منطقی که از تلویزیون نیز به سیاه چال می فرستد…

نویسنده: عزیز رویش
امشب در میز گردی با حشمت غنی احمدزی، رییس شورای سراسر کوچی‌های افغانستان، در تلویزیون «نور» اشتراک داشتم. یارو خیلی خدازدگی می‌کرد و حرف‌هایی گفت که کوفت دلش را نشان می‌داد. گفت: هزاره‌ها پروپاگند را خوب بلد استند و در پروپاگند خیلی پیش اند. از اسنادی یاد کرد که همه چیز مال آنهاست. از قندهار تا غزنی و لوگر، جایداد خود را بر شمرد. از جد خود یاد کرد. از کتاب فیض محمد کاتب هزاره یاد کرد که همه زمین‌های هزاره‌جات را سند دارند و به طور قانونی گرفته اند. از این گفت که هزاره‌ها از کجا آمده اند در کابل و همه چیز را از خود ساخته اند. گفت: کابل مال فرمولی‌ها و پشتون‌ها بوده و حالا همه جای شان را اینها گرفته اند. اینها از پنج هزار خانه زیاد نبودند. از امتیازاتی یاد کرد که هزاره ها در حکومت جدید گرفته و خدا را شکر کنند و در جایی از بس خشمگین شد جیغ می‌زد که معاون تان به جای اینکه معاون افغانستان باشه، معاون یک قوم اس، وزیر تان، وکیل تان… و خشمگین‌تر شد و فریاد زد: بشرم، شرم هم خوب چیز اس، ما د ای ملک مفت نماندیم، د منطق و زور و قدرت و سیاست خود ماندیم. ما هر چیز داریم و هر چیز می‌توانیم…. شما خوده قد کوچی نه، صبا قد کل مردم اوغانستان طرف می‌کنید…. خلاصه، خیلی زور دادگی بود و از همان چیزی پرده بر می‌داشت که همه‌ی یارانش در پنهان با آن زندگی و خو دارند. اگر روزه نمی‌بود و بوتل آب روی میز می‌بود حتماً فیر می‌کرد. آهسته آهسته داشت از جایش حرکت می‌کرد و میز را مانع می‌دید، اگر نه باید یک سیلی جانانه نثار می‌کرد تا یاد من باشد که در حضور او، نگاه نکنم و حرف نزنم و حد غلام را بشناسم….
من که نوبتم رسید، آقای احمدزی را به آرامش دعوت کردم و گفتم: این منطق مال زمان عبدالرحمن است و مال سیاه چال و شکنجه. از آن زمان تا کنون صد سال گذشته، ولی ایشان هنوز در همان صد سال پیش زندگی می‌کنند. گفتم: چشم ابلق کردن و رگ گلو پنداندن، مال زمان حال و مال قرن بیست و یک نیست. حالا زمان منطق است و استدلال. گفتم: ایشان با کسانی دیگر طرف اند و این نکته را باید توجه کنند. گفتم: خوب است کسی که در تلویزیون حرف می‌زند، متوجه شود که هزاران نفر او را تماشا می‌کنند و قضاوت می‌کنند. گفتم: همین دید و همین لحن و منطق است که افغانستان را به اینجا کشانده است. گفتم: این همان رویه‌ی دیگر حرف آقای اسمعیل یون است که دویمه سقاوی نوشته می‌کند و گفتم: آقای احمدزی خود را رییس شورای سراسر کوچی‌های افغانستان می‌گیرد که ادعا دارند بخش بزرگی از ملت افغانستان را تشکیل می‌دهند. این عنوان برای آقای احمدزی خیلی کلان است. حتی کوچی‌ها هم با این منطق و لحن نباید نمایندگی شوند. گفتم: ما را در دنیا به نام هزاره و پشتون و تاجک نمی‌شناسند. به عنوان ملت افغانستان می‌شناسند. امروز ما را به عنوان یک ملت در دنیا سرشکسته ساخته اند. دنیا ما را با بدترین چهره و تصویر می‌شناسد، به جای اینکه این تصویر شکسته و بدنام را اصلاح کنیم در داخل کشور خود بر علیه مردم خود اینگونه رگ گلو می‌پندانیم…. گفتم: آقای احمدزی هنوز تصور نمی‌کند که اینجا ملت است و سرزمین مال ملت است و هر کسی به عنوان شهروند زندگی می‌کند و از حقوق انسانی برخوردار است. فکر می‌کند که اینها برادر بزرگ‌تر اند و دیگران در دامن ایشان زندگی می‌کنند و از امتیازی که ایشان می‌دهند استفاده می‌کنند و باید خدا را شکر کنند. گفتم: هزاره در کابل مانند هر شهروند این ملک نیامده چیزی را به غصب و زور گرفته باشد، پول داده و با قرارداد و معامله‌ی قانونی یک تکه زمین گرفته و سرپناه ساخته است. اگر منطق آقای احمدزی قبول شود تمام کسانی که از سراسر افغانستان در این شهر آمده اند باید محاکمه شوند که ملک پشتون را گرفته اند…. از اسناد شان یاد کردم و گفتم: هیچ شکی نیست که شما سند دارید چون شما به نظام و تاریخی پیوند داشته اید که تمام افغانستان ملک مطلق شما بوده و هر جایی را سند می‌گرفتید و سند می‌دادند کسی نبود اعتراض کند. اما گفتم: حل این دعوا در محکمه و حکومت می‌شود نه با زور گلو و تفنگ و کشتن و سوختاندن و بستن…. از خصوصیت‌های جامعه‌ی مدنی و تفاوت آن با جامعه‌ی بدوی گفتم و تأکید کردم که جامعه‌ی بدوی مانند جنگل است و اراده‌ی افراد جای قانون می‌نشیند و هر چه افراد گفتند و خواستند عملی می‌شود. گفتم: مردم که حکومت می‌سازند و قانون و قانونیت خلق می‌کنند برای همین است که نشان می‌دهند از جنگل و بدویت فاصله گرفته اند.
به نظر می‌رسید از این سخنان، رییس شورای سراسری کوچی‌ها اندکی تأثیر پذیرفت و بار دیگر از بس نرم شد، لحن و صدایش آرام شد و می‌گفت: من مالیم صاحب عزیزه حالی شناختوم. نام شانه زیاد شنیده بودم. خیلی معروف است. کل کار ازی قوم د زیر دست ازی و دسته‌ی مربوط شان است. یک مکتب داره و هر کاری که می‌شه همی و دستی‌ش می‌کنه …. گفت: اگه دقت کنین، گپای خود شان «مترادف» هم اس. از اوغانستان و ملت گپ می‌زنن اما عبدالرحمن را به عنوان هسته‌ی یک قوم می‌کوبند … گفت: ماشاالله زبانش خیلی نرم اس و گپاره رقم رقم تو می‌چرخانه و تو می‌ته… اما دیگر جیغ نزد و صدایش را بلند نکرد. وقتی خلاص شدیم از نسل جدید و واقعیت‌های جدید یاد کردم و گفتم: خوب اس اینگونه حرف نزنی که مردم بد می‌گویند… گفتم: باید خود را از این وضعیت نجات بدهیم…. چیزی نگفت و آرام راهش را گرفت و تنها شنیدم که با خود گفت: ای ملک جور نمی‌شه، هیچ وخت جور نمی‌شه….

منبع: وبلاگ عزیز رویش

In this article

Join the Conversation

5 comments

  1. Hussain(Espalo) naseri پاسخ

    waqeyan k agar aena aensan bashan wa ya am az koche aensaneyad tar shoda bashan az ae kada dega jawabe nateqe paeda nakhad shod
    uastad aziz dastane shoma ra mebosam

  2. beparwa پاسخ

    salam drot bar shuhadai gharbi kabul wa tasliyad bar mardomi ghaiyori hazara in bare awal nest bare akhar ham nakhahad bod ki rajemi fashzem pashtonha banim kuchi chonin jinayate ra mortakem meshawand wa mardomi begonahi hazara ra ba shahadad mirasanan maha bayad hoshyar bashawem wa dastani palledi doshmanan mardomi khodra qad nomayem,bare shoma sotade mohtaram az khodawand mowaffaqqiyat roz afzon khahanam,az dostani aziz khahesh mekonam agar vidoe amin mezi gred ra daren bare man ham rawan koned,E mail badur_baduri@yahoo.com

  3. javad پاسخ

    ba salam khedmat ostad aziz va baradare bozorg jenabe aghaye royesh

    mosahebeye shoma ra ba aghaye ahmad zey didim va shenidim
    khoda hefzetan konad, khob va ba mantegh sohbat kadid.
    tashakor az shoma baradare bozorgvar ke joze eftekharate melate hazarah hastid.
    be omid an rozi ke melate afghanestan ba ham mothed va yak del shavan.

    1. zia پاسخ

      wooow!!! che yak manteqy kocheyana… afaren bar degar aqwam afghanistan ke tanestan ba hamchen be manteq ha gozara konan.

      1. zia پاسخ

        monazeraye khoby bood . khobtarenash ein bood ke aqaye ahmad zey dasht kamy darsy manteq yad megeroft az oustad por eftekhar wa geramy ma aghaye royesh.