درآمدی بر هزاره گرایی دموکراتیک

قسمت سوم:

قوم هزاره و یا همان ساکه ها و داهی های باستانی که روزگارانی خالق تمدن های بزرگی در آسیا و بخش های شرقی اروپا و به ویژه در این سرزمین بوده اند، اینک به دلیل تحریف گسترده و برنامه ریزی شده ی تاریخ کشور توسط مهاجرین کوه های سلیمان، کاملاً بی اصل و ریشه نشان داده می شوند و در کنارش تلاش های جدی ای صورت گرفته تا تمامی افتخارات گذشته ی هزاره ها را حتاالامکان پنهان و مورد انکار و چشم-پوشی عمدی قرار دهند. زمانی هم که با پژوهش هایی پی گیر موجودیت چنین اقوامی در دوره ی باستان تاریخ کشور برملا گردید، این بار و با ترفندهای تازه تری، تمامی افتخارات و تمدن های گذشته به طور سازمان یافته توسط انجمن دولتی و پشتونیستی تاریخ، به قوم حاکم نسبت داده شده و اساساً از همان آغاز انگیزه ی ایجاد چنین انجمنی، تحریف تاریخ در راستای تثبیت برتری و انحصار قومی قدرت بوده است.

در این دوره دست یابی به هر اثر تاریخی مربوط محققان خارجی و نیز ترجمه ی آن ها ممنوع۷ گردیدند تا فضای مشحون از فقر اسناد و مدارک تاریخی، واقعیت های مبنی بر اصیل و بومی بودن هزاره ها و مطرح شدن این حقیقت که آنان وارثان واقعی تمدن های این سرزمین می باشند، برملا نگردند. برساس طرح و برنامه های انجمن تاریخ هزاره ها و دیگر اقوام بومی کشور طی پروسه های درازمدت در بریدگی تاریخی قرار گرفته و به تدریج دچار سردرگمی و «بحران هویت» گشتند که بالاخره در باتلاق بی هویتی کامل غرق و حل شده بودند.
در این رهگذر، راه برای تحمیل اندیشه های قوم محورانه ی توسعه طلبان هویتی ـ سرزمینی و مآلاً تمکین بومیان بی توشه به فرهنگ قبایلی حاکمان قوم محور کاملاً هموار گردیده و از آن پس هرچه خواستند انجام دادند و مشتی اراجیف تحریف شده را از طریق مکتب ها به خورد جوانان کشور دادند تا در یک روند درازمدت شستشوی مغزی، آنان را نیز به پذیرش برتری و اصالت ساختگی قوم حاکم باورمند سازند. درست به همین دلیل است که امروزه هویت تاریخی هزاره ها و دیگر اقوام زیر ستم دچار بحران شده و با آن که هزاره ها اینک و طی مقاومت های اخیر، انرژی خود را تاحدی آزاد نموده است، اما هنوز و به خاطر فعال نمودن دسته هایی از درون هزاره ها (نسب گرایان و شیعه محوران) و ایجاد شبهه های متعددی و من-جمله شبهه ی «مذهی ـ قومیت»، علی رغم جرقه های اولیه ی خودباوری، بار دیگر و با تلاش و اقدامات بیگانگان، جوانان هزاره را در سردرگمی شدید هویتی انداخته اند.
اینست که در کنار بررسی عمیق این معضل و گشودن این گره سرگم ناشی از اجرای برنامه ی پیچیده ی استحاله ی انسان هزاره، باید تاریخ این، مردم توسط مؤرخین متعدد ما مورد تحقیق مجدد قرار گیرد تا گسستگی تاریخی ای که سخت نسل های کنونی و فردای مان را دچار خودکم بینی و ازخودبیگانگی نموده، دوباره به گذشته های پرافتخارشان پیوند داده شود و آنان را سرشار از غروری نمایند که از درک وارث اصلی تمدن-های بزرگ این سرزمین بودن نشأت می گیرد. صد البته و مطمئناً دوستانی دراین زمینه به کار شاق شبانه روزی مشغول بوده که با بعضی ها از نزدیک آشنا هستم و پژوهش های شان را نیز دیده ام.
من به نوبه ی خود تصمیم دارم تا به تحلیل استراتژیک، جامعه شناسانه ، هم چنین از منظر روان شناسی اجتماعی، تاریخ و سرنوشت این مردم در سده های اخیر را که تحریف ها از آن جا آغاز شده اند، بپردازم. امید است تا با انتقادات، نظرات و رهنمودهای دوستان و علاقه مندان «سرنوشت هزارگی»، گام هرچند کوچکی که در این راستا برداشته شود، توسط دیگران ادامه یابد.
ما دربرشی از زمان قرار داریم که به لحاظ هویتی هنوز سخت دچار بحران هستیم و سردرگمی و بی برنامگی شدید ناشی از آن هم بر ما مستولی گشته است. گرچه مقاومت هویت طلبانه ی کابل جرقه ی امید و خودباوری را زده و پتانسیل لازم را به حرکت انداخته بود، اما کندی و رکود این حرکت از فردای شهادت مزاری و سقوط غرب کابل و تهاجم بی امان شیعه محوران و نسب گرایانی که در فرایند گرایش قومی هزاره ها جز ابتریت و کسادی متاع چیزی نصیب شان نمی گردید، توهم تازه ای را بر این روند پاشید و شبهه های دیگری تراشید که برای رفع همه ی آن ها باید از گذشته های سرشار از رنج و درد خویش درس عبرتی بگیریم تا از تکرار، استمرار و تحمیل دگرباره ی آن همه پلیدی و ستم بر سرنوشت ما، جلوگیری شود.
در گذشته ها ما بارها قتل عام شده ایم، به اسارت رفته ایم، سرزمین های ما غصب گردیده اند و خودمان آواره و سرگردان در جستجوی سرپناه و زیست گاهی امن به هر کوه پایه ای پناه بردیم و آن را برای بقا و دوام زندگی هموار ساختیم. در همین دوره ی درماندگی نیز ما را به حال خودمان رها نکردند و علاوه بر توهین و تحقیر همیشگی، سران شان نیز ما را حیوان خطاب کردند۸، دامنه ی حصر را بیش تر و بیش تر بر ما تنگ نمودند و از دسترسی به هر نشانه ی تمدنی چون برق و راه، محروم مان ساختند. نتیجه آن شد که امروزه دیگر خودمان را هم نمی شناسیم که کی هستیم و از چه ریشه ای برخورداریم.
آیا متعلق به این آب و خاک هستیم و یا همان گونه که حاجی علم گل ها در پارلمان شعار دادند، ما مهاجرینی هستیم که این جا به پناه آمده ایم؟ از میان ما بعضی متأثر از تلقینات جهت دار دیگران خود را ناآگاهانه به چنگیز منتسب کردند و در یک برخورد عقده گشایانه و خودکم بینانه در برابر ادعای افتخار برتری جویان حکام قوم محور، حتا به این مهاجم افتخار هم نمودند.
دیگرانی در گریز از این بی هویتی، شناسنامه ی تاجیک و بعضاً پشتون هم گرفتند و حتا مذهب شان را هم تغییر دادند تا با دوری از هزاره ها، «کسی» به شمار آیند و یا حد اقل، دیگر مورد غضب «دیگران» قرار نگیرند، گرچه هم تباران شان آنان را «گَدی» هم بخوانند. اینان ازترس کشتار مذهبی باشعار «رافضی»، ناآگاهانه هویت خود را طوری به مذهب گره زدند ۹ که با گریز از آن بتوانند برای همیشه از این همه ستم و تجاوز و تهدید نجات یابند، غافل از این که نه دشمن به مذهب آنان کاری دارد و نه خودشان یک «گروه مذهبی» به شمار می روند تا با تبری جستن از آن بتوان سرنوشت خود را تغییر داد. واقعیت آن است که هزاره ها «قوم تاریخی» ای هستند که نیاکان شان خالقان اصلی تمدن های این سرزمین بوده و همیشه برای این مرزوبوم آبرو و عزت به همراه آورده اند۱۰.
این امر ناقلین آورده شده از کوه های سلیمان را سخت می آزارد و به بیگا نگی آنان با تمدن های باستانی این سرزمین منجر می گردد.
با همه ی تلاش هایی که جهت فرار از مذهب آماج کین قرار گرفته ی هزاره ها به مثابه ی یکی از متعلقات این مردم و حتا بخشی از فرهنگ شان صورت گرفت، باز هم تغییری در زندگی و سرنوشت شان پدید نیامد و نشان داد که مذهب هزاره ها هرگز مشکلی برسر راه پروسه ی تحریفات تاریخی و مسخ فرهنگی بومیان توسط حکام قوم محور، ایجاد نمی کند. چراکه حاکمان عقده ای تازه به دوران رسیده در مقابل سوابق تاریخی و تمدن های باستانی این مردم، احساس خودکم بینی نموده و تنها درصدد نابودی کسانی هستند که سوابق تاریخی شان به سان سدی بلند و محکم در مقابل انحصار قدرت آنان قرار گرفته و در این میان مذهب امروزی شان (شیعه) کم ترین نقشی در خلق این تمدن ها ندارد. چون از سویی آثار تمدن هزاره ها در این سرزمین از عمری فراتر از دین و مذهب کنونی برخوردار می باشد و از سوی دیگر و به لحاظ جامعه شناسی، اساساً مذهب در سرزمینی با اقوام متعدد و ساختار قومی ـ فرهنگی بی شمار و پر ریشه، فاقد نقش مهم و تعیین کننده بوده و به دلیل پسیو بودن نقشش در ساختار و روابط اجتماعی، آن چه به نام مذهب مطرح می گردد، درواقع مناسبات قومی ای است که تنها رنگی از مذهب بر خود کشیده است.
این است که در جامعه ای با چنین ساختاری، و نیز غالبیت نیت و نقش استیلا گری قوم حاکم، اگر هزاره ها در طول تاریخ برای «آزادی» و «آزادگی» خون داده اند، نه تنها همه چیز به حساب «دیگران» ریخته شده و آنان از سودش به مقام و منالی رسیده اند، که همین سوابق مبارزاتی و حس آزادگی هزاره ها، خود عامل اصلی نکوهش توسط حکام تمامیت خواه و سلطه گر قومی بوده است. چراکه خصلت انسانی، غرور تاریخی، حس آزادی خواهی و نیز درک مالک اصلی این سرزمین بودن توسط هزاره ها، هرگز نمی گذاشته تا غاصبان تازه به دوران رسیده ی قدرت، هرگونه که می خواهند به تاخت و تاز بر سرزمین آبایی دیگران بپردازند. به همین دلیل است که مقاومت های تاریخی هزاره ها نه تنها هرگز به حساب نیک سیرتی و میهن پرستی شان گذاشته نشده و اندکی از شدت رنج و دردشان نکاسته که باعث گردیده تا بر آن ها بایکوت ها و محرومیت های دیگری نیز افزوده شوند.
بنابراین حکام توسعه طلب و قوم محور، نه دیروزی که درصدد استحکام پایه های قدرت خود بودند و به خاطر داعیه ی ایجاد حکومت مدرن پشته هایی از کشته های ما هزاره ها به پا کردند، کوچک ترین رحمی بر ما نمودند، و نه کنون که شعار «دموکراسی» و «حقوق بشر» سر می دهند، سهم و نصیبی ولو اندک از این همه نعمت های بادآورده و سرازیر شده برای ما قایل شده اند. چون ما را نه به حساب «دموس» گذاشتند تا به حرمت آن و اعتبار ظاهری به دموکراسی هم که شده، به ما نقشی بدهند و نه «بشر» به شمارمان آوردند که از حقوقی برابر با دیگر انسان ها برخوردار گردیم، بلکه چنان که گفته شد، ما هزاره ها را مانع راه سلطه گری قومی و توسعه طلبی هویتی ـ سرزمینی خودشان دانستند و به همین دلیل هم سخت بر ما خشم گرفته اند و لحظه ای از انتقام و سرکوب و محروم نگه داشتن ما نه در گذشته غافل بوده اند و نه امروزه از شدت آن کاسته اند که همه به-عریان شاهد آن هستیم.
در زمانه ای که مبرم ترین نیاز روز ایجاد امنیت بود، هم تباران خودشان سخت جنگیدند، سر بریدند و در میان مردم بی گناه بمب گذاشتند، هزارن کودک و پیر و زن را تکه تکه کردند و مکتب ها را به آتش کشیدند که در پایان و به پاس آن همه بدبختی و ویرانی ای که بر مردم و کشور وارد نمودند، از تمامی امکانات این سرزمین بسی بهره-مند گشتند. خارجی و داخلی هرکدام به نوبه ی خود به آنان پاداش نقدی دادند و در برابرشان با گردنی کج تضرع برای صلح را پیش گرفتند. اما ما هایی که حتا یک فیر هوایی هم نکردیم، با «بایکوت ها» و «تحریم ها»یی مواجه گشتیم که کمر ما را شکسته و پیمودن راه را برما دشوار ساخته اند، تا بفهمیم و با پوست و گوشت خود این واقعیت را لمس کنیم که در هیچ شرایطی، «سکوت» پاسخ مناسبی برای «ستم» و «تبعیض» نیست.
پانبشته ها
۷ـ به پیشگفتار کتاب افغانستان در پنج سده اخیر از مرحوم میر صدیق فرهنگ صفحه ۲ مراجعه شود تا حقایق آن دوره ها روشن گردند. البته نباید سرنوشت دانشمندانی چون علی محمد زهما که به خاطر ترجمه ی کتابی زندان های سختی را متحمل گردید، از یاد برد.
۸ ـ امیر عبدالرحمن خان، تاج التواریخ. صفحه ۲۶۳، چاپ میوند.
۹ ـ وقتی از هزاره ی سنی مذهب پرسیده می شود که آیا هزاره ای؟ اغلب به اعتقادات مذهبی خود اصالت داده و جواب می دهند، خیر، ما سنی هستیم. البته میان هزاره-های جعفری هم کسانی که به قطب های مذهبی وابسته و متکی اند (شیعه محوران)، در پاسخ به چنین سوالی می گویند که، الحمدلله شیعه هستیم. یعنی «هویت هزارگی» را با «مذهب» خلط نموده و حتا عمدتاً قومیت خود را تنها با معیار مذهبی می سنجند و به آن ارزش و «هویت» می بخشند.
۱۰ ـ قتی به آثار گذشته ی اقوام بومی و به ویژه هزاره ها دقت کنیم، اکثر آن ها متعلق به دوره های پیش از اسلام بوده و حتا آثاری که پیش از میلاد خلق شده اند، نیز به وفور دیده می شوند. پس وقتی که مذهب را مبنایی برای هویت هزاره ها در نظر بگیریم، از سویی گذشته ی تاریخی شان را بریده ایم و از سویی دیگر، به آن تمدن ها که دلیل عزت و سربلندی این سرزمین هستند ارجی ننهاده ایم.

In this article

Join the Conversation

2 comments

  1. مهدی امینی پاسخ

    واقعا جالب بود ممنون استاد

  2. dawood پاسخ

    tashkur azinki mara bishter ba howeite man ashna mikone arzoyee salamati wa mowafaqiat hayee bister barayitan mikonam