نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان

نویسنده: غلام سخی ارزگانی
قسمت هفدهم
فرار اجباری هزارگان در پنج قارۀ جهان توسط افغانان:
این بار قاضی عبدالشکور سرپرسست مهاجرین که یکی از جنایت کارترین و متعصب ترین فرد دستگاه مستبد حکومتی تک تبار افغان بود. او در توزیع ناحق اراضی هزارگان برای افغانان نقش نهایت گسترده داشت که بالاخیره باعث فرار اجباری خیلی از مردم هزاره از سرزمین بومی شاه در پنج قارۀ از جهان گردیدند. این یک فاجعه بزرگی آوارگی بود که در تاریخ سابقه نداشت.
زنده یاد ملا فیض محمد کاتب هزاره در تحت عنوان: «دادن املاک هزاره به مردم افغان»، در سراج التواریخ کتاب رسمی دربار شاهی مطلقه وقت چنین نگاشته است:
«و هم در این ایام، قاضی عبدالشکور خان، که مامور سرپرستی ناقلین و مهاجرین افغان چنانچه گذشت شده بود، وارد ارزگان گردیده، ملک حجرستان قوم دایه و فولاده را، که جوانان ایشان در فوج نظام مالستانی مواظب خدمت بودند، به ده خیل قوم ملاخیل کوچی داده و بدان اکتفا ننموده و چیزی از اراضی و مزارع و مراتع مردم جرغی و بورجگی هزارۀ بهسود را نیز به ایشان سپرد، و از یکسو، به تبعید و اخراج هزاره پرداخته، راه ملک و چقماق و قلعه شیر و تاله و می می و سرهنگان و تابوت و چهارده خاک و کرگاب و شه گیزاب و زاولی و سلاطنان احمد و حسینی و سیاه بغل و زرتک و پیک و مل هزارۀ قلندر و دای چوپان و اولوم لالا و پل جنگلی و ترکانک و کزک و تنهاچوب و آب قول و ارغنداب دستۀ قوم مسکۀ هزارۀ جاغوری را که افزون از هزار خانوار در شمار می آمدند از موطن و مسکن ایشان کشیده و طوایف افاغنه کوچی و وطنی را جا و ماوی داده و هزارگان راه فرار و جلاوطنی جانب ممالک روس و ایران و انگلیس و بلوچستان وغیره برگرفته، در تمامت قارات پنجگانه دنیا چون اسیا و اروپا و افریقا و استریا و امریکا پراکنده شده، جانی نماند که یک نفر دو نفر یا زیادتر از مردم هزاره نرسیده و در این قاضی عبدالشکور خان دست به قلع قمع این قوم برده و چنانچه می خواست از بن برآورده، فرار و خوار و زار ساخت جا به جا رقم شده می آید ان شاء الله تعالی.» (۱)
ببنید آن جوانان هزاره که خدمت گار حکومت بودند، قاضی عبدالشکور نه تنها زمین های ایشان به ملاخیل افغانان داد؛ بلکه اراضی سایر هزارگان را نیز به ناحق به افغانان خود توزیع نمود.
قاضی عبدالشکور که از مسند پیغمبر خدا به صورت ناجایز استفاده سیاسی، سلیقوی، قومی، مذهبی، نژادی، زبانی، سمتی وغیره برد و تا جائیکه توانست ملکیت های منقول و غیر منقول مردم هزاره را برای پشتون های داخلی و خارجی به ناحق توزیع کرد و یکی از سیاه ترین میراث خیانت و جنایت را در تاریخ افغانستان به جا گذاشت. روش و عملکرد این شخص و هم چنان از اسلاف و اخلافش، در ضد یت به منافع ملی تمام اقوام اسیر کشور بودند و هم چنان قوم بیچاره پشتون را زیادتر تحمیق کردند و از وجود آنان علیه سایر اقوام مظلوم ومحروم کشور بهره برداری های سیاسی وغیره را بردند. به خاطر همین نظام طبقاتی، سیاست های مستبدانه و عملکردهای غیر انسانی حکام گذشته بودند که تا کنون قوم نجیب پشتون را از ایجاد وحدت ملی با سایر اقوام کشور محروم نگهداشته اند.
اینکه مردم قبیلوی قوم پشتون با سایر اقوام کشور چه وقت با افکار ملی، اندیشۀ مدنی و باورهای دموکراتیک عمیقآ مسلح خواهند شد و آن گاه با همه طبقات استثمارگر، حکام مستبد و اجیران بی گانه محاسبه مدنی، عقلانی، قانونی و عادلانه خواهند نمود، بستگی زمان و عوامل گونان مبارزاتی دارند.

اسارت زنان شوهردار طوری افغان تبار توسط مردم جاجی و منگل:
مردم مظلوم طوری مربوط به قوم شریف افغان( پشتون) تبار شیعه مذهب بوده که در طول تاریخ کشور مورد تعصبات زیانبار مذهبی قرار گرفته و شوربختانه این سرطان خبیثه؛ یعنی بی خبری از دین مبین اسلام و دانش بوده که گاهی یک فرد سنی توسط شیعه غیرآگاهانه مورد آزار، حق تلفی و حتا قتل قرار گرفته است. و زمانی هم یک شخص شیعه ذریعه یک سنی مذهب بی اطلاع از دین، مورد اذیت، بی سرنوشتی و حتا کشتار نیز واقع شده است.
مردم طوری مظلوم افغان تبار در ارتباط شیعه بودن خویش از سوی خیلی از افغانان سنی مذهب همواره مورد تبعیض، تعصب مذهبی و محرومیت از حقوق مدنی خویش قرار گرفته که یک نمونه مشخص آن را در این سند معتبر دولت مطلقه شاهی وقت چنین می خوانیم:
Gholgholajpg0e12-19b57
«و هم بدین مضمون به محمد اکبر خان هزاره و نایب برگد نظامی رقم فرمود و هردو تن را از مکتوب حاکم کرم که نگار داده بود، که:«برتر از تاخت و تازهای مزبوره، چندین از زنان شوهردار مردم طوری را مردم جاجی و منگل به اسارت برده اند آگهی داده، …» (۲)
این چنین اسارت جزء مهم از میراث شوم ساختار و فرهنگ منحط قبیلوی در کشور استبداد زدۀ ما بوده که متأسفانه، دامنه آن تا کنون نیز ادامه دارد.
آیا اسارت زنان طوری توسط مردم جاجی و منگل یک عمل ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد اخلاقی نبوده است؟
ناگفته نباید گذاشت که تعصب مذهبی سنی پشتون تبار علیه مردم طوری شیعه مذهب پشتون نسبت به تعصب پشتون های سنی علیه سایر شیعیان و به خصوص شیعه های هزاره تبار چندان شدید نبوده و نیست؛ زیرا طورهای شیعه در ارتباط پشتون بودن خویش بازهم مورد خصومات شدید قومی مردم پشتون های سنی مذهب قرارنگرفته و نمی گیرد که بازهم مسأله قومیت در میان است.
از همین لحاظ نیز است که حکومات میراثی خودکامه و طبقات استثمارگر تک تبار وطن ما، جامعه بیچاره پشتون ما را از هم پذیری نژادی، همبستگی مذهبی، هم سویی قومی، همدلی منطقوی و… ایجاد وحدت ملی با سایر اقوام و پیروان مذاهب و ادیان دیگر این حیطه باستانی ما تا کنون محروم نگهداشته و پایه های ارتجاع و جهل را استحکام بخشیده اند.

آزار هزارگان؛ معادل ثواب حق و عمره:
در نزد خیلی از قاضیان؛ اعمال تبعیض و آزار هزارگان معادل ثواب حج و عمره بوده و در همین رابطه هم از هیچ گونه شکنجه، تعصب، خشونت، زجر، توهین، غصب دارایی، اسارت زنان، اختطاف فرزندان و حتا کشتارهای زنجیری و سازمان یافته در حق مردم مظلوم هزاره دریغ نکردند و تا جائیکه قادر گردیدند، بارنامه ها و اهداف شوم حکومات طبقاتی، استبدادی و تک تباری بر سراقتدار را در حق این مردم بی گناه و بی دفاع مورد تطبیق قرار دادند.
اینک یک نمونه مشخص آن را در زیر با هم مطالعه می نماییم تا یک نمونه از ددمنشی و جهل دیگری قرون وسطایی به ملاحظه رسد:
«و قاضی عبدالرحیم که ایذا و آزار مردم هزاره [را] معادل ثواب حج و عمره می دانست،…» (۳)
آیا این چنین کسانی که به عنوان قاضی از سوی دولت تبارگرا بالای مردم اسیر و مناطق اشغال شده هزارستان مقرر می شدند؛ در فقر دینی، اخلاقی، مدنی، شخصیتی و انسانی قرار نداشتند؟

مسابقه تجاوز جنسی دوازده نفر بالای یک جفت زن و شوهر:
زمانی که یک انسان از عقل بی گانه شد و اندک ترین آثار مدنیت و آدمیت در وجودش باقی نماند، این جاست که در وجودش ددمنشی و جهل در مسند مقام قرار می گیرد. این گونه انسان، شکل ظاهری آدمی را دارا می باشد؛ ولی خصوصیات، ماهیئت، منش و کنش وی غیر انسانی و ضد مدنی می باشد.
اینک این خانم و شوهرش محمد اکبر صافی بی دفاع و مظلوم به صورت اجباری مورد تجاوز جنسی دوازده نفر وحشی خصال قرار گرفتند که در واقع یک «مسابقه تجاوز جنسی» بود. این شما و این هم اصل ماجرای استخوان سوز از لابلای سراج التواریخ که با هم مطالعه می نماییم:
«وهم در خلال واقعاتی که رقم شد، محمد اکبر نامی، از قوم صافی سکنۀ موضع چوکی کنر، در ظهر هنگامی، با زوجۀ خود راه درۀ نور و داک چوکی برگرفت و دوازده تن چون: سر مست و سعید مست و کرد و هاتن و مندری و برات و شیرین و شیروک و یکه خان و شریف خان و میرافضل وگل شیرین نامان، از رفتن او برای امری در آنجا آگاه شده و سر راه گرفته کمین گزیده بودند، شوهر و زن را در عرض [راه] گرفته و به گوشه [ای] کشیده یکی را به رو و دیگری بر پشت بر زمین غلطانیده، هردوازده تن به نوبت، هرقدر که توانستند در امر لوح و خروج مضایقه نکردند و هر یک در نوبت خود دیگری را که فارغ شده کنار می نشست، امر مشاهده و معاینه جانب خود می کرد که یعنی وی در مخالطت از سابق سبقت دارد و در قوت از او فوق تر است….» (۴)
آیا قبل از این چنین تجاوز جنسی دسته جمعی جنایات کاران مرد سالار بالای زن و شوهرش صورت گرفته بود؟ آیا هر گونه تجاوز جنسی بالای یک انسان؛ دلالت بر خصوصیت حیوانی مرد سالاری نمی کند؟ آیا اگر حد اقل، نشان از آدمیت در وجود این دوازده نفر افغان وجود می داشت؛ چطور امکان داشت که یک مسابقه تجاوز جنسی را بالای زن و مرد افغان تبارش انجام می دادند؟

توزیع ناحق زمین مردم هزاره برای مردم بلوچ:
وقتی که قوم بی گناه و بی دفاع هزاره مورد نسل کشی، اسارت، بی سرنوشتی و نظایر آن قرار گرفتند و اراضی شان توسط حکام شؤنیستی و افراد قبایل آنان تصرف شدند؛ اقوام و قبایل دیگری از جمله خیلی از بلوچ ها از هند برتانوی نیز غرض تصاحب رایگان ملکیت های هزاره به افغانستان آمدند.
یکی از نیات و جنایات ضد بشری حکام وقت در نوشتار زیر به مشاهده می رسد که زمین های هزاره ها را به بلوچ ها نیز به ناحق توزیع کردند و خصومت های قومی را میان بلوچ ها و هزاره نیز به نفع تداوم استبداد طبقاتی و حفظ ساختار کهنه تشدید نمودند:
«فقرۀ هفدهم، چون تا حال مردم بلوچ را در علاقۀ قندهار جا داده اند، بعد از این که بیایند اگر در علاقۀ قندهار جای برای شان تنگی کند یا زمین آنجا را پسند نکنند، بر حاکم وقت لازم است که اول چند نفر دانستۀ ایشان را نزد حاکم علاقه ای از هزاره جات بفرستد که زمین های آنجا را از نظر بگذرانند. پس از آن که پسند نمودند، نفری ایشان را اگر بارگیر از خود نداشته باشند، کرایه داده سیاهۀ تعداد ذکور و اناث و کبیر و صغیر ایشان را نموده به نام حاکم بنویسید که او جا به جا کند.» (۵)
مادامیکه این چنین بلوچ های خارجی، صاحب زمین های رایگان هزارگان از سوی حکام تبارگار و مطلق العنان گردیدند؛ این بلوچ ها از هر گونه منش و کنش حاکمان تک تبار و طبقاتی وقت علیه منافع همه اقوام و به خصوص بر ضد هزارگان محروم و بی دفاع حمایت کردند.

زمین های هزاره برای ۵۲۰ نفر از قبیلۀ عایشه زایی اتباع هندوستان داده شدند:
آوازه های دادن رایگان زمین ها و دارای منقول مردم هزاره از سوی حاکمان وقت به سمع اتباع کشورهای خارجی نیز رسیده بودند و از این جهت، افغانان خارجی از هر سمت و سو جهت گرفتن زمین های مفت هزارستان به افغانستان آمدند و حکومت وقت زمین های هزاره ها را برای آنان داند و بدین وسیله هم زمینه های نابودی مردم هزاره را در افغانستان مساعد نمودند.
در تاریخ شاهی مطلقه کشور در زیر عنوان: «مهاجرین قبیلۀ عایشه زایی» چنین نقل گردیده است که با هم می خوانیم و بازهم نشانه ای از جنایت ضد بشری را به اثبات می رساند:
«و در خلال احوالی که رقم شد ملک عبدالنبی نام با هشتاد و پنج خانه از قبیلۀ عایشه زایی، فرع قوم اچکزایی، که پنجصدو بیست نفر در شمار بودند، از خاک مقبوضۀ دولت انگلیس، چون از دیر باز شنیده بودند که دولت افغانستان املاک زرخیر خوش آب و هوای مردم هزاره را به افغان داده و می دهد، هجرت اختیار کرده وارد بندر کدنی شد، و ابوبکر خان حاکم کدنی از وصول و رود شان در آنجا به میر محمد حسین خان حکمران قندهار آگاهی داده، او معروض حضور داشت و حضرت اقدس والا ملا عبدالشکور خان قاضی سابق قندهار را که از حبس رها و چنانچه گذشت مامور سرپرستی مهاجرین شده بود فرمان کرد که: «هر وقت حاکم قندهار آنها را نزد او گسیل دارد، قرار دیگر مهاجرین، در هزاره جات سررشتۀ ایشان را بنماید.» و او لفظ در هزاره جات سررشته ایشان را بنماید مندرج این منشور را حجت قرار داده، هرقدر از مردم افغان و کوچی و پادیه نشین و وطنی و قشلاق گزین داخل و خارج مملکت که نزدش حاضر آمدند، از جاهایی که ایشک آقاسی دوست محمد خان املاک و مزارع و مراتع و مساکن و مواطن طوایف هزاره را چنانچه گذشت و جا به جا رقم گشت، به افغان داده و مابقی برجا مانده بودند، به خارج کردن اقوام هزاره و داخل نمودن قبایل افغان اقدام نموده، به جز از هزاره دایزنگی و اغلب دایکندی و اکثر بهسود و جیغتو و محمد خواجه و چهاردسته و قلیلی از قوم فولاده در مالستان و میرآدینه، دسته دسته از جمله هفت دسته هزارۀ جاغوری، دیگر عموم طوایف دای چوپان و دای خطای و دای نوری و دای میری و دایه از تمامت ده دای هزاره را از موطن و مسکن ایشان خارج و تبعید کرده، به اقوام و قبایل افغان داده، اکنون در افغانستان چهار دای از جمله ده دای، دایزنگی و اغلب دایکندی و دای میرداد و اکثر از دای میرکشه و دیگر کسی باقی نماند، همه فرار ممالک خارجه و پراگنده شده اند و اینانی که برحال مانده اند نیز از جور حکام و مامورین دولت و قتل و غارت و تغلب و استیلای افغان، خصوص قبایل کوچی، به کمال ذلت روز عسرت به سر می برند و در هر سال صدها خانه فرار شده و می شوند،» (۶)
حکومت خودکامه و ضد ملی؛ قوم شریف افغان ( پشتون) را در هردو طرف خط دیورند مورد استفاده های شخصی، سیاسی و سلیقوی خویش قرار دادند. با دادن ناحق ملکیت های منقول و غیر منقول همه اقوام کشور و به ویژه از هزارگان برای افغانان بی خبر از دین، جهان، مدنیت، دانش و عقلانیت عصر؛ شکاف های عمیق طبقاتی، قبیلوی، نژادی، قومی، دینی، مذهبی، زبانی، سمتی وغیره را به سود تداوم حاکمیت ارتجاعی و تک قبیلوی وحامیان خارجی خویش خلق کردند.
این سروده در مورد قوم نجیب پشتون است که فریب حاکمیت های استبدادی پشتون تبار را خورده و بازیچۀ ستمگران طبقات حاکمه وقت گردید:
ما سخت شکستیم و تو آبـاد شـدی
بازیچۀ دست زور و بیداد شدی» (۷)

غارت و قتل دسته جمعی توسط قوم وزیری:
در یک جامعه قبیلوی و عقب نگهداشته شده؛ از جمله غارت، کذابیت، تجاوز جنسی، دو رویی، اختطاف و… حتا کشتار نیز عام می باشند. به خصوص در جامعه تنگ قبیلوی- قومی پشتون و انحصار حاکمیت تک تباری؛ بدترین سیاست ها، نیات، سلیقه ها و سایر خصوصیات منفی قبیلوی به نمایش گذاشته می شوند و جامعه را به طرف قهقرا می برد.
از جمله در تحت عنوان: «دستبرد و قتل و غارت قوم وزیری» در مستند ترین کتاب تاریخی وقت حکومت چنین می خوانیم:
«و از دیگر سوی در خلال احوالی که به شرح رفت، چهار نفر از قبیلۀ کابل خیل قوم وزیری، از موضع مرغه و خروتی و سروبی و چانه خواه، در حدود کونگری، واقع بندر مرغه، از توابع ارگون، که مسافت چهارده کروه تا ارگون و بیست و سه کروه تا خاک مقبوضۀ دولت انگلیس فاصله دارد، بر قبیلۀ ملک نواب خان و خداداد خان و محمد سرور خان، تجار قوم ممی خیل تاخته، ملک امیر خان و صاحبداد و دوست محمد و فیض محمد نامان را از ضرب گلولۀ تفنگ مقتول و سعید و جان و محمد حسین و ملا محمود را مجروح ساخته، هشتاد و شش نفر اشتر و دو رأس مادیان و یک میل تفنگچۀ شش تیر و شش میل تفنگ ایشان را به غارت برداشتند؛ و ملکان قبیله و خیل منهوب مذکور در غزنین شده، به زبان ضراعت و فریاد از غلام حسین خان حاکم آنجا داد خواستند. و او معروض حضور والا داشته.» (۸)
آیا قتل انسان های بی گناه پشتون توسط پشتون های متجاوز، یک جنایت ضد بشری نبوده و نیست؟ آیا خداوند لایزال، کشتار انسان ها بی گناه را به صورت مطلق منع نفرموده است؟

متأسفانه که دشمنی، تجاوز، غارت، اختطاف و کشتارهای زنجیری میان قبایل مختلف افغان دارای ریشه های نهایت طولانی و دردناک می باشد که حتا نسل به نسل نیز ادامه داشته و قوم شریف پشتون را از رسیدن به همبستگی قومی، مدنی، ترقی و شگوفایی با سایر اقوام افغانستان محروم نموده اند.
شوربختانه که حتا در این قرن ۲۱ از اثر خشونت های قبیلوی و جهل؛ من جمله انتقام گیری، دعاوی ناحق اراضی و… آدم کشی میان خیلی از قبایل قوم مظلوم پشتون ما ادامه دارند و مردم را از نعمات مدنی، ایجاد وحدت ملی، شکل دهی دولت مستقل ملی، نفطه گذاری ملت سازی ملی و تحقق نظام مردم سالاری در این کشور با سایر اقوام محروم نگهداشته اند.

ملا محمد یوسف قاضی؛ سلیمان را به ناحق به زندان انداخت:

شهوت حیوانی چنان بالای این قاضی حکومت غلبه حاصل کرده بود که چشم به بی ناموسی زن شوهردار نیز گذاشت. وقتی که سلیمان، دختر شوهردارش را تسلیم به خواست شهوت رانی ملا محمد یوسف قاضی وقت نکرد؛ آن گاه قاضی اورا به تهمت ناحق متهم ساخت و نامبرده را به دستور حکومت وقت روانه زندان قرون وسطایی نمود.
«و از دیگر سوی در خلال احوال مسطوره، ملا محمد یوسف خان، قاضی محکمه شرعیۀ گیزاب، مسمات گل گل، دختر سلیمان نام هزاره را که چهرۀ زیبا و قد دلکش رسا و چشم و ابرو و دماغ و لب و دندان رعنا داشت، از پدرش بخواست که به کنیزی به او بدهد و چون شوهر داشت او از دادن دختر سرباز زده عذر آورد. قاضی گفت من او را از شوهر طلاق می کنم و سلیمان هرچند الحاح و سماجت کرد قاضی که دل به جمال دختر داده بود، زبان اصرار از خواهش باز نداشته تا که قاضی پدرش را تخویف و تحذیر کرد که اگر دختر را به من ندهی تهمتی بسته، گرفتار زندان سیاست حکومت کنم و او ناچار شده سخن با دختر خویش در میان گذاشت و دختر دل از شوهر خود جدا نکرده رضا به قضا و تقاضای قاضی نداد که از شوهرش به جور و اکراه طلاق کند؛ و قاضی به سخنی که گفته و تخویف و تحذیر کرده بود وفا نموده، سلیمان را متهم ساخت به این که روجۀ پسر خود را به زنی خواسته است. چنانچه معروض حضور داشته سلیمان طلب کابل و محبوس سیاه چاه گشت.» (۹)
حاکم و یا قاضی دربار بنا بر سلیقه ها، خواست های شخصی و سیاسی خویش هر پیشنهاد و فیصله را که در مورد یک شخض و یا افراد می کرد، از سوی زمامداران مرکزی کابل به صورت مطلق پذیرفته می شد که این امر یکی از فجایع بزرگی را در جامعه خلق نمود.

تملک ملک هزاره ها توسط محمد شریف اچکزایی:
تهدید یکی از وسایل دیگری بود که بسا از افغانان قبایلی داخلی و خارجی از آن استفاده سیاسی و شخصی می کردند و زمینه های زیست و بودن هزارگان را در افغانستان تنگ نمودند تا اینکه از ترس، رو به فرار از میهن آبایی خویش کردند.
قاضی عبدالشکور، اراضی و مناطق وسیعی از مردم هزارستان را به ناحق برای افغانان توزیع کرد که نمونه ای آن در زیر چنین ملاحظه می گردد:
«و مقارن این حال محمد شریف نام اچکزایی، مردم هزارۀ دایکندی سکنۀ جلگای تمزان را به خوف وهراس اندر انداخته سخت گرفت که تا ده تمزان به امر دولت به من داده شده است، ملاک آن یا مساکن و منازل خود را فروهشته از موطن خویش بیرون روند و یا یکهزار روپیه مهلتانه داده، پس از زمستان پراگنده و منتشر شوند. و هزارگان از او طالب فرمان شده، چون فرمان نداشت و به فریه مردم هزاره را تخویف و تحذیر کرده بود، هزارگان ماجرا معروض داشته، حضرت اقدس والا در روز بیست و سوم مذکور شعبان ارقام فرمود که: «اگر مردم مهاجر فرمان به دست داشتند، سرپرست ایشان ملک تمزان را به آنان خواهد داد و الا هزارگان آرام و آسوده باشند، زیرا آنان فرمان نداردند.» و در پایان کار قاضی عبدالشکور خان پس از دادن ملک حجرستان و چقماق و در راه ملک و پاره ای از ملک هزارۀ جرغی بهسود را به سلطان محمد نام، قوم ملاخیل کوچی وغیره مواضع را به دیگر افغانان قشلاقی و ییلاقی، ملک تمزان را نیز با وجود عدم فرمان به قوم اچکزایی، با آن که ملک چوره وغیره[را] گرفته و متصرف شده بودند، داده و نزاغ در بین افتاده، پس از عرض ها و دادخواهی های مردم هزاره، نصف آن جلگاه به دست هزاره مانده، نصفش[را] محمد شریف اچکزایی هم چنان که تصرف کرد تصاحب نمود و اکنون آن را در دست تملک دارد.» ( ۱۰)
حکومت مستبد تک قومی چنان مردم شریف پشتون را اغفال و تحمیق کرد که قبایل مختلف بی سواد این قوم را علیه غصب دارایی، دشمنی، تجاوزات نظامی، خصم قبیلوی و حتا قتل سایر اقوام دیگر تحریک و تحریص کردند و در نتیجه تضادهای دیرینه را چنان تشدید نمودند که تا کنون زمینه های هم پذیری و دوستی میان همه اقوام نجیب کشور ما به وجود نیامده اند.
آیا سیاست ها، روش های سلیقوی و عملکردهای مستبدانه حکام، دولت های گذشتۀ و افراد فریب خورده در افغانستان حتا تا حال به ضرر جامعه قبیلوی پشتون تبار هم تمام نشده اند؟

قاچاق یکی از ماهیئت ضد ملی افغان کوچی:
کوچی در دامن عدم رعایت اسلامیت، مدنیت، قانونیت، دانش و نبود عقلانیت عصر تولید گردیده، با آن رشده نموده، ادامه حیات کرده و بالاخیره با همین خصوصیات بدوی دفن گورستان شده؛ ولی بازهم میراث شوم آن در این قرن ۲۱ نیز ادامه دارد.
در زیر عنوان: «قاچاقی نمودن افغان کوچی» در جلد چهارم بخش دوم سراج التواریخ در مورد این خیانت ضدملی چنین نگاشته شده است:
«و هم در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، مردم افغان غلزایی بادیه نشین و ییلاق گزین، با وجود قدغن پادشاهی و تسدید معابر و بنادر، پنجاه و دو هزار سر گوسپند، از راه غیر معروف به قاچاقی از حدود میمنه، به عزم تجارت در قرشی از توابع بخارا برده همه را بفروختند.» (۱۱)
با تأسف فراوان که دولت های تک قبیلوی- قومی – میراثی و رؤسای جمهور استبدادی یا نتوانستند، یا نخواستند و یا ملحوظات دیگری در میان بودند؛ کوچی های داخلی را در کشور اسکان گزین نکردند تا از زندگانی بادیه نشینی، بیابانگردی، مناسبات غیر مدنی، قاچاقبری، قانون گریزی، تجاهل ورزی، خشونت نگری و… قتل دیگران نجات می یافتند و شامل حیات شهروندی، مدنی، قانونی، اخلاقی، ملی و دموکراتیک می شدند. در این زمینه، هیأت حاکمه و دولتمداران مستبد میراثی افغان تبار مقصر اصلی بوده اند. و حتا اکنون نیز همین دولتمداران مصلحت گرا، ضعیف و بی اراده باشند که مسأله کوچیان کشور را به صورت قانونی و دموکراتیک حل نکرده و هنوز هم نمی کنند. در همین رابطه است که خسارات بزرگی از ناحیه کوچی به منافع ملی کشور وارد می گردند.

خدمات هزارگان برباد و گناه لازم:

برای خدمــت آنکــس کـه نشناســـد حـــق خدمــت
مکن اوقات خود ضایع که نی مزد است نی منت» (۱۲)
عدم تعهد نسبت به رعایت کرامت انسانی، اسلامی، مدنی، اخلاقی و ملی، یکی هم این بوده که خدمت گذاران نه تنها مکافات ندیده؛ ولی برعکس مجازات نیز شده اند. این هم در باورها و عمل کرده های افراد قبیلوی حتا اکنون هم به کثرت به مشاهده می رسند.
در زیر عنوان: «شرح حال خاندان سردار بختیاری»، اصل «خدمت برباد، گناه لازم» را چنین ملاحظه می نماییم:
«و هم در دربار افطار شب بیست و سوم رمضان، محمد اکبر خان نایب برگد پسر غلام محمد خان از اولاد سردار بختیاری هزارۀ جیغتوی غزنین که از سالها با فوج پیادۀ قراباغی در منگل و جدران و جاجی و چمکنی و خوست مشغول و مواظب خدمت بود و ایشک آقاسی دوست محمد خان با کرنیل شیر علی خان، اتهام تحریک قتل کمیدان سلطان محمد خان را که از دست فوج چنانچه گذشت، از اقدام در فعل اغلام کشته شد، و گریختن جانداد خان احمد زایی را بر او بسته طلب کابل شده بود، محبوس و تمام مال و ملک خود و برادر و برادرزادگانش چون غلام حیدرخان و محمد جان خان و محمد جعفر خان و محمد عظیم خان و محمد علی خان و پیر محمد خان ضبط گشت. و از جمله غلام حیدرخان که صاحب طبل و علم و یکصد سوار کشاده بود، در زندان فوت شده، دیگران از راه تبعید مأمور اقامت قطغن گشته کرنیل محمد جعفر خان از اسار محبوس طلب کابل شده و مأمور حبس دایمی زندان مزارشریف گردیده، در عهد امیر امان الله خان غازی، ضامنان عدیده به دولت داده، از حبس رها و تمام این خاندان بزرگ هزاره خراب ویبات گردیده نیست و نابود شد. و خود محمد اکبر خان در پایان کار در موضع هندوسوزان کابل، به امر اقدس والا از ضرب سر نیزۀ عده ای از سپاهیان به قتل رسید.» (۱۳)
حکام وقت در باورهای غیر انسانی و عملکردهای ضد دموکراتیک خویش در صدد از بین بردن مالکان بزرگ ارضی همه اقوام و به خصوص خوانین هزاره شدند. در اصل حاکمان ستمگر، با نسل کشی هزاره ها، اعمار کله منارهای همه اقوام پشتون و غیر پشتون به شکل دهی «خوانین جدید» از وجود افغانان داخلی و خارجی و حتا بلوچ های هندوستانی که زمین های مردم هزاره را تصرف کردند، اقدام ورزیدند که نام آن را «وحدت ملی» گذاشتند.
این کسانی که ملکیت های منقول و غیر منقول خوانین مخالف حکومت و به ویژه زمین های مردم هزارستان را که توسط حکومت رایگان تصرف نمودند؛ تا آخرین رمق حیات از سیاست های شوم، عملکردهای ضد انسانی و ضد اسلامی دولتمداران حراست کردند و از هیچ گونه عمل در قلع و قمع هزارگان دریغ نورزیدند.

ادامه دارد
تاریخ: ۶ جوزا ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۲۷ می ۲۰۱۳ میلادی/ کابل
—————————————————————————————————-
منبع:
(۱) – ص ۲۵۷ و ۲۵۸ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۲) – ص ۲۵۹ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۳) – ص ۲۶۱ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۴) – ص ۲۶۳ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۵) – ص ۲۷۴ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۶) – ص ۲۹۰ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۷) – ص ۸ «هفته نامه جبهه ملی» سال اول- شماره اول – شنبه ۸ دلو ۱۳۹۰
(۸) – ۳۰۵ و ۳۰۶ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۹) – ۳۱۸ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
( ۱۰) – ص ۳۹۱ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۱۱) – ص ۳۲۰ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۱۲ ) – ص ۴۰۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳) – ص ۳۳۵ و ۳۳۶ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

In this article

Join the Conversation