ایران و پالیسی رقابت منطقه ای

1468 3

قسمت اول:
محمدرضا بهرامی سفیر سابق ایران در کابل طی مصاحبه های متعددی عوام فریبانه گفته بود که ایران هرگز وارد رقابت های افغانستان و منطقه نشده بلکه خواهان مشارکت در جهت بهبود وضعیت امنیتی کشورهای همسایه می باشد. وقتی ما این سخنان وی را در میان مردم بازگو نمودیم، بخش زیادی از آنان در کوچه و بازار برافروخته شده و رژیم ایران را یکی از دروغگوترین حاکمیت های د یکتا توری و بی با ورترین آنها به اصول انسانی و قوانین اسلامی و بین المللی میدانستند. هرکدام خاطره و یا دلیلی در رابطه با ادعای شان بیان میداشتند. به همین علت بر آن شدم تا به طور مختصر و تنها در محدوده ی یک مقاله به بررسی ماهیت و کارکرد واقعی این رژیم در رابطه با رقابتهای منطقه ای بپردازم.

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند ضد سلطنتی مردم ایران، پروژه های متعددی را جهت انحصار قدرت روی دست گرفته و با موج سواری زیرکانه، سرنوشت و اختیار انقلاب مرد می به دست آخوند ها افتاد. این برنامه با برانگیختن احساسات مردم عامی و پرونده سازی علیه نیروهایی که از سالها پیش بار مبارزه علیه سلطنت خود کامه ی محمدرضا را بر دوش می کشید ند، به تدریج آنان را از صحنه کنار زده و پایه های حاکمیت خود را تقویت نمودند. در این مسیر چنان ستمگرانه و با سنگدلی به قتل عام، اعدام های دسته جمعی و شکنجه¬های متنوع دست یازیدند که کمتر کشوری (به استثنای برنامه ی هلوکاست نازی ها و نسل کشی عبدالرحمان) در تاریخ را می توان همانندش سراغ داشت.
این رژیم که توسعه طلبی و ژاندارم منطقه شدن مبنای شکل گیری¬ اش را می سازد، شعار صدور انقلاب که در عینیت و عمل چیزی جز صدور تروریزم نبود، سرداد. ادعای رهبریت جهان اسلام و فاسد بودن حکام کشورهای اسلامی باجد یت پی گیری گردید و مسلمانان جهان به قیام علیه دولت های شان فراخوانده شدند. نام کشور را جمهوری اسلامی گذاشتند تا توجیه شرعی ای باشد برای چنین داعیه هایی. چراکه رهبران حزب جمهوری اسلامی که سلطه را انحصاراً دراختیار گرفته بودند، به هیچ چیزی اعتقاد نداشته و بعد ها طی جنگ پنهان و درونی قدرت حتا هم د یگر را به بی باوری نسبت به اسلام و انقلاب متهم ساختند.
درراستای تحقق برنامه های توسعه طلبانه ی رژیم آخوندی، بخش بزرگی از سپاه پاسداران را مصروف پیگیری جنبش های آزادی بخش نمودند که در واقع دخالتی آشکار در امور داخلی دیگرکشور ها بود. در این رابطه علاوه بر گروه های وابسته ی کشورما، گروه هایی از دیگر کشورهای اسلامی مانند جبهه ی آزادی بخش اریتره، جبهه ی آزادی بخش مورو در فلیپین، سازمان آزادی بخش اسلامی عربستان، حزب الدعوه و منظمه العمل (سازمان پیکار) عراق، جنبش امل لبنان، جبهه ی پولیساریوی مراکش، هم چنین گروه های سازمان یافته ی دیگری که دفاتر غیرعلنی داشتند، را مورد حمایت قرار دادند تا در کشور های شان دست به مبارزه ی مسلحانه زده و رژیمی شبیه ایران (و صد البته وابسته به آن) را ایجاد نمایند. دستاورد اولیه ی چنین حرکتی مسلماً به چالش کشیدن رقیبان منطقه ای مانند عربستان سعودی مدعی رهبری جهان اسلام و عراق مدعی رهبری اعراب بود. این گروه ها همیشه به عنوان اهرم فشار بر کشورهای منطقه مورد استفاده قرار می گرفتند تا ایران را به عنوان رهبر بلامنازع جهان اسلام و منطقه بپذیرند.
در این میان کشورهای عراق و عربستان هرکدام به روش خود دست به مقا بله با این اقدامات مداخله گرانه ی آخوندهای ایران زدند. مثلاً عراق برای مقا بله با آن، نیروهای عرب خوزستان را مسلح نمود و عربستان با جدا کردن بعضی از نیروهای مقاومت افغانستانی ازکنار ایران با صرف پول های هنگفت، از میزان اهمیت و محبوبیت این رژیم در انظار مسلمانان جهان کاست. در آن زمان مساله ی افغانستان و اشغال این -کشور توسط ارتش سرخ شوروی وقت موضوع داغ روز بود. کشور عربستان، سنی مذ هب های افغانستانی را مورد حمایت قرار داده و در گام نخست ده ها میلیون دالر را دراختیارشان قرار داد. علاوه برآن، با استفاده از موقعیت استثنایی پاکستان به عنوان پشت جبهه ی جنگ افغانستان، کمک های بزرگ مالی را در اختیار پاکستان تحت رهبری جنرال ضیاء الحق قرار داد. در عوض، رژیم ایران به تبلیغات علیه سعودی و پاکستان می پرداخت و آنان را مزدوران آمریکا در منطقه معرفی می نمود.
بادرک این مطلب از سوی رژیم ایران، که گروه های حنفی مذهب کشور ما به دلیل امکانات بسیار زیاد سعودی و کشورهای غربی که یک سال پس از اشغال کشور سرازیر شده بود، مراکز خود را از ایران به پاکستان انتقال داده و بیش تر تابع سیاست های عمدتاً ضد کمونیستی پاکستان و کشورهای غربی گشته بودند، کمک هایی را در اختیار بعضی از گروه های حنفی مذهب افغانستانی مانند جمعیت ربانی با انگیزه ی فارسی زبانی قرار داد. کمک های یاد شده مقدارشان بیش تر از تمامی آنچه بود که به گروه های شیعه داده میشد و این کار به دلیل رقابتی صورت می گرفت که ایران با عربستان داشت. تشویق عناصری از گروه های اهل سنت افغانستانی مستقر در پاکستان جهت انشعاب از گروه های شان با شعار ضد آمریکایی بودن مبنای سیاسی نهضت «اخوان المسلمین»، ازبرنامه های دیگری بود که طی آن مولوی منصور را از حرکت انقلاب مولوی نبی -محمدی جدا نمود. البته چون ایران در این دوره از شرایط اقتصادی بسیار خوبی برخوردار نبود و در نتیجه توان مندی رقابت زیادی با عربستان و کشورهای غربی را نداشت، تلاش مینمود تا حنفی مذهبان کشور ما را که شدیداً نظامی گرا گردیده بودند را به بهانه ی توجه بیشتر به کار فرهنگی ـ سیاسی، از درخواست کمک های مالی سنگینِ شرایط نظامی دور ساخته، تا خود قادر به برآورده ساختن نیازهای آنان گردد. چراکه در همین زمان خود ایران وارد جنگی بی هدف و ویران گر با عراق شده بود، اما به دلیل اهمیت مسئله ی افغانستان در آن دوره برای مسلمانان – جهان، ناچار از ورود به عرصه ی رقابت های شدیدی با رقیبان منطقه ای خود گردید تا حضور خود را در کنار نیروهای مقاومت افغانستان نشان دهد. به ویژه اینکه کشورهای عربی عمدتاً مسلمان از درگیری ایران با عراق چندان خشنود نبودند.
در این میان، گروه های شیعه که همگی باطرح و امکانات ایرانیان شکل گرفته بودند، به دلیل عدم توجه رژیم ایران به لحاظ مالی ـ تسلیحاتی به آنان و نیز اولویت دادن رژیم ایران به رقابت با عربستان و کشورهای غربی که روی سنی مذهب ها سرمایه گذاری مینمودند، به تدریج شیهیان کشور ما از چشم ایرانیان افتادند و تقریباً به فراموشی سپرده شدند. چرا که ایرانیان دریافته بودند که صحنه ی اصلی رقابت، به دلیل حضور فعال سعودی و کشورهای غربی در پشت جبهه ی افغانستان، تعیین سیاست و برنامه برای جنگ افغانستان حتماً در پاکستان صورت خواهد گرفت. بنا براین تلاش مینمود تا بیش از هرچیز در آنجا نقش پایی داشته باشد که این امر تلاش برای نزد یک شدن به گروه های ۷ گانه ی پشاور را به هر قیمتی توجیه می نمود. روند گرایش و افزایش کمک ایران به گروه های مستقر در پاکستان که لاجرم از بی توجهی نسبت به گروه های شیعه ی عمدتاً هزاره بود، این نیروها را داخل کشور به تمرد در برابر ایرانیانی که فرامین خود را توسط دفاتر گروه های شیعه در ایران به آنان ابلاغ مینمود، واداشت. درست در همین زمان، به درخواست دولت ایران شیخ آصف محسنی رهبر گروه حرکت در اجلاس طایف شرکت نمود تا این کشور را از تصمیم های آنان با خبر سازد. البته بعد ها این پروسه ی سیاسی ـ استخباراتی چنان گسترش یافت که جنگ داخلی هزارستان توسط این گروه (از پایگاه ۱۴ در حصه ی اول بهسود که فرماندهی آن بر عهده ی سید هادی هادی بود) آغاز گردید و سپس حرکت محسنی طبق برنامه ی ایرانیان دفتر مرکزی خود را به پشاور انتقال داده و شخص محسنی هم در اسلام آباد مستقر گردید.
هزاره ها تا سال ۱۳۶۱ به دلیل اقتدار مردمی ای که از قیام خود جوش شان به دست آمده و انتظارشان از ایران و دیگر کشورهای اسلامی تنها کمک بلاعوض و بلاشرط بود، تصمیم گیری های خود را عمدتاً در داخل کشور ا نجام می دادند. این امر دولت مردان ایران را که با رفتار ناشایست و خلاف عرف و قوانین بین المللی خود به انزوای کشیده شده بودند و موقعیت ناخوشایندی در برابرشان قرار گرفته و تمامی شرایط -جهانی و منطقه ای بر علیه این نظام بود، آنان را واداشت تا نخست شیعیان کشور ما را که داعیه ی استقلال و شرط گذاری در برابر ایران را داشت، زیر فرمان خود کشاند تا از طریق آن بتواند با قدرت در صحنه ی رقابت منطقه ای عرض اندام نموده و نیروهای مرتبط با کشورهای رقیب را زیر فشار قرار دهد. برای این کار، باید در اولین گام تضادهای درونی شان را تشدید می بخشید و با ضعیف نمودن شان، برآنان مسلط شوند. یعنی روش برخورد بعضی از کشورهای عربی با فلسطینیان را پیشه ی خود گشتاند ند. بر مبنای این طرح، جنگ داخلی هزارستان که مستقیماً توسط ایرانیان مد یریت می گردید، برای ۵ سال ادامه یافت و طی آن (طبق آمار تخمینی و نیمه معتبر) حدود ۶۰ هزار نفر کشته شده و بیش از ۵۰ هزار خانواده آواره گشتند.
پس از عملی شدن اقدامات ضدانسانی حاکمیت غصبی ایران مبنی بر ایجاد جنگ داخلی در کشور ما، آن هم میان گروه هایی که همگی از سوی خودشان تمویل و پشتیبانی می شدند، شیادانه هیئت هایی را به عنوان مصلح به کشور ما فرستادند که در بسیاری از آنها حتا خود ایرانیان حضور داشتند تا بد ین گونه خود را عدم دخیل در جنگهای داخلی جلوه دهند. این هیئت ها گروههای درگیر را به صلح دعوت نموده و خواهان برقراری آتش¬بس گشتند. حضورعمدی ایرانیان در جمع هیئت های به ظاهر صلح، علاوه بر بی طرف نشان دادن خودشان، نوعی تأکید بر بادار بودن شان را نیز به رخ می کشید. پس از ۵ سال جنگ خانمان سوز (۶۱ تا ۶۵)، ایرانیان نیز به این نتیجه رسیده بودند که اینک هزاره ها به قدر کافی سرکوب شده و دیگر توان ادامه ی مبارزه بدون ایرانیان را ندارند. بنا براین من بعد باید آنان را متحد ساخت تا برای مقابله با ناکامی های افتضاح آلودش در صحنه ی رقابت افغانستان، نیرویی از شیعیان افغانستان ایجاد نموده و از آنان به عنوان نیروی خط اقدام در مقابل برادران اهل سنت استفاده نماید. به عبارت دیگر، با تشکیل چنین نیروی بزرگ و مقتدری، درصدد آن بود تا آرمان به خاک کشیده شده اش را از متن رویارویی هزاره ها با نیروهای مستقر در پاکستان تحقق بخشد و بدین گونه نفوذ خود را در کشور ما تقویت نماید. ثمره ی این تلاش، تشکیل شورای ائتلافی بود که زیر نظارت ابراهیمی نمایند ه ی خامنه ای کار می کرد. د یری نپا یید که این شورا هم دچار انشعاب گشت و بخشی از آن به رهبری کریم خلیلی از آن جدا شده و به پاکستان پناه بردند. البته در این مورد سند معتبری به جز بعضی ادعاها در دست نیست تا ثابت سازد که این انشعاب هم تصنعی و تاکتیکی بوده و مانند جریان محسنی جنبه ی استخباراتی برای ایران در داخل جبهه ی مستقر در پاکستان داشته و با هماهنگی ایرانیان صورت گرفته باشد.
با اوج گیری تنش میان شورای نظار و حزب گلبدین در سالهای پایانی دهه ی ۶۰، بار دیگر ایران به بهانه ی فارسی زبانی به یاری شورای نظار شتافت و روابط خود را با این گروه تقویت نمود. این روابط حتا به تشویق شورای نظار درحمله به مراکز حزب گلبدین و کمین زدن¬های پی در پی منجر گردید. حاد شدن تضادهای درونی جنبش مقاومت ضدشوروی توسط ایران، ازسویی به خاطر زیرفرمان کشاندن گروه های مقاومت کشور ما بود، و ازسوی دیگر، به خاطر روابط رو به حسنه ای بود که با روسها داشت و مبنایش تأمین تسلیحات پیش رفته و به ویژه پروژه های هسته ای از شوروی سابق بود که با راکد کردن مبارزات مسلحانه ی ضد اشغال گری در کشور ما، فشار را از روی شوروی کاهش داده و بدین گونه چراغ سبزی به آنان نشان داده باشد.

نویسنده: کاظم وحیدی

ادامه دارد…

In this article

Join the Conversation

3 comments

  1. Bikzad پاسخ

    آقای وحیدی ممنون از حرف های مفت شما، این حرف ها دیگر خریدار ندارد.

    مردم افغانستان میفهمند که کی دوست شان است و کی دشمن شان.

    1. safar پاسخ

      to ky asty ke in gapay moft ra mezany iran doshmany asli hazaraha ast

  2. safar پاسخ

    marg bar iran fashist