ایران وپالیسی رقابت منطقه ای

قسمت دوم:
عناصراطلاعاتی ایران درافغانستان.
باسقوط رژیم نجیب و روی کار آمدن گروه های ضد شوروی، دخالت های ایران چهره ای شدیداً ضد پاکستانی به خود گرفت و با تقویت شورای نظار، مقابله با حزب گلبدین را شدت بخشید. در این مرحله گرچه تلاش ایران برای تقویت حاکمیت انحصاری شورای نظار و گروه های متحدش یعنی سیاف و محسنی بود، اما تلاش داشت تا دامنه ی متحدین دولت را به هزاره ها و ازبک ها هم گسترش دهد. اما حزب تازه تشکیل موسوم به وحدت اسلامی به رهبری شهید عبدالعلی مزاری که تدریجاً به سوی مستقل شدن از ایران گام برمی داشت و به منافع مردم هزاره اولویت می داد، با پافشاری روی خواسته های اساسی مردم هزاره، پیوستن به دولت انحصاری ربانی، سیاف، محسنی را منوط به برآورده شدن مطالبات مردم خود نمود. چون ایرانیان چنین روی کردی را هم حرکتی درجهت تضعیف حاکمیت تحت فرمانش می دانست و هم به خاطر ماهیت تمردآمیز موضع هزاره ها، تحملش کاملاً به سر آمده و تصمیم گرفت تا بار دیگر مانند سال های نخستین دهه ی ۶۰، سرکوب دیگری را برای هزاره ها در نظر بگیرد. بنابراین، دولت کابل را وادار ساخت تا جنگ علیه حزب وحدت زیر رهبری مزاری را آغاز نماید. توطئه ها و تحرکاتی از داخل حزب وحدت نیز در این راستا هم سو با حملات دولت وقت کابل آغاز گردیده و عناصر اطلاعاتی ایران مانند سید مصطفی کاظمی، سیدعالمی بلخی، سیدمحمد سجادی و… را برای ایجاد فشار بر مزاری فعال تر ساخت. جنگ ها و حرکت های ایذایی به منظور تنبیه و نهایتاً وادارسازی مزاری به پیروی از منافع ایرانیان که در این مقطع در حکومت انحصاری کابل تبلور یافته بود، هرروز درگوشه و کنار کشور علیه این جناح در حزب وحدت به وقوع می پیوست. وقتی مزاری قاطعانه در مقابل همه ی آن ها ایستادگی نمود، به دستور ایرانیان طرح جنگ های بزرگ و فرسایشی علیه وی به کار گرفته شد. برای شروع چنین جنگی، طرحی که توسط سفارت ایران، جناح اطلاعاتی ایران در درون حزب وحدت و شخص مسعود تهیه گردیده که بر اساس آن، کادرهای مهم مقاومت در برابر اراده ی ایران در حزب وحدت در نزدیکی سیلوی کابل و کنار یکی از پایگاه های نظامی اتحاد سیاف ترور گردیدند. پس از آن نیروهای سیاف با حمله بر مردم هزاره در منطقه ی کوته سنگی، بیش از ۲۰ نفر از مردم غیرنظامی را به قتل رسانده و بدین گونه مطابق خواست ایران، دامنه ی جنگ گسترش یافت.

چندماه اوضاع با جنگ های تحمیلی پراکنده ادامه یافت تا این که طرح سرنگونی کامل جناح مزاری که از حمایت اکثریت قاطع مردم هزاره برخوردار بود، باشرکت تمامی جناح های دولتی اعم از حرکت محسنی، پاسداران جهاد سید کاظمی، عالمی بلخی، مسعود و سیاف، روی دست گرفته شد که با حمله به افشار (علوم اجتماعی) به عنوان مرکز فرمان دهی نیروهای مقاومت طرف دار مزاری، عملی گردید. این عملیات که منجر به خلق یکی از وحشیانه ترین جنایت ها در سده ی اخیر شد، بیش از هزار نفر که اکثر آنان را مریضان، کودکان، زنان و سال خوردگان تشکیل می داد، به فجیع ترین شکلی به قتل رسیدند. تجاوز وسیع به ناموس و به اسارت بردن زنان و کودکان از مشخصه های بارز این عملیات بود. اما بازتاب چنین تهاجم ضدانسانی حکومت وقت، علی رغم دلهره و نگرانی اولیه ی مردم هزاره، چیزی جز تصمیم قاطع و همگانی در دفاع از خود نبود. این بار چیزی به نام حزب وحدت در عمل امور مقاومت را برعهده نداشته، بلکه این مردم بودند که با تصمیم خود جبهات و سنگرهای مقاومت را دوباره برپا داشتند و پایه های مقاومت بزرگ تاریخی سده ی اخیر را بنا نمودند. پس از این مزاری بزرگ تمامی توجه خود را به مردمی نمود که علی رغم ترس، اضطراب و ضعف امکاناتی، فداکارانه خود را آماده ی مقاومت همه جانبه در مقابل هرگونه تجاوز بعدی نموده که پیامد آن تبدیل شدن مقام مزاری از دبیرکلی حزب وحدت، به رهبری مقاومت مردم هزاره بود.
ایران که از روگردانی و سپس ایستادگی و مقاومت هزاره ها سخت نگران شده بود، شیادانه موضع دوپهلو گرفت (درست مانند دوران مقاومت ضدشوروی) و با اعزام به اصطلاح هیئت میان جی و صلح، خود را متأسف نشان داد و رسانه های دولتی اش عوام فریبانه از حقوق مردم شیعه و ضرورت دفاع از آن سخن راند که در واقع می خواست تا با راه انداختن جنگ مذهبی، مخالفان حنفی مذهب دولت هم پیمانش در کابل را با دولت نزدیک و متحد ساخته و همه را علیه هزاره های «رافضی»!! بسیج نماید که فتوای جهاد علیه مخالفین توسط مهره اش ربانی در راستای همین طرح اعلام گردید. طی این پروسه دولت کابل که شدیداً مورد پشتیبانی ایران قرار داشت، برای سرکوب جدی و نهایی هزاره های مستقر در غرب کابل مورد تشویق قرار گرفته و شدیداً تقویت گردید. وقتی این حرکت (جهاد علیه رافضیان) هم با ابتکار شهید مزاری مبنی بر بستن پیمان با حزب گلبدین و جنبش دوستم (حنفی مذهبان) خنثی گردید، ایرانیان طرح نابودی و یا کنار گذاشتن رهبریت صادق مردم هزاره را با طرح تعیینات و انتخابات درون حزبی توسط جناح اطلاعاتی اش در درون حزب وحدت به راه انداخت و طی آن خواستار برکناری مزاری گردیدند که با کمال تعجب حمایت و دخالت حرکت محسنی، سید انوری و سیدهادی که به لحاظ تشکیلاتی هرگز موضوع به آنان ارتباط نمی گرفت، را به-همراه داشت. اما مردم هزاره علی رغم راکت باران غرب کابل و نیز تهدید مستمر و پی درپی گروه محسنی مبنی بر ممنوعیت هرگونه راهپیمایی، در صحنه حضور یافته و با بیعت ده ها هزار نفری شان بارهبریت وی، طرح های خائنانه ی ایران و عوامل داخلی اش را خنثا نمودند. این بار برنامه ی کودتا از درون به مثابه ی یک دستورالعمل به اجرا درآمد که آن هم با اقدام به موقع نیرو های وفادار به مزاری درشب ۲۳ سنبله ۱۳۷۲ نقش بر آب گردید.
با سقوط دولت ربانی و شرکاء و تسلط جنبش قرون وسطایی طالبان بر پایتخت، ایران شدیداً احساس خطر کرده و این بار ناامنی و جنگی بزرگ با طالبانی که از پشتوانه ی کامل پاکستان برخوردار بودند را حتا در مرز های خود احساس کردند. بنابراین با جدیت وارد اقدام شده و با برنامه ریزی اساسی و درازمدت، مانند تربیت نیروهای نظامیِ شدیداً آموزش دیده ی موسوم به «سپاه محمد»، هم چنین متشکل نمودن عوامل اطلاعاتیِ حرفه ای شان که دیگر از هزاره ها در میان شان خبری نبود، خود را جمع و جور نموده و بار دیگر وارد کارزار کشور ما گردید. در این راستا سردار موسوی که پس از سردار محمود صارمی (زیر پوشش خبرنگاری فعالیت می نمود و دست آخر توسط طالبان در مزار به قتل رسید) با هم کاری سردار دهقان، ریاست اطلاعات قرارگاه ۴ انصار سپاه ایران را به عهده گرفته بود، وارد تخار گردید و عملیات نظامی را علیه طالبان رهبری نمود.
پرونده ی دخالت مستقیم ایران در افغانستان، مانند عراق با اعزام نیروهای نظامی به داخل این دو کشور گسترده تر شد و مناطق شمال افغانستان و شمال عراق هردو به مرکز عملیاتی رژیم توسعه طلب ایران مبدل گشت. فرستادن نیرو، پول و تسلیحات روز به روز افزایش می یافت. نیروهای مزدور ایرانی که تعدادشان در کشور ما تا ۵ هزار نفر رسید، پس از سقوط طالبان، با نفوذ داخل اردو، پولیس و امنیت به اطصلاح ملی، به عنوان نیروی ذ خیره برای عملیات بزرگی درآینده در انتظار مانده البته که تا آن زمان بی کار نبوده و در جهت کسب اطلاعات محرمانه از نیروهای مسلح کشور ما، نیروهای خارجی و نیز مقدار و چگونگی تسلیحات و برنامه های نظامی آنان مصروف هستند.
باگسترش نیروهای وابسته به ایران، مراکز استخباراتی و نیز کنترول و مدیریت این نیروها افزایش یافت و نهادهایی چون کمیته ی امداد خمینی، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (IRIB)، رای زنی فرهنگی، خاتم النبیین، تلوزیون های «نور»، «نورین» و «تمدن»، نشریاتی چون «اقتدار» کاظمی و «راه نجات» عالمی بلخی، دارالقران الهادی و نیز شرکت های خصوصی ای مانند چشم شیشه ای، همگی در این راستا فعال گردیدند. درکمیته ی امداد، ترویج روسپی گری و سپس استفاده ی استخباراتی از بیوه زنان به شدت ادامه داشته و کسانی که در وظایف خود سهل انگاری می نمایند، با قطع جیره های ماهانه مواجه میگردند. سود حاصله از تجارت یک جانبه با ایران (سالانه حدود یک میلیارد دالر صادرات اجناس بی کیفیت ایران به افغانستان می باشد) اغلب صرف هزینه های استخباراتی ازقبیل خرید ابزار و تکنولوژی، خرید اطلاعات و استخدام افراد در این زمینه می گرد ند. گرچه به ظاهر چنین وا نمود میگردد که طرف این داد و ستد شرکت های خصوصی هستند، اما تمامی آنها توسط وزارت اطلاعات ایران کنترل میشوند.

قسمت اول این مقاله
ادامه دارد…

In this article

Join the Conversation