ای یک مجموعه ی انسانی نمی انجامد بلکه مجموعه ویژگی هایی هستند که برمبنای آن ها تمایز میان یک مجموعه ی انسانی با دیگران را مشخص می نماید.

بنابراین، اگر حذف و مسخ ویژگی های یک قوم طی پروژه ی موفق استحاله گری تحقق یابد، دیگر نام یک قوم برای روشن نمودن تفاوت-ها و ویژگی ها کافی نخواهد بود، چنان که هم اکنون ما هزاره های ازخودبیگانه ای را داریم که هرگز حاضر نمی باشند تا خود را زیر نام هزاره قرار دهند. یعنی نام یک قوم تنها در سایه ی ویژگی های فرهنگی ـ تباری است که اعتبار می یابند و اساساً دیگران با شنیدن نام قومی خاص، مجموعه ویژگی های یادشده را از ذهن خود می-گذرانند.

بنابراین فریب بزرگِ قرار گرفتن نام اقوام در قانون اساسی، نباید ما را اغوا نماید که درج نام هزاره در قانون اساسی به-معنی پذیرش ما به عنوان یک قوم با تمامی سوابق تاریخی، فرهنگی و تمدنی بوده که مآلاً منجر به حل شدن مشکل هویتی ما خواهد گردید. خیر، مگر تحریفات عبدالحی حبیبی که ریشه و نسب و نژاد «هزاره» را به پشتون ها وصل می کند، ندیده اید؟۶

در این جای شکی وجود ندارد که پایه های روند استیلاگری قومی بر «نابرابری» و «تحقیر» استوار است که با روش های اقتصادی اقوام زیرستم را به نیازمندی و نهایتاً دریوزگی کشانیده و ازنظر مقاومت به زانویش درآورد. هم چنین با روش روانی به تدریج او را از درون تسخیر نماید و به جای ازپا درآورنش، به استخدامش بگیرند.

درکنار آن و برای تکمیل پروسه ی ازخودبیگانگی اش، باید او را از نیاکان و تمدن های آفریده شده ی شان که بخشی از «حافظه ی تاریخی» آن مردم به شمار می رود، برید و با تاریخی که بیان واقعیت ها و حوادث گذشتگان این قوم است، به وسیله ی مجموعه داستان ها و افسانه های دست ساز حاکمان فاصله ای عمیق ایجاد نمود و بدین گونه او را فاقد پشتوانه نمود و حتا در بومی بودنش نیز «تردید»هایی را ایجاد کرد. حال و با توجه به موجودیت و استمرار این روش های هزاره ستیزانه، چگونه می توان به داعیه های رسمیت یابی هزاره ها به عنوان یک «هویت» باورمند گشت و اقدام مجریان چنین طرحی را درست و به جا دانست.

بنابراین، با این اقدام زیرکانه ی حاکمیت قوم محور نباید بدون تأمل، این ادعا صورت گیرد که موضوع «هویت» یک قوم و بحران های حاکم بر آن تنها به دلیل قرار گرفتن نام «قومی» در قانون اساسی به کلی حل شده است. یعنی، آن گونه که دای فولادی در کتاب اخیرش (چه باید کرد؟) روی آن تأکید و ابرام دارد، با ذکر نام هزاره ها در قانون اساسی نه «هویت» این قوم حل می گردد و نه «بحران هویت» ناشی از تحریفات و جعل و انکاری که در طول تاریخ سازندگان امروزین قانون اساسی به آن مبادرت ورزیده اند، دست از سر ما برخواهند داشت. در این خصوص باید دید که صاحب رسوخان قانون اساسی (که حتا برای خود صلاحیت و اختیار تغییر و کم و زیاد کردن آن را نیز قائلند) چه تعریفی از ماهیت تاریخی، نژادی و فرهنگی قومی که نامش را در قانون ثبت نموده اند، ارائه خواهند داد. به-تعبیر دیگر، امر رسمیت بخشی به اقوام به عنوان اجزای تشکیل دهنده ی مردم کشور را با چه ویژگی هایی انجام می دهند؟

وقتی در قانون اساسی نامی از یک قوم به عنوان عناصر تشکیل دهنده ی مردم این سرزمین برده می شود، در کنارش با محدودیت هایی۷ حق هرگونه تلاش هزاره ها را برای دست یابی به حقوق سیاسی، اجتماعی، مدنی و حتا پژوهش و شناخت ریشه های تاریخی شان سلب می کنند. در چنین وضعیتی اگر دچار داوری عجولانه نگردیم و طی عکس العملی فوری فریاد سرندهیم که، هان فریبی در کار است، بیدار شوید؛ اما ضمن تأمل و دقت، می توان ادعا نمود که چنین اقداماتی از نظر صداقت شدیداً مشکوک به نظر می رسند و به اصطلاح، با چنین اقدامی حتماً ریگی در کفش قوم حاکم قرار دارد.

چراکه تاریخ ریشه ی پدیده ها را در خود جا داده است و وقتی تلاش ها بر این باشد که پژوهش های قومی متوقف شوند و یا حتا مطرح نمودن سوابق تاریخی و جستجو برای یافتن آثار باستانی را هراسناک و زیان بار برای جامعه جلوه دهند، خود از نوعی تلاش برای اثبات عدم حضور هزاره ها در تحولات تاریخی این مرز و بوم و نیز بی پشتوانه ساختن این مردم به لحاظ فرهنگی ـ تاریخی حکایت دارد.

آشکار است که پذیرش امروزی هزاره-ها بدون توجه به ریشه و سابقه ی تاریخی آنان، می تواند حتا به نفی «شأن» و «کرامت» این مردم نیز منتهی شده و روزگاری رسماً آن ها را اسرا و بردگان بیگانه ای مطرح نمایند که در طول جنگ های تجاوزگرانه ی شان به این سرزمین، به اسارت قبایل وطن پرست!! جنوبی و مشرقی۸ درآمده و چون آنان را (هزاره ها) افرادی سخت کوش و نوکرانی قابل اعتماد یافته اند و سالیان درازی را به عنوان «نفرخدمت» در میان خانه های درباریان و مقامات بلندپایه ی مملکتی صادقانه انجام وظیفه نموده اند، اینک برای خدمت نمودن به قوم حاکم، به عنوان «تبعه» پذیرفته شده اند.

می بینیم که هول شدن و پذیرش بی تأمل هر اقدامی که از سوی توسعه-طلبان قوم محور حاکم صورت می گیرد، می تواند پیامدهای بس ناگواری را برای ما ارمغان آورد. چنین برخورد غیرواقع گرایانه، عاطفی و ساده لوحانه با عناصر و جریاناتی که به هیچ چیز جز استیلاگری و تمامیت خواهی نمی اندیشند، یا به ضعف ما در شناخت دشمنان برمی-گردد، و یا این که چون به دلیل فقدان رهبریت مترقی و باصلاحیت و نیز دور ماندن از مبارزات اصولی، درواقع سرخورده از مبارزات کودکانه و کوچه بازاری شده و برای کنار کشیدن از ادامه ی مبارزه و مقاومت، هر داعیه و شکل و ظاهری را بهانه نموده و علی رغم درک محتوای دروغینش، با نیرنگی محض دل به آن ها می سپاریم و دست آخر برای رسیدن به «مال» و «منال»ی، خلق را به سادگی فریب می دهیم که روند بازشناسی هویتی را کناری گذارید، چون راه درست هویت یابی همین است که حاکمان انجام داده اند.

دیگر و با ثبت نام قوم ما در قانون، هیچ جای نگرانی ای باقی نمانده و همه چیز طبق خواسته ی خود ما پیش می رود. در رابطه با فریب کاری های از این قبیل که نادست را به جای درست به ما عرضه می دارند، شاملوی بزرگ می گوید:

«خورشید را گذاشته،
می‌خواهد
با اتکا به ساعت ِ شما طه‌ دار ِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برگذشته‌ ست»۹

In this article

Join the Conversation

1 comment

  1. آ صف پاسخ

    درو د بر فر زا نه قو م جنا ب وحید ی و سلا م بر سایت وزین مر د م هز ا ر ه
    این از جمله مقا لا ت بینظیر آ قا ی و حید ی است که تا کنو ن خو اند ه ام بر ا ی رو شنگر ی مر د می ما با ید بر دستا ن تو انمند آ قا ی وحید ی سلام کر د که با رو حیه عا لی اینچنین وضعیت نا همجا ر مر د م ما ر ا به تصو یر کشید ه اند همه خو انند گا ن عز یز با ید بکرات این مقا له ر ا بخو انند د ر صو رت امکا ن تکثیر و بدسترس مر د م قر ا ر د ا ده شود خیلی مهم است
    از جنا ب و حید ی بز رگو ا ر تمنا میکنیم که این مقا له ر ا د ر سایت ها ی دیگر نیز بنشر بسپا رند تا مو ر د استفا د ه بیشتر مر د م قر ا ر گیر د
    همیشه سر بلند و تو ا نا با شید جنا ب و حید ی