پیامبر رحمت و رهایی و خشونت محوری مدعیان پیروی

کاظم وحیدی

۲۸ ماه صفر سالروز وفات انسانی وارسته، اسوه ی حسنه، نماد تکامل رفتاریِ انسان و پیام آور رحمت و رهایی، حضرت محمدبن عبدالله صلالله علیه و آله و سلم می باشد. بزرگ مردی که به خاطر عظمت غیر قابل وصف رفتارش اشرف مخلوقاتش ملقب ساختند، ثلث سوم زندگی اش را تماماً وقف خدا و خلق نمود و پیش از وفاتش جهت تداوم راه خود، کتاب الله و عترت۱خود را برای پیروانش به عنوان وصیت و میراث، به جا گذاشت تا با پی گیری آن، بشریت به راه تکاملی خداوند ادامه دهد. اما افسوس که چنین نشد و امروزه چنان دین و آیینی که باید تمامی بشریت را به خود جذب می نمود و چون آفتاب همیشه و در تمامی ادوار تاریخ بر انسانیت می-درخشید، با اتکا بر اعمال و رفتار انسان نماهایی که خود را مبلغ و مروج دین وی قلمداد می نمایند، شرم گینانه باید گفت که، مورد تمسخر بیگانگان و دوری جستن پیروان منجر گشته است. و به جای آن که راهی برای انزوایش میان نسل نو بیندیشند، سلاح مرگ باری به نام «ارتداد» را به جان آنان برگرفته اند.

ارتداد که مفهوم لغوی آن روگردانی و بازگشت (واپسگرایی) بوده و به لحاظ مفاهیم مجازی دینی، کناره گیری و دوری جستن از مبانی دینی می باشد، در واقع خصلت عناصر و جریانات سیاسی ـ اجتماعی- ای است که خواستار حفظ و بقای وضع موجود بوده۲و هرگونه پیشرفت و تکامل را که هم سیر طبیعی جهان و اجتماع بدان سو است و هم سمت و سوی هستی در اندیشه ی توحیدی به همان جهت روان می-باشد۳، را مغایر ماهیت ایستایی و ماندن در قالب تحجر و مناسبات سلطه جویانه ی خود دیده و آن را لجوجانه زیر ردای دین پی می گیرند.

دین اسلام که جهت بهبودی، تکمیل و تکامل رفتار و مناسبات اجتماعی انسان ها نازل گشته و پیام رسان وحی به مردم، در همان آغاز بعثتش آن را مطرح ساخت۴، انسان را موضوع اصلی خلقت دانسته و تکامل آنان را هدف قرار داده است. این هدف دین توحیدی به روشنی و شفافیت کامل در مجموعه ارزش های عام، ثابت و قابل استناد قرآنی (محکمات) و هم چنین در گفتار و رفتار اجتماعی ـ سیاسی متداوم و غیرمنسوخ پیامبر بزرگ اسلام (سنت صحیحه) به وضوح دیده می شود. اما انقلاب تکاملی توحیدی پس از وفات پیامبر، به دلیل روی کار آمدن مجدد تسلیم شده های پس از فتح مکه (تازه مسلمانان مصلحتی و منافقان) نخست از جدیت، جهد و کارایی اولیه اش کاسته شده و به تدریج به دلیل جای گزین شدن اندیشه های برخاسته از متن رفتار قبایلی با رهنمودهای رهایی-بخش توحیدی، از محتوای اصلی خود تهی گردیده اند. چنین روندی نهایتاً به دور نمودن اهداف انسانی و تکاملی از دین منجر گردیده و به ابزاری بی خاصیت و آلت دست حکام جابر و مردم فریب کنونی مبدل گشته است.

این روند ادامه یافت تا بالاخره در دوره های اموی و عباسی ، امیرالمؤمنین به عنصری صرفاً سیاسی و مشخصاً پادشاه مطلق-العنانی تبدیل گشت که قشری به نام متولی دین را به منظور پاسخ-گویی به سوال های دینی و نیز برای کسب مشروعیت و دینی و مقدس جلوه دادن حکومت شان، پیرامون خود می پروراند تا نهایتاً در برابر دریافت نعمت های بی شمار از خلیفه، حافظ و تقدیس گر تاج و تختش باشند. از این پس و با خلع ید از مردم و زدودن احساس مسئولیت دینی از آنان، چنین مناسباتی رفته رفته به سنت و عرفی پابرجا و رایچ مبدل گشت. به همین دلیل، این قشر پرورده ی دربار که خود را حافظ دین می نامیدند و بدین گونه در واقع ادعای خدایی می کردند (چراکه وظیفه ی حفاظت از دین مختص خداوند است)۵، بیش از هر گروه دیگری در بقا و ترویج چنین سنتی و هم-چنین بقا و استحکام قشر خود، پافشاری می کردند.

چرا که حفظ قداست این قشر و برخورداری از سایه و حمایت شاه (امیر المؤمنین)، تضمینی از برای تداوم سلطه ی شان بر مردم بود. چون از میان معانی ارتداد می توان به عقب گرد و روگردانی از مبانی دین برخورد، این قشر به دلیل ایجاد بدعت در دین و شکل دادن قشری که هرگز خدا و رسولش به موجودیت آن اشاره ای نداشته اند، به راستی که مصداق عینی مرتد می باشد. زیرا ایجاد چنین قشری که در واقع الگوبرداری از سنت «یهود» و «مسیح» و داشتن «کاهن» و «راهب» به مثابه ی واسطه گران پردرآمد میان خدا و خلق می باشد، بدعتی در دین به شمار می رود که تا آخر دوره ی خلفای راشدین از آن خبری نبود. بنابراین و با شکل گیری چنین قشری، دینی که در دوره ی پیامبر بزرگ اسلام، دین مردم بود و تمام رهنمودش رستگاری انسان، به ابزار حراست از امارت و امیر جبار و مستبد تغییر ماهیت داد. دینی که در ابتدا پیام خدای مردم بود و سرشار از رحمت، و رهنمودی برای رهایی و کمال رفتاری (مناسبات برابری خواهانه) انسان، پس از تحریف، چماق سرکوب مردم آگاه و آزاده شد و به همین دلیل هم بسی نفرت انگیز گشت.

دینی که مبنای دعوت و جذبش را به دلیل برخورداری انسان از ابزار شناخت و رسیدن به مرحله ی تصمیم و ابراز اراده، اختیار و آزادگی وی قرار داده بود۶و با شفافیت تمام اعلام داشت که نه در خود دین اجباری هست و نه در پیوستن به آن، دلیلش را هم عیان گشتن ماهیت دو راه (تکامل و ضد آن) توسط رهنمودهای وحی و نیز در منطقی و علمی بودن اندیشه و صحت و سقم آن در عمل دانست۷، و لذا انسان را موجودی مخیر (نسبی) و دارای حق انتخاب به شمار آورد. وقتی چنین دینی در دست خدایگان های زر و زور و تزویر قرار گرفت، به مجموعه عقایدی تعبدی که حق تفکر و انتخاب را از مردم می ستاند، تغییر یافت.

با اوج گیری نفرت از چنین قشر ثناگو و چاکر دربار و قدرت، -گریز از دین تحریف شده تمایل و آرزوی روزانه ی هر فردی شد، و این امر به ایجاد مذاهب متعدد منتهی گشت. این متولیان خودمنتصب دین که نه منطق داشتند و نه باوری به محتوای اصلی و توحیدی دین، با سلاح خشن و مرگ آفرین «ارتداد» به جان مردم افتادند؛ و به جای آن که با علم و تعقل و مَنِشی انسان دوستانه و رفتاری پیامبرانه۸ دل های عاشق کمال را بربایند، تقلید و اطاعت کورکورانه را بر مسلمانان تحمیل کردند تا راه اندیشه و اندیشیدن خود بند آید، و انسان به بوزینه ای فاقد اختیار، و بی صلاحیت در انتخاب راه و دین، مبدل گردد. دیگر ره دین آوریِ بیگانگان کور گردید و هیچ کس را علاقه نبود تا به درون دین خشک و دگم تحریف شده پا نهد، مگر بهر جاسوسی و نفاق و فرصت طلبی و فریب مردم. چشمی هم که به انتظار افزایش پیروان دین نشسته بود، ناچار گشت که تنها بر رحم های مادران دوخته شود تا مولود نو را جبراً مسلمان نامند۹ و نامش را در لیست میلیاردی مسلمانان جا دهند و بر کثرت پیروان ببالند.

گرچه سنت توحیدی بر آن بوده تا دین داری به انتخاب انسان واگذار گردد، اما این متولیان، با گذاشتن نام مسلمان حتا بر نابالغانی که هنوز حق انتخاب را به دست نیاورده اند، بدعتی بزرگ در دین گذاشتند. از این به بعد انتخاب دین از انسان ها زایل گشت و این کار با اجبار و اکراه توسط مأمور ثبت احوال نفوس به انجام می رسید. اما زمانی که همین مسلمان ها از جور و انحراف و دزدی و رشوت خواری متولیان دین لب به شکایت می گشایند و بر اندیشه ی آنان و صداقت ایمان شان، یا تضاد ادعاهای دین-مدارانه و عمل کرد جنایت کارانه و دنیاپرستانه ی شان شک کنند، همه مرتد قلمداد گردیده و مستحق اشد مجازات می گردند. این دین آن قدر مزورانه دست به دست امیال حکام جابر گشت که اینک در نقطه ی مقابل دین رسول الله قرار گرفته و آن چه خدا نفرمود و پیامبرش انجام نداد، اینان خود به جعل ساختند و خلق را به-پذیرش و عمل به آن وادار کردند. هر پادشهی برای بقایش و تقدس مقامش بر آن یاوه ها افزود، چنان که اگر امروزه رسول الله پا به جهان ما گذارد، نه این دین را خواهد شناخت و نه کار کرد پیروانش را خواهد پذیرفت، و برای او چه بیگانه خواهد بود آن-همه نقل و قول هایی که به دروغ به وی منسوب داشته اند که شرم-گینانه باید گفت، جز بدنامی دین و رسولش را درپی نخواهد داشت.

و چه به جا در علائم الظهور مهدی موعود گفته شده، زمانی که آن حضرت ظهور نماید، چنان ملا کُشد که جوی های خون جاری گردد. چراکه این قشر عامل تحریف دین و گستراننده ی تنفر جوانان از دین بوده و به گونه ی بازرگانی حرفه ای، زیر نام دین و به نام آن انجام وظیفه می نمایند. به همین دلیل این عمل فرزند رسول خدا بسیار به جا و ضروری خواهد بود که به مثابه ی پاک کردن دامن دین کامل خداوند از لوث منحرفین بی باور به آن تلقی خواهد شد.

اندیشه های به ظاهر اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه ی که در واقع استنباط انحرافی و تفسیر به رأی حکومت توتالیتر ـ مذهبی ایران از قرآن و مشخصاً، تحریف آشکار دین و توجیه خودکامگی ریاست ها و سلطنت های شان زیر نام اسلام می باشد، در زادگاهش (ایران)، بیش از یک میلیون انسان را یا در جنگ های احمقانه و بی هدف سوزاند و یا در خیابان ها و زندان ها کشت. وقتی هم به وسیله ی تاجران دینی مشخص و معلومی به کشور ما وارد گشت، نه تنها از حرص خون-خواری اش کاسته نشد، که چون با بیگانگان (غیر ایرانی ها) مواجه بود، بسی قسی تر شد و هزاران انسان را به نام امامان معصوم دریدند و حتا از تجاوز به ناموس هم دیگر نیز ابا نورزیدند.

تلقیات انحرافی و انحصارگرایانه ی متولیان رسمی و عرفی از دین در یگانه دوره ی نسبتاً بهتر (به لحاظ سیاسی) سده های اخیر میهن ما (دوره ی امانی)، چه ستمی که بر شاه نسبتاً مترقی، و مشروطه-خواهان هم کارش روا نداشتند، و چه رجعتی که بر جامعه ی ما مستولی نگشتاندند. امیری که برای اولین بار بردگی هزاره ها توسط جدش را نکوهش کرد و آزادی آنان را به اجرا درآورد، کافر خوانده شد. پس از آن، همین استنباطات دینی سالیان متمادی بر دادگاه های سلطنتی نادر و هاشم و ظاهر حکم می راند و هزاران فرزند پاک باخته و آزادی خواه وطن را به شکنجه و دار سپرد و حتا خاندان هایی چون خانواده ی سردار شهید آزادی میهن، عبدالخالق کبیر را به طور کامل نابود کرد و به فتوای همین متولیان، بدن های مطهرشان را برخلاف دستور خدا و رسولش «مثله» کردند۱۰ و گورهای شان را نیز بی نشان ساختند. جفاهایی که این تلقی دینی طی دوره های گوناگون میهن ما بر مردم ما روا داشته است، حتا یادش بسی رنج آور و سخت است بر مردم ما.

چنین استنباطی زمانی که نام برادری (اخوانی) را برخود نهاد، اما به حتم هیچ شباهتی به دین رحمت و رستگاری رسول الله نداشت، چه خون های به ناحقی که نریخت، و چه ستم ها که نکرد. جنگ های خانمان سوزی که طی دهه های اخیر بر مردم ما رفت، همه به هدایت همین تلقیِ دینی بود. پیشوایان حزب و دین، حتا بر هم کیشان و هم دینان خود که چون خودشان داعیه ی رهبری دینی داشتند، بسی ناروا بستند و فرمان مرگ هم دیگر را اعلام داشتند. آتش سلاح های مرگ بار مدعیان جهاد فی سبیل الله به فرمان تیول داران دین، بر خانه های مردم مسلمان باریدن گرفت و خواب پیر و جوان و کودک و مریض را برآشفت و هزاران شان را به کام مرگ فرستاد.

پس وای بر تلقی دینی ای که چنان کوچک و بی خاصیت باشد که در تیول و انحصار گروهی خودخواه و جنایت کار، بی خاصیت و بی رشد، قرار گیرد. یکی که خود را اعلا مقام دین رسمی می نامید و چاپلوسان دربار شیخ الحدیث خواندنش، دست خیانتش بیش از همه با خون مردمی که همین سردم داران دین و سیاست، در ردیف مسلمان شان می خوانند، بسا رنگین گشت. کار و نان را این سودجویان دین پناه از مردم گرفتند و در جیب های خود فرو ریختند و خودشان را دربه در به-دنبال لقمه ی نانی حتا از روی اجبار و اکراه به قیمت فروش ناموس فرستادند. همه می دانند که پیامبر رحمت و رهایی و یاران پاکش در اوج قدرت شان از فرط گرسنگی بر شکم ها شان سنگ می بستند تا طمع شکم به حق خوری و یا دریوزگی شان نکشاند، اما هیهات اگر در چنان شرایط سخت تنگ دستی، حتا دستی به سوی تکه ی نان کسی دراز نموده باشند، چه برسد که آن را از کف و دسترخان کسی بربایند، وقتی با کار کردهای زشت و نامردمی مدعیان جانشینی شان (متولیان دین) مقایسه گردد، به راستی هر انسان آزاده ای را به خوردن بسی افسوس و حتا گریستن خون بر اعتبار و منزلت برباد شده ی رسول الله و یاران پاکش وامی دارد!!

آیا این همه کافی نیست تا دست انسان های کوردل و عقل بسته ای چون کاریکاتوریست دنمارکی که بدون مطالعه ی قرآن و سنت اصیل محمدی، تنها با تکیه بر کارکرد پلید سردم داران دین که برخلاف پیام رحمت آن فرستاده ی بزرگ، جز بانگ مرگ برنمی آورند، دست شان را چنان ناجوان مردانه در زشت جلوه دادن اشرف مخلوقات باز گرداند؟

وقتی طالبش آمد، شعار آن بود که مدعیان دروغین دین جز شر و فساد را برای مسلمانان نیاوردند و خود الگوهای واقعی دین هستند که صلح و عدالت را برای مسلمین داغ دیده ی این سرزمین ارمغان خواهند آورد. چندی نگذشت که همه دیدند، اساساً نگاه آنان به انسان، گله های بی اختیار و بی ارزشی بود که حتا اندازه ی ریش و موی اطراف شرم گاه شان هم به خواست خودشان نمی-باشد. در این دوره ستاندن جان چنین مسلمان های مطیع ستم به-آسانی کشتن یک مرغ و چه بسا آسان تر و آزادتر و بی قاعده تر از آن بود.

اینک متحیرم از این برداشت دینی ای که نام های بی شماری به خود گرفته، اما همه به یک سان بر خلق خدا ستم روا می دارند و پیروان شان را به کشتن بی گناهان می خوانند. از طالبی اش باید نالید یا اخوانی و ولایت فقیهی اش، و همه می دانیم که اینها نام هایی از جریانات گوناگون تحریف شده ی دین رحمت خدایند که بهر نابودی مسلمانان کشور ما از دگرجاها به سان ودیعه ای آورده شده اند.

و امروزه نیز در واهمه از رو شدن جرایم و جنایت های ضدبشری، جنایت های جنگی و نسل کشی های پی درپی شان، هم چنین از دست دادن موقعیت دروغین و غصبی ای که با رویآوری مردم و مبارزین موحد به تفسیر درست از قرآن و احادیث صحیحه ی معصومین ممکن خواهد شد، به جان اندیشمندان و محققین واقعی دین حمله ور شده و با سلاح تکفیر و ارتداد خواهان کنار زدن آنان و تثبیت موقعیت دیرینه و یا لااقل به تأخیر انداختن موعد محاکمه شدن شان و یا به زیر سوال بردن صداقت ایمان شان هستند. مسلماً دین پناهی و قرار گرفتن شان زیر ردای دین، چیزی جز جستجوی معافیت و مصونیت از گناهان و جنایت های شان نیست و مسلمانان آگاه و مؤمن نیک می دانند که دین مبین اسلام هرگز پناه گاه خائنان و آدم کشان نبوده و اگر آنان خلع لباس دینی نگردند، جز بدنامی هرچه بیش تر دین پیامدی نخواهد داشت.

اینک که این همه جفا و جنایت و تحریف دین از سوی مدعیان پیشوایی آن تثبیت گردیده و با تمامی گذشته های ننگ آور، ضدانسانی و ضداسلامی شان هنوز بی شرمانه خود را مبلغ و مدافع دین به شمار می آورند، و حتا خود را خداگونه (عیاذ باالله) بر قله های فرماندهی دینی (فتوا) قرار داده اند و در مورد دیگران به قضاوت نشسته اند، نباید کاریکاتوریست ابله، بی تحقیق و عقده ای دنمارکی و یا عبدالرحمان به مسیحیت گراییده را زیاد نکوهش نمود. بلکه باید کسانی را عامل آن دانست که یا خود را قاضی القضات می دانند در حالی که رشوت و تهدید نمودن متهمین توسط خود و حتا خاندانش غوغا به پا کرده و شیخ الحدیثانی که تمام عمر را مشغول توطئه، معامله با اجانب و نهایتاً قتل عام مسلمین کشور بوده و امروزه نیز برخلاف ظاهرشان پشت پرده با تروریسان القاعده و طالب هم سو و هم نوا می باشد، و دیگرانی که به نام عالم دین و آموزگار شریعت با حاجیه خانمش مصروف تجارت مواد مخدر بود، هم چنین آن مدعی جهاد و اجتهادی۱۱ که به عیاشی و ثروت اندوزی مشغول بوده و گه گاهی هم که سر از حرم سرایش بیرون کشیده و فتوای تکفیر و ارتداد مجاهدان بزرگی چون سردار شهیدان و پیشوای هزاره های مسلمان و آزاده چون عبدالعلی مزاری و یاران و هزاره ها را صادر می نماید، سخت کریه تر می نماید.

به راستی وقتی به نام دین و به فرمان متولیان رسمی، مردم افشار و شمالی و مزار و یکاولنگ و… قتل عام می گردند، و سه سال مداوم و بی وقفه مسلمانان ساکن غرب کابل زیر رگبار آتش سلاح های مرگ بار قرار می گیرند، هم چنین انسان های بی گناهی در نیویورک و مادرید و لندن و عمان و پاکستان و عراق و هند منفجر می شوند و هنوز هم احمق های بی خرد و بصیرتی عالم دین بودن فتوا دهندگان چنین جنایت هایی را منکر نمی گردند، از مردم جهان غرب چه انتظاری غیر از آن که همه چیز را به حساب اسلام و رهبر فرزانه ی آن گذارند، می رود؟ عبدالرحمان یگانه فردی نیست که از اسلام رو گردانیده، بلکه او اولین کسی است که در کشور ما آشکارا جدا شدنش از دین مبین اسلام را اعلام داشته است.

واقعاً اگر اندک مسئولیتی در جامعه و میان علمای راستین دین باقی مانده است، چه پاسخی برای هزاران جوانی که در دل از این دین و متولیان آن بریده و بی اعتقاد گشته اند، دارند و مقصر همه ی آن ها چه-کسانی جز جنایت کاران و عیاشان و مغازله گران سیاسی با بیگانگانی هستند که برای سرپوش گذاشتن روی کردارهای ناپسند و شرم آورشان، دین پناهی را پیشه کرده اند؟ به راستی این سلاح خشونت بار تکفیر و ارتداد تاکنون چه مشکلی از مشکلات مردم را گشوده است و مانع بریدن و رهیدن چه کسانی از دین گردیده است؟

با کفر و روگردانی باطنی آنان چه می کنید؟ آیا اگر اسلام را علاوه بر اعتقادات ذهنی، باید در عمل یک مدعی دین نیز جستجو نماییم، مگر همه ی متولیان رسمی دین، بیش از بیگانگان به دین آسیب نرسانده اند و اینک اسلام بیش از هرچیز، از عمل کرد آن ها بدنام نشده است؟ بیایید راست باشیم و حقیقت را بگوییم که آیا خشونت و تکفیر راه نجات اسلام از کسر شدن پیروانش می باشد، یا راه نجات متولیان از بازخواست، دادخواهی و نهایتاً محاکمه شدن به خاطر اعمال ضدبشری شان؟ آیا آنان و با استنباطات و اجتهادات خرافی و قرون وسطایی از دین که درواقع متأثر و حتا برگرفته از مناسبات قبایلی شان می باشد، مستقیماً مسئول این همه توهین به ساحه ی مقدس رسول الله الأعظم و یا اسلام گریزی آشکار افرادی چون عبدالرحمان نمی باشند؟

مسلماً اگر دست های نهان بدکاران در زیر ردای دین از سر قرآن و دین کوتاه گردد و دین رحمت و رهایی اسلام که همانا دین بشریت و برای تمامی عصرهاست، از زنگارهای قبیله ای و سودجویانه و گروهی شان پاک و منزه گردد، یقیناً که پرتو تکامل بخش قرآن ساطع گشته و به تعالی جوامع اسلامی و حتا تمامی بشریت خواهد انجامید. مسلماً با قرائت های انسانی و تکاملی از دین و تفسیر صحیح از قرآن، بیش از هرچیز منافع و موقعیت های غصبی این خود منتصبان به خطر خواهد افتاد، و نه عزت و شهرت و جاذبه ی دین مبین اسلام. مطمئن هستم که دقیقاً برای همین منظور است که لحظه ای از تکفیر مسلمانان محقق و نیک کردار دست بر نمی دارند و با سلاح دهشت افکن «ارتداد» به جان هر مسلمانی می تازند تا روزی یخن خودشان را نگیرند و به دادخواهی آن همه ستم و تحریف و دروغ برنخیزند.
و من در چنین وضعیت نابه هنجار اجتماعی ـ دینی ای که حقیقت را بیش از هر زمان دیگری واژگونه جلوه داده اند و انگاره های «ستم» و «تبعیض» را به نام اسلام عرضه می دارند، فریاد برمی آورم که، ای فرمان روایان لعنت و نفرین، چه ظالمانه و خون آشام است استنباطات خرافی و ضدانسانی تان از دین که حتا بر بیچاره و یتیم و بی نان هم اندکی رحم نمی فروشید. و ای خدای زمین و زمان و کمال، و ای مظهر برابری و توحید، تو گواه باش که من چه سخت کافرم به این قرائت های مرگ آفرین و نفرت زا از دین که توسط متولیان زشت کردار و بی ایمان عرضه می گردند، که به سادگی جان از مسلمان می گیرند، سخن و فکر را از اندیش مندان می ستانند، نان را از گرسنگان، و انسانیت را از اقوام محروم و زنان.

ای خداوند رحمت و رهایی، تو شاهد باش!

از این دین فروشانی که خود سفیران مرگند و ارتداد (روگردانی عملی از دین)، چه سخت بیزارم و از آنان تبری می جویم، و از دین گونه ی ستم روا و تبعیض گر شان بسا متنفرم. و امروزه بیش از هر زمان دیگری زندگی با چنین دین پناهان فریب کاری را، حسین-وار، ننگین و شرم آور می دانم و چه بی صبرانه مشتاق لقای تو هستم که اوج «آزادگی» و «رستگاری» در آن است. و چه خوب درک نموده ام که در جامعه ی تنگ دست ما که با انحصار دالرهای بادآورده فحشا رواج می کنند، هیچ زمانی چون کنون، دین آزادگی تو نیازمند آب یاری با خون نبوده است. پس چه بهتر که خون من ارزانیِ باروریِ دین یُسر۱۲تو باشد. شاید مرگ خونین من روزی، فقر و رنج و هراس و دلهره و مرگ و زبونی را از دل مردم، به کاشانه ی دین پناهان زرپرستی بَرَد که انبان های بزرگ و پر ز سیم و زر شان در هر بانکی کنز گردیده و نیز، سخت مؤمنم که این بندگان محروم تو، با غلبه بر فاسدان دین پناه و دین فروش کنونی، روزگاری امامت عمومی توده ها را تحقق خواهند بخشید و آن گاه وارثان همیشگی زمین می گردند.۱۳

پانبشته ها
۱. گرچه میان شیعیان که آن را به نام «ثقلین» یاد می کنند و اهل سنت که «ثنتین»ش می نامند، در مورد این حدیث اختلاف نظر اندکی به نظر می رسد. اول این که حدیث مورد استناد شیعیان مبنی بر «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عتری …» توسط منابع زیادی از اهل سنت مانند صحیح مسلم، صحیح ترمذی، صحیح ابی داود و… نیز نقل شده و بنابراین بسیار معتبر می-باشد. دوماً، ما تفاوتی میان «سنت» رسول الله و «عترت» وی نمی بینیم. اهل-بیت رسول هرگز خلاف سنت گامی بر نداشته و حتا از همه در اجرای آن موثق-تر و ثابت قدم تر بوده اند.
۲. بقای مناسبات ستم گرانه و سلطه جویانه ای که متولیان رسمی و عرفی دین بیش از همه از آن سود می برند و دکان دلالی خود را در وجود آن پر رونق-تر می بینند.
۳. الی الله المصیر ـ الیه ترجع الامور ـ انا لله و انا الیه راجعون (جملگی آیات قرآنی است)
۴. بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (حدیث مشهور)
۵. إنا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (حجر ـ ۹)
۶. لا اکراه فی الدین ـ قد تبین الرشد من الغی ( بقره ـ ۲۵۶)
۷. و هدیناه النجدین (بلد ـ ۱۰)
۸. ادعوا الی سبیل ربک باالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم باالتی هی احسن (قرآن)
۹. به بند ۲ ماده ی ۹ از جلد اول قانون مدنی مراجعه شود.
۱۰. ایاکم و المثله حتی علی الکلاب (حدیث مشهور)
۱۱. منظور از «اجتهاد» متون دین برای یافتن پاسخ های مناسب به نیازهای عمده ی هر زمان است.
۱۲. ان الله یرید بکم الیسر و لا یرید بکم العسر (قرآن)
۱۳. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین (قرآن)

In this article

Join the Conversation