نقدی بر کتاب” اطلس اتنوگرافی اقوام افغانستان(غیر پشتونها)”

حفیظ الله زکی/ روزنامه نگار

قسمت اول

چاپ ونشر کتاب “اطلس اتنوگرافی اقوام ساکن در افغانستان ( غیر پشتونها ) از سوی آکادمی علوم افغانستان با اعتراضات و انتقادات شدید مردمی مواجه شد. در پی همین اعتراض های مردمی رییس جمهور کرزی در جلسه عدلی و قضایی، بررسی مطالب و محتوای کتاب مزبور را در اجندای جلسه قرار دادند. در این جلسه مطالب کتاب اتنوگرافی از مصادق توهین به تمام ملت و اقوام افغانستان و بخصوص قوم هزاره دانسته شد و به تأسی از فقره ۱۳ ماده ۶۴ قانون اساسی، رییس آکادمی علوم افغانستان با سه تن از مسوولان آن به دستور رییس جمهور از وظایف شان برکنار شدند. در ضمن به لوی سارنوالی دستور داده شد، تا تحقیقات خود را در این زمینه به زودی آغاز و کسانی را که به نام علم و تحقیق به اقوام افغانستان توهین نموده اند، به پنجه قانون بسپارند.
حکم رییس جمهور حامد کرزی در مورد برکناری مسوولان آکادمی علوم افغانستان با استقبال اکثریت مردم و بخصوص مردم هزاره مواجه گردید؛ اما برخی حلقات این حکم را ناشی از فشارهای سیاسی دانسته و آن را غیر قابل قبول خوانده است.

به هرحال آنچه از آکادمی علوم افغانستان به عنوان یک نهاد رسمی و تحقیقاتی و یک مرکزعلمی و ملی توقع می رود این است که در نوشته های خود؛ اولا جنبه ها و ویژه گی های علمی تحقیقات را در نظر بگیرند؛ ثانیا اصل بی طرفی خود را حفظ نموده و با پیروی از عواطف و احساسات از چوکات منطق، عقل و اصول تحقیق معیاری بیرون نرود؛ ثالثا هدف تحقیق در این مرکز باید در راستای رشد و تعالی فرهنگ، ارتقای معرفت و آگاهی مردم صورت گیرد و زیست مسالمت آمیز جمعی و برقراری مناسبات اجتماعی برادرانه و عادلانه را تشویق و نهادینه سازد.
بنابراین از انتظار به دور است که یک نهاد رسمی و ملی که از بودجه دولتی استفاده می کند و عنوان بزرگ آکادمی علوم را یدک می کشد، زیر پوشش انجام یک کار عالمانه و روشنگرانه، عقده ها و کینه های شخصی خودرا تبارز دهد.

با توجه به همین انتظار که در واقع با رسالت و مسوولیت این مرکز همخوانی دارد، به صورت اجمال کتاب “اتنوگرافی اقوام ساکن در افغانستان” به بررسی گرفته می شود. البته تلاش می شود که این بررسی خالی از حب و بغض بوده و معیارهای نقد علمی و منصفانه به عنوان پایه و اساس نوشته، مورد توجه قرارگیرد.
این نقد در دو عرصه صورت می گیرد:
1- عرصه ساختاری تحقیق
2- عرصه محتوایی تحقیق

شناسنامه کتاب:
در ابتدا لازم می بینم که یک شناخت اجمالی از کتاب داشته باشیم. نام کتاب «اطلس اتنوگرافی اقوام ساکن در افغانستان (غیرپشتونها) است که جلد اول آن منتشر شده است و ناشر آن آکادمی علوم افغانستان می باشد که با قطع رحلی و درتیراژ ۱۰۰۰ جلد توسط مطبعه شعیب در سال ۱۳۹۰ به نشر سپرده شده است.

این کتاب هشت ولایت کابل، پروان، پنجشیر، کاپیسا، بامیان، غور، غزنی و میدان وردک را مورد بررسی قرار داده و به ادعای آکادمی علوم با عنوان بندی و دیزاین مناسب و معیاری تهیه گردیده و آن را یک کار ابتکاری و منبع دست اول برای محققان دانسته است. این کتاب در هفتصد صفحه به چاپ رسیده است.

الف- بررسی کتاب از لحاظ شکلی و ساختاری:
1- شناسنامه کتاب بسیار خلاصه و غیر معیاری بوده و با شناسنامه های کتابهای تحقیقاتی مطابقت ندارد. در شناسنامه تنها نام اثر، ناشر، طرح و صفحه آرایی، تیراژ، محل چاپ و سال چاپ آورده شده و نام نویسنده گان، نوبت چاپ، قیمت، نشانی، شماره تلفن، مراکز پخش درج نشده است.

۲- ساختار کتاب در کل از آشفتگی و بی سروسامانی رنج می برد و در نخستین نگاه، عدم آشنایی ناشر را با ساختار تحقیق برملا می سازد. کتاب در هشت فصل تنظیم شده، اما علاوه بر یک فهرست کلی در اول کتاب، هرفصل کتاب به صورت مجزا دارای فهرست تفصیلی، مقدمه، ذکر منابع و پیشنهادات می باشد که این امر از یک طرف بر پیوستگی مطالب کتاب و نظم ساختاری اثر لطمه وارد کرده، از طرف دیگر مطالب مشابه و اغلب غیر ضروری تکرار گردیده و بر حجم کتاب افزوده و هزینه های کتاب را بدون دلیل بالا برده است. اگر این زواید و اضافات حذف می شد و مطالب کتاب تنظیم می شد، حجم کتاب از هفتصد صفحه به کمتر از پنجصد صفحه تقلیل پیدا می کرد.
برخلاف ادعای آکادمی علوم افغانستان کتاب از لحاظ عنوان بندی و دیزاین کاستی های زیادی دارد. انتخاب فونت و فاصله خط ها، انتخاب عکس ها و نحوه چنیش عکس هادر صفحه،‌آغاز و ختم مطالب، نواسانات فونت در صفحات مختلف، حاشیه بندی، قطع کتاب، سرفصل ها و سرتیترها و بسیاری از موارد دیگر بر زیبایی و ساختار کتاب ضربه زده است.

۳- آکادمی علوم متاسفانه نه تنها در مسایل ریز بی توجه بوده که بسیاری از اشکالات کلان نیز از سوی این مرکز علمی مورد غفلت قرار گرفته است. چاپ صفحات تکراری و جابجایی صفحات کتاب نمونه کوچکی از این غفلت به شمار می رود. از باب مثال صفحه ۷۳ و ۷۴ مربوط به پشه ای ها و صفحات ۹۹ و ۱۰۰ به صورت تکرار چاپ شده است.
از صفحه ۶۴۶ تا صفحه۶۶۵ صفحات طوری جابجا گردیده که فهم مطالب را برای خواننده دشوار ساخته است. مثلا پس از صفحه ۶۴۸ صفحه ۶۵۹ و پس از صفحه ۶۵۶ صفحه ۶۵۱ و بعداز ۶۴۶ صفحه ۶۵۷ …آورده شده است که خواننده را دچار سرگردانی و سردرگمی می کند.

۴- در مورد اقوام در هر فصل بحث های مفصل تاریخی، تکراری و گاه پر از تناقض و تضاد صورت گرفته که این مسأله هم به ساختار و محتوای تحقیق اسیب وارد می کند و هم هزینه های اضافی را بر ناشر و در نهایت بر بودجه ملی تحمیل می کند.

۵- مباحث نظری و تیوریکی بدون ارتباط و نیاز لازم در لابلای رفتارهای روز مره مردم آورده شده و خصوصیات اخلاقی، اصطلاحات عامیانه مردم، انواع غذاها، باورهای دیرینه و انواع لباس ها به صورت درهم و نامنظم به بحث گرفته شده است، که نشان از نابسامانی تحقیق می باشد.

۶- وجود جملات و عبارات نامربوط و غیر لازم و فقدان منابع معتبر و کافی و عدم بهره گیری از عکس های جدید و رنگه و عدم انجام یک کار میدانی خوب از ضعف های دیگری است که این تحقیق از آن رنج می برد.

۷- مسأله مهمتر دیگر در این کتاب اغلاط تایپی و املایی بی شمار و فراوانی است که در بسیاری موارد فهم و خواندن کتاب را با مشکل مواجه کرده است. این اغلاط در برخی موارد تایپی و در برخی موارد متأسفانه ناشی از عدم آشنایی نویسنده و ادیتور با املای دری می باشد. که در اینجا تنها به موارد زیر بسنده می شود:
– باالهوس که باید بوالهوس باشد ص۳۹
– کانالینزاسیون = کانالیزاسیون ص۴۱
– اذلی = ازلی ص۴۰
– جغل = بغل ص۴۴
– شرعیت = شریعت ص۳۸
– لزیز = لذیذ ص۴۹
– ظفر المظفر = صفر المظفر ص۴۵
– عید غذیر خم = عید غدیرخم ص۴۵
– عمره = عمده ص۴۴
– لهن = لحن ص۵۸
– روضه و شهدا = روضه الشهدا ص۵۴
– عید اظحی = عید اضحی ص ۱۳۵

و هزاران دیگر که از ذکر همه آنها معذرت می خواهم.
این همه اشکالات هر کدام به تنهایی کافی است تا اعتبار اثر را زیر سوال ببرد.
ب – بررسی کتاب از لحاظ محتوایی:
1- عدم اتکای تحقیق به کار های میدانی:

اتنوگرافی یک روش تحقیق علم اجتماعی است که به شدت به تجربه شخصی، مصاحبه و مشاهده متکی است.
در صفحه الف کتاب نیز تحت عنوان یادداشت اداره، گفته شده است که “این کتاب از طریق مطالعات کتابخانه ای و عمدتاً تحقیقات ساحوی تهیه گردیده است.”

در صفحه ب زیر عنوان پیشگفتار آورده شده است که ” اتنوگراف باید علاوه بر استفاده از میتودهای تحقیقات کتابخانه ای، عمدتا و اساسا از میتود ریسرچ ساحوی و مشاهدات عینی استفاده نمایند.”

بعد می نویسد: “مدت زمان و موعد اجرای ریسرچ ساحوی در ولایت متذکره به ملاحظه ضیقی و محدودیت امکانات بودجوی و از روی ناگزیری مدت دو هفته تعیین گردید، در حالی که مطابق معیارهای علمی و روش های پذیرفته شده در عرصه مطالعات اتنوگرافی، محقق اتنوگراف بایست مدت تقریبا یکسال و اضافه از آن و حداقل شش ماه را جهت اجرای ریسرچ ساحوی و مشاهدات عینی در ساحه مورد نظر سپری نماید.” (ص ب)

حال پاسخ به اشکالات زیر ضروری می نماید:
با توجه به این که تحقیق اتنوگرافی نود درصد بر تحقیقات میدانی استوار می باشد و مراجعه به منابع و مأخذ کتابخانه ای تنها در موارد خاص و ویژه کار برد دارد، ایا تحقیقات آکادمی علوم که تنها یک نفر را به مدت دو هفته و آن هم در مرکز ولایات وظیفه داده تا در مورد فرهنگ، عنعنات، باورها، عقاید و رفتارهای اقوام تحقیق نماید، کافی است؟ آیا نتیجه برآمده از این تحقیق می تواند یک کار علمی و معتبر به حساب بیاید؟ به طور قطع نه؛ و عذر “نبود امکانات و ضیقی وقت” نمی تواند کاستی های اثر را جبران کند. آکادمی علوم از یک طرف به ضعف ها و کاستی های کتاب اعتراف دارد و از سوی دیگر آن را یک ” ابتکار علمی و ” منبع دسته اول” در مورد اقوام معرفی می کند. آیا این معقول است و با منطق کار علمی و تحقیقاتی سازگاری دارد؟

آیا تحقیق مزبور می تواند ارزش یک اثر علمی را داشته باشد تا به عنوان منبع دسته اول مورد استفاده قرار گیرد؟!

در کتاب اتنوگرافی از مشاهدات خود نویسندگان و یا مصاحبه با طیف های مختلف اجتماعی بسیار کم آورده شده است و اغلب جمع آوری معلومات پراکنده از کتاب ها، مجلات و آمارهای وزارت معارف می باشد که اینها نمی تواند؛ اولا حکایت گر فرهنگ اقوام از طریق کار ساحوی به شیوه توصیفی به حساب بیاید. چیزی که در انجام تحقیقات مردم نگارانه لازم و ضروری می باشد. ثانیا این گونه منابع از اعتبار علمی برخوردار نیست.

۲- ناهماهنگی و ناپیوستگی مطالب:
علاوه بر مسأله فوق ناهماهنگی و ناپیوستگی مطالب چیزی است که در سرتاسر کتاب موج می زند. مثلا در حالی که نویسنده در باره وضعیت جغرافیایی ولسوالی کلکان بحث می کند، بدون ارتباط کارکردهای شورای ملی مردم کلکان را توضیح می دهد (ص۱۴) یا در حالی که در باره قدمت تاریخی کابل سخن می گوید به یکباره به واژه قوم و قوم گرایی و تیوری ها و نظریه های قومی می پردازد که کوچکترین ارتباطی با بحث قبلی پیدا نمی کند. باز در ادامه هشدار می دهد که “اگر حکومت، قوم گرایی را مهار نسازد، عدم اعتماد بین اقوام وحدت ملی ساکنان را تهدید به فروپاشی می نمایند.” در ادامه همین پاراگراف به رسم بزکشی اشاره می کند و به دنباله آن بدون عنوان مستقل با آثار تاریخی کابل می پردازد و دستاس یا آسیاب دستی را نیز به ادامه آثار تاریخی به بحث می گیرد.

آوردن مطالب نامربوط در کنارهم نشان می دهد که نویسندگان کتاب با اصول نگارش و روش های تحقیق آشنایی ندارند.

مجموعه بحث ها گرچه یک سلسله معلومات پراکنده و نامربوط را در اختیار خواننده قرار می دهد، اما از لحاظ ساختاری و محتوایی بایک کار تحقیقی تفاوت فراوان دارد. (مراجعه شود به صفحات ۲۹- ۲۱ کتاب)
از همین نمونه در صفحه ۴۳ زیر عنوان هزاره ها و شیوه زندگی آنها می نویسد: «به هر صورت بعضی از مورخین هزاره را شه زره تعبیر کرده اند و آنانرا مردمان پاک قلب خوانده اند.

هزاره ها واقعا مردمان خوش مشرب، شیرین زبان و خوش طبع می باشند. آنها آنقدر ساده و خوش باور اند که در مورد آنها گاه گاه چنین زمزمه می کنند: هزاره ها تصور می کردند که بلندی قد شاه کابل به اندازه بلندی برج قلعه است؛ دشمنان مردمان ما همواره سعی داشته اند تا وحدت ملی مردمان ساکن در افغانستان را خدشه دار نموده و با خلق نمودن تفرقه به اهداف استعماری شان برسند.
درجملات بالا چند اشکال وجود دارد:

اول: تناقض:
درحالی که در اینجا از مردم هزاره به اوصاف خوش مشرب، شیرین زبان، خوش طبع و پاک طینت یاد می شود، در بحث هزاره های بهسود ولایت میدان وردک هزاره ها را “لجوج، کینه توز، زشت خو، دروغگو و بطاش” دانسته است و این صفات باهم متناقض می باشد.

دوم: ناپیوستگی:
در جملات فوق درمورد ویژگی های شخصی و اخلاقی هزاره ها بحث می شود؛ اما یکمرتبه مسایل دست اندازی دشمنان، تفرقه و نفاق و ضرورت وحدت ملی به میان کشیده می شود؛ در ذهن هر خواننده این پرسش مطرح می شود که اولا این جمله چه ربطی به اتنوگرافی دارد؟ ثانیا چه ارتباطی به هزاره ها پیدا می کند؟

سوم: اهداف شئونیستی:
از آنجایی که دخالت استعمار، هشدار در مورد تفرقه و نفاق قومی و ضرورت حفظ وحدت ملی بار بار در ذیل بحث اقوام هزاره، قزلباش و ازبک مطرح گردیده، بیانگر آن است که نویسنده به دنبال القای مفاهیم خاص برای خوانندگان می باشد. این موضوع باهدفی که آکادمی علوم از شناخت فرهنگ اقوام ارایه داده، منافات دارد. شناخت فرهنگ اقوام باید به تساهل، همدیگر پذیری، برقراری روابط نزدیک و نیک، برقراری صلح و تحکیم وحدت ملی بیانجامد؛ درحالی که مطالب کتاب دسترسی مردم به وحدت ملی و همپذیری را دشوارتر می سازد و فاصله ها و سؤ تفامها را بیشتر می کند.

چهارم: خلط مباحث و موضوعات:
در صفحات ۴۴ و ۴۵ بحث صفات، اصطلاحات هزاره گی و رسم و رواج ها را باهم خلط کرده و در صفحات ۴۷ و ۴۸ موضوعات غذاها، باورها و لباس ها را از هم تفکیک نکرده است.

به جملات زیر دقت کنید:
«استقلال فطری، سعی و تلاش فردی هزاره ها طی یک قرن اخیر، و خاصتا سهم ورول آنها در مبارزه علیه تجاوز و مقاومت درمقابل عناصر تحجر وعقب گرا به اثباط رسانید که دیگر آنها صرف موجودات بارکش نبوده، می توانند در عرصه های مختلف حیات جامعه نقش بازی نمایند، آنها این برتری را در عرصه اقتصاد به ازمایش گرفته اند. این امر می تواند دو توجیه دیگر نیز داشته باشد:

۱- اینها که در دامنه کوه قاضی زیست دارند قلت آب آنها را به اینجا کشانیده است.
2- اینها به حفظ الصحه لباس شان توجه خاص دارند.

نوت: بنابر نزاکت هایی من نخواستم از صحنه هایی عکس برداری نمایم که بعضی از این بانوان هزاره لباس های شان را در آب دریای کابل در فاصله بین پل ارتل و سینما پامیر شستشو می نمایند.»

نمی دانم خواننده از این جملات آشفته و درهم ریخته چه برداشت خواهد کرد؟ و چگونه آنها را با هم ربط خواهد داد؟ ایفای نقش اقتصادی هزاره ها با کوه قاضی و حفظ الصحه لباس چه ارتباطی دارد؟ یا شستن لباس در آب کثیف و نجس دریای کابل از نظر نویسنده بیانگر توجه به حفظ الصحه لباس است؟! عبارت ” دو توجیه دیگر” این مفهوم را می رساند که توجیهات دیگری هم پیش از این آورده شده است، درحالی که چنین نیست.

درصفحه ۴۹ بحث تاریخچه اسماعیلیه را پیش کشیده و در صفحه ۵۰ آن را با قزلباشان یکی دانسته است که کاملا اشتباه و نمایانگر بی اطلاعی نویسنده از قوم قزلباش و فرقه اسماعیلیه می باشد. قزلباش یک کتله قومی است، در حالی که اسماعلیه یک فرقه مذهبی می باشد. در پایان بحث اسماعیلیه و قزلباشان نیز نوشته است که «…دشمنان مردم ما بسیار تلاش کرده اند تا میان اقوام ساکن مشکل آفرینی (تفرقه اندازی) نمایند…» معلوم نیست نویسندگان از این هشدارها و جمله ها آنهم در ذیل عناوین برخی اقوام چه منظوری را دنبال می کنند؟

پنجم: عدم تفکیک میان فرهنگ شهری و فرهنگ اقوام:

یک اشکال عمده در این تحقیق این است که محققان، در داخل شهرها نیز به فرهنگ، رسم و رواج، عقاید و باورهای خاص اقوام پرداخته اند، در حالی که امروزه فرهنگ شهری و شهر نشینی می تواند به صورت فرهنگ خاص، ویژه و مستقل به بررسی گرفته شود، که بر تمامی اقوام ساکن در آن شهر صادق باشد. از اینرو در شهرها مطرح کردن بحث اقوام تا حدودی اشتباه آمیز و غلط انداز است؛ زیرا در شهرها فرهنگ های مختلف طی دروه های طولانی برهمدیگر تأثیر گذاشته و فرهنگ مشترک و جدیدی را خلق کرده است. همانطوری که در کتاب اتنوگرافی اقوام افغانستان گفته است که “نمایندگان تمام اقوام به شکل پراکنده زیست می نمایند. حتا می شود چنین خطاب کرد که گویا زندگی شهری را انتخاب نموده اند و با عنعنات دیرینه قومی و محلی وداع گفته اند.(ص۳)”

به همین دلیل در بسیاری موارد نویسنده با تنگنا مواجه شده است. از جمله در توضیح سرگرمی های مردم کابل نمی تواند آنها را به یکی از اقوام ساکن در این شهر نسبت دهد، به ناچار به صورت کلی و زیر عنوان سایر اتنیک های مطرح درکابل و در آخر بحث ازبکها می آورد که : “سگ جنگی، خروس جنگی، کبک جنگی، کبوتر پرانی، کاغذ پرانی از تفریحات باشندگان کابل می باشند.(صص۷۱-۷۲”

بنابراین جا دارد که بجای بررسی عرف و عنعنات اقوام ساکن در کابل،‌که اکنون در هم آمیخته و شکل جدیدی به خود گرفته است، عنوان کلی فرهنگ شهری مورد مطالعه قرار بگیرد و نه فرهنگ اقوام.
پیشینه تاریخی هزاره ها:

در کتاب اطلس اتنوگرافی اقوام ساکن در افغانستان در فصل میدان وردک که به قلم سر محقق سید امین مجاهد نگاشته شده و توسط پوهنوال عصمت الله عثمانی ادیت و بازنگری شده است، از صفحات ۶۴۸ تا ۶۶۴ به صورت یکجانبه تلاش شده است تا اثبات کند که هزاره ها از بقایای لشکر مغول می باشد و در این قسمت نویسنده از تشبث به منابع و مأخذ معتبر و غیر معتبر چیزی کم نگذاشته است؛ اما آنچه هر انسان بی طرف و منصف را به شک و تردید می اندازد، این است که در این بخش به منابع معتبری که پیشینه هزاره ها را به هزاران سال قبل می رساند، هیچ استناد نشده است. در حالی که در همین کتاب در صفحات “۳۶۵ و ۳۶۶ ” نظریه «جی پی فریر» محقق فرانسوی را برجسته می کند که به نظر وی هزاره ها قبل از زمان سکندر کبیر در افغانستان می زیستند. این نظریه بر اساس آثار مکتوب مورخ یونانی به نام «کونتوس کوریتوس» استوار می باشد که در باره خط سیر سکندر به طرف افغانستان و شرح جنگ های آن نوشته شده است. نظر یه «فریر» توسط برخی محققان افغانستان چون عبدالحی حبیبی (۱۹۶۳م) مورد تأیید قرار گرفته است.

این نویسنده پس از آن که نظریه بومی بودن، مغولی بودن و مختلط بودن هزاره ها را مطرح می کند، نتیجه می گیرد که هزاره ها:

” الف- یکی از قدیمترین ساکنان افغانستان هستند.
ب- آمیزه ای از نژاد ها و گروه های قومی مختلف هستند که لشکریان چنگیز خان و امیر تیمور فقط بخشی از آنها و نسبتا جدید به شمار می ایند.

ج- ساختار قبیله ای و زبانی هزاره ها تا حد زیادی از همه این مردمان گوناگون تأثیر پذیر است. نیاکان هزاره ها احتمالا ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که بیش از ۲۳۰۰ سال قبل از شمال و جنوب هندوکش به نواحی موسوم به هزاره جات کنونی مهاجرت کرده بودند، باز می گردد. (ص ۳۷۱)»

باز در صفحه ۳۹۶ کتاب می نویسد: «قوم هزاره مثل همه اقوام افغانستان صلح جو، صلح خواه و صلح دوست می باشند، این از اصیل ترین اقوام افغانستان بوده اینها عمدتا در مناطق مرکزی افغانستان زندگی دارند.»
حال بحث این نیست که چرا برخی نویسندگان کتاب کوشیده اند تا هزاره ها را از بقایای لشکریان مغول بدانند؛ بلکه اشکال در روش و شیوه های تحقیق و استفاده از منابع غیر معتبری است که در این کتاب از آنها استفاده شده است. محقق، تحقیق خود را با طرح پرسش خاص آغاز می کند و با پاسخ به آن پایان می دهد.

محقق هیچگاه سعی نمی کند که تا فرضیه خود را اثبات نماید؛ بلکه می خواهد آن را بیازماید. وظیفه محقق اتنوگرافی توصیف کردن موضوع است و نه قضاوت و داوری کردن در باره آن. اما در کتاب مزبور اصرار شده تا فرضیه مغولی بودن هزاره ها را به هر طریقی که شده به خوانندگان بقبولانند. اگر نه طرح نظریه مغولی بودن هزاره ها در صورتی که منصفانه و غیر مغرضانه در کنار سایر نظریات به بررسی گرفته شود، هیچ اشکالی ندارد.

ادامه دارد…

In this article

Join the Conversation