هزاره ها در ویکی پیدیای عربی

5003 12

سلیمان صمیمی
با اینکه ویکیپیدیا یک منبع معتبر نیست، اما امروزه بیشتر مردم برای بدست آوردن اطلاعات به این سایت مراجعه می کنند. من هم مثل دیگران کنجکاو شدم که معلومات ویکپیدیای عربی در مورد “هزاره” چگونه است. دیدم با اینکه مقوله های ضد و نقیض درین مقاله وجود دارد ولی بازهم در مورد “هزاره” نسبت به ویکپیدیا فارسی کاملتر است. بنا به در خواست یک دوستم و دیدگاه های نویسندگان مصری و… سبب شد تا دست به ترجمه این مطلب بزنم.

هزاره: هزاره ها ۲۳٪ نفوس افغانستان را تشکیل می دهند، و باشندگان بلندی های وسطی افغانستان بوده و در زراعت و صنعت مشغولند. گاهی نظام های حاکم در افغانستان این ملیت را از حقوق مدنی و سیاسی شان محروم کرده و با ستم کوشیده اند که فرزندان هزاره در بی سوادی و عقب ماندگی باقی بمانند. در افغانستان کلمه “هزاره” برابر با کلمه “شیعه” است، زیرا ۷۸٪ هزاره ها شیعه دوازده امامی اند.

اصل نشات هزاره
نژاد هزاره به بازماندگان لشکر چنگیزخان بر می گردد، که بسوی کشور های اسلامی از جمله افغانستان لشکر کشید، سپس اسلام شدند و یک عده از نسل شان در این منطقه باقی ماندند، طوریکه یکعده شان بسوی هند رفتند، به این ترتیب آنها از سرزمین افغانستان نیستند، و از قبل باشندگان مناطق شمالی افغانستان نبوده اند، بلکه در آن مناطق پشتونها ساکن بودند، طوریکه در بعضی آثار تاریخی شهر بلخ و امثالهم آمده است.

در “دایره المعارف اسلامی” آمده است: کوهای که از شرق و جنوب بین کوه هندوکش و کوه بابا واقع شده است منطقه معروفی به نام “غور” بود و همه یا تعدادی باشندگان این منطقه از لحاظ شکل و چهره مغولی اند. هزاره ها بیشتر در کوها زندگی می کنند و به زبان هزارگی مغولی صحبت می کنند، که خیلی از زبان فارسی ایرانی بخاطر نزدیک بودن عقیده شان (که تمامی شان شیعه ی دوازده امامی اند)، متاثر شده است. رادیو بی بی سی که در ایران، افغانستان، و تاجیکستان پخش می شود، به تاریخ ۱۳۶۶-۲-۲۵ ه.ش. از زبان دکتر “ریچارد پتر” در مورد هزارگی می گوید” قوم هزاره فارسی صحبت می کنند، و همچنان از زبان و کلمات مغولی هم خیلی استفاده کرده اند”.
نام های قبایل هزاره پیش از حمله چنگیز خان
دلیل دیگر برای سابقه دار بودن قوم هزاره در افغانستان وجود نام های قبایل هزاره ها قبل از ظهور چنگیزخان به کشور های اسلامی است، و هزاره ها باشندگان مرکزی این کشور بودند، و آنها قبایلی هستند که هزاره های امروزی را تشکیل می دهند. و نام “هزاره” رسمن به این قوم تا قرن هفتم هجری گفته نمی شد، و از جمله نام های که تاریخ نگارها به آن اشاره کرده اند قرار زیر است:
۱. ترکمن
۲. تاتار
۳. زاولی
۴. خلج
۵. خلخ
۶. قرلق
۷. جگل
قابل ذکر است که دانشمندان در اثر اکتشافات نو از بعض تمثال های قدیمی در مناطق هزارجات، ویژگی های این قوم را در آن یافته اند، و این اکتشاف ها دلیل دیگری برای قدیمی بودن هزاره ها در افغانستان است.
نام های هزاره و مناطق شان
نام های زیادی برای این قوم و مناطق که آنها سکونت دارند، گفته شده اند:
۱. یکی از نویسندگان که او “بلیومی” است، می گوید: سرزمین “عرسات” که در کتاب مقدس آمده است به سرزمین هزاره های امروزی مطابقت دارد، و محدوده باشندگان شان از شهر کابل و غزنی تا شهر هرات، و از قندهار تا بلخ می باشد.
۲. از ۲۵۰۰ سال پیش به مناطق هزارجات نام “ستاغیدیا” گفته می شد.
۳. نام های “زاوُل” و “زاوُلستان که به منطقه وسیع از افغانستان گفته می شد، تمام مناطق هزاره جات را شامل می گردد، یعنی از ولایت غزنی و قندهار، و ولایت زابل کنونی تا بهسود، دایزنگی، دایکندی، و تمام ارزگان.
۴. دانشمند مشهور جغرافیه یونانی “بطلیموس” در قرن دوازدهم میلادی مناطق هزارجات را به نام “پاروپا میزوس Parpamizus ” یاد کرده اند.
۵. مناطق جنوبی و غرب هزاره جات، یعنی از حدود ارغنداب تا مالستان و جاغوری، پیش از اسلام به نام “اراکوزای” و مرکز شان “هُزاله” یاد می شد.
۶. اطراف و ناحیه های غزنی در کتاب (سفرنامه) هیوان تسینگ به نام “تاوکبسوتو” آمده است.
۷. غرجستان و محدوده اش از شمال غرب هزاره جات، یعنی حدود دایزنگی تا بادغیس، و تمام ولایت غور کنونی، بعد از آمدن اسلام “غرجستان” نامیده شد، اما گاهگاهی این نام بر تمام مناطق هزاره جات گفته می شد، و کلمه “غر” در زبان فارسی قدیم –زبان پهلوی- به معنی کوه است، پس غرجستان، یعنی کوهستان.
۸. زمین داور، مناطق که در غرب هزارجات واقع شده است، چنین نامیده شده است.
۹. از نامدار ترین نام های هزاره های شیعه در عهد اسلام “غور” و “غورستان” است، که در سده اول هجری چنین گفته می شد، و کلمه “غور” در لهجه هزارگی فارسی به معنی حفره و ناهموار است، بخاطر که در سرزمین که هزاره ها سکونت دارند حفریات و ناهمواری های زیاد است.
۱۰. پیش از حمله وحشیانه امیر عبدالرحمن غدار مناطقه هزاره های شیعه “هزارستان” نامیده می شد.
یکعده مورخین آگاه به جغرافیای افغانستان، مناطق هزاره ها را “هزاره آباد” گفته اند، و مرکز هزاره جات را “دایزنگی” گفته اند، که نام قدیمی اش “بیک بیک” و منطقه ارزگان را به نام “بیک شاه” یاد کرده اند.

مساحت مناطق هزاره جات
مناطق هزارجات امروزه شامل “دره صوف” و “بلخاب” است، که مساحتش از هفتاد هزار کیلو متر مربع بیشتر نمی شود، در حالیکه مساحت هزاره جات به دوصد هزار کیلومتر مربع می رسید، و دلیل آن، فشار ها و حملات وحشیانه که ضد این قوم شیعه از جانب حکام و امرای قومیت های دیگر، خصوصن امرای پشتون سنی، در قرن دهم و یازدهم هجری، مناطق هزارجات به تدریج محدود شد، بویژه در زمان حکومت “هوتکیان” که هزاره ها بسوی مناطق مرکزی شان برگشتند، و اما در زمان حکومت امیر عبدالرحمان خان هزاره بیشتر سرزمین شان را از دست دادند و به پشتون های داده شد که در هجوم به مناطق هزارجات سهم گرفته بودند، و این امیر وحشیانه ترین جرم هارا بالای این قوم انجام داد، و دلیل آن بر می گردد به شیعه دوازده امامی بودن هزاره ها.
دلیل نامگذاری هزاره ها به این نام
پیش از اینکه روی این نامگذاری بر این قوم بحث کنیم، باید بدانیم که کلمه “هزاره” چه معنا دارد؟
پاسخ: کلمه “هزار” در فارسی ۱۰۰۰ معنا می دهد، و اما دلیل نامگذاری آن بر این قوم “وحیدی فولادیان” می گوید: پیش از اسلام هزاره ها بت پرست بودند، و آنها هزار بت داشتند، و هر بتی برایش خانه ای برای عبادت داشت، و زمانیکه هزاره ها مسلمان و شیعه شدند، بت هارا آتش زدند و بجای شان هزار مسجد و منبر ساختند.
و یکعده از مورخان دلیل این نامگذاری را وجود هزار رود، یا هزار کوه بلند، نوشته است.
عبدالحی حبیبی می گوید: کلمه “هزاره” از قدیمی ترین کلمات است و ریشه آن بر می گردد به “هزاله” که با گذشت زمان به “هزاره” تغییر کرده است، و “هزاله” مرکب از دو کلمه ای “هو + زاله” است، به معنی “خوش قلب” بخاطر که این قوم دلهای مهربان و شاد دارند، و به این سبب به این نام مشهور شده اند.

یکسری ویژگیهای اخلاقی هزاره ها
پشتکار و زحمت کشی در کار از صفت های هزاره است، و آنها در مقابل ناملایمت زندگی پایدار هستند، دارای دل های مهربان و شاد، و کشور شان افغانستان را خیلی دوست دارند، و دوستی وطن از ایمان است، طوریکه در حدیث شریف آمده است. از لحاظ مادی هزاره ها متوسط است، و علیرغم آن در تاریخ دیده نشده که یکی از آنها از تنگدستی شکایت داشته باشند، و از ویژگیهای دیگر هزاره ها دلیری و تعصب شان نسبت به مذهب “جعفری” است.
زمانیکه در افغانستان حکومت های قومی بود، بویژه در زمان عبدالرحمان خان در گذشته و حکومت طالبان در اواخر، دست به اعمال پست ضد شیعه در افغانستان زدند، که از کشتن انسانها و ویران کردن خانه ها، کوچاندن خانواده های هزاره بدون گناه بجز شیعه بودن شان، عرق شرم از پیشانی آدم می چکد. تعداد جنایت های شان به اینجا خلاصه نمی شود، بخاطر همین ظلم ها بیشتر این قوم از سواد محروم شدند، و اما آنهای که در حوزه های علوم مختلف راه یافته اند، الگوی از فرهنگ بالای این مردم، و توانای فکری بالای شان را نشان می دهد. بیشتر تاریخ نگاران و کسانیکه در مورد هزاره شناسی خبره هستند، هزاره هارا به صفت های نیکو توصیف می کنند.

دکتر محمد عبدالقادر احمد میگوید: ” هزاره ها درستکار، دلیر، خوش قلب، و دارای روحیه وطن دوستی عالی هستند.”، و نویسنده ابوالعینین فهمی مصری می گوید: ” از صفت های هزاره ها وفا دار، دلیر، خوش قلب هستند که بهترین خدمات را برای کشور شان انجام می دهند، و با کفایت ترین کارگرها در شهرها هستند، و جوانهایشان به شجاعت بی نظیر در ارتش مشهور اند، و در قبال کشور شان صادق اند.”، و اما دو نویسنده دیگر مصری حسن محمد جوهر و عبدالحمید بیومی می گویند: ” هزاره ها در منطقه ی وسیعی مرکزی افغانستان، از جنوب سلسله کوهای هندوکش تا بین دو شهر کابل و هرات، زندگی می کنند، آنها در پیشه مقام اول را دارند، حاصلات زراعتی به قدر تولید می کنند که نیازمندی خود شانرا کفایت کند، و امانت داری، دلیری و خوش قلبی از صفات هزاره ها است، هزاره ها مواشی شان را به بازار های کابل و در شهر های دیگر افغانستان می فروشند …. .
فرز تیتلر انگلیسی می گوید: “قوم هزاره در قرن نزده یکصدو ده هزار (۱۱۰۰۰۰) مرد جنگی داشت، و به آنها شجاعت و طبیعت نیکو دیده می شد، و آنها از مهمان ها به بهترین وجه پذیرایی می کنند، سرباز های شان مقام اول را در شهامت و دلیری داشتند”.
شرق شناس روسی “بار تولد” می گوید: ” قوم هزاره درین زمان – یک سده پیش- از بزرگترین قومیات افغانستان به شمار می رود”. شایان ذکر است که رهبر “میریزدان بخش بهسودی” ارتش بزرگی مسلح از هزاره ها داشت، طوریکه مناطق مرکزی تحت کنترل او بود.
در دایره المعارف اسلامی آمده است: ” هزاره ها مردم دلیر و زبر دست و در واقع مردم آرام هستند، علیرغم آن افغانها – پشتونها- بخاطر شیعه بودن هزاره ها، با آنها دشمنی می کنند و رابطه خوب ندارند. امیر عبدالرحمان خان و طالبان با تمام هزاره ها با خشونت رفتار کرده اند، و هزاره ها زمانی از استقلال مطلق برخوردار بودند، و از امرا پشتون بیزارند.
قبایل و طوایف هزاره
قوم هزاره به چندین قبیله و طایفه دیگر تقسیم می شود:
۱. هزاره بدخشی: که آنها باشندگان قطغن ولایت بدخشان هستند.
۲. هزاره لاچین (Lachin): در اطراف شهر بلخ، بلخاب و سنکچارک هستند، که در ضد حمله چنگیز خان با شجاعت قیام نموده و بشدت مقاومت کردند، و سپس بسوی هند برگشتند.
۳. هزاره قندوز: آنها در ولایت قندوز هستند، و یکعده شان حنفی مذهب می باشند و به دوازده طایفه دیگر تقسیم می شوند: قرلق، نیک پی، مایل، هشت خوجه، دای کلان، نیمان، علی جمع، و دیگران.
۴. هزاره خلم: که در نفس منطقه – خلم- از زمانه های قدیم سکونت دارند.
۵. هزاره کیان: در شمال شرق هزاره جات هستند، و طایفه های، زی نظر، زی جانی، بابه کلو، زی شادی، زی غوله را شامل می شوند.
۶. هزاره های ولایات شمال: هزاره “کرکک” در شمال بغلان، هزاره “کوهکدای” هم در آن نواحی، هزاره “قول برس” در مرکز ولایت تخار، هزاره “بابوله” در بعضی قسمتهای سمنگان هستند، اما در مورد هزاره های ترکستان که در ولایات شمالی سکونت دارند، عدد شان به یک و نیم ملیون نفر می رسد و آنها درین مناطق زندگی می کنند: مزار شریف، چارکنت، شولگره، پشت بند، بلخاب، دره صوف، چمتال، پلخمری، هشده نهر، کشنده، سنکچارک، اسمیدان، کاشان، دولت آباد و … .
۷. هزاره تاتار: آنها در منطقه کوتل زندگی می کنند، عادات و تقالید مردمی هزاره را حفظ کرده اند.
۸. هزاره پنجشیر: و آنها طوایف، چهر علی، باب علی، سنکی خان، گلاب خیل، و دوست علی را شامل می شوند، که باشندگان “رخه” و “دره هزاره” پنجشیر هستند.
۹. هزاره های ولایت غور: آنها هزاره های ولسوالی سرجنگل هستند.
۱۰. هزاره مغول: باشندگان ولایت غور، فراه، هرات، بغلان، و سرپل هستند.
۱۱. هزاره نکو دریان: نکودریان پسر هولاکو، زمانیکه مسلمان شد، نام احمد را قبول کرد، و بعد از برادرش “ابقا خان” بین سالهای ( ۶۷۰-۶۸۳) حکومت کرد. قابل ذکر است که هزاره های نکودریان، در نقاط مختلف سیستان و قندهار با امیر تیمورلنگ جنگیدند، تیمور لنگ درین جنگ از ناحیه پا زخمی شد، و اثر زخم آن تا آخر عمرش باقی ماند، و به همین سبب “تیمور لنگ” نامیده شد.
۱۲. هزاره بادغیس: هزاره خراسان هم نامیده شده اند، هزاره هرات، هزاره قلعه نو، هزاره دایزنیات، آنها از قبایل، جمشیدی، دایزنگی، بهسودی، زیمات، برنقره، قهقه، کندلان، بای بوغه، بارت لدر، کندا، قدی، قلمنی، لاغری، مامکه، جعفری، قبجق، خاجه، فرستان کاکه، ایسم بوغه، بوبک، بای غور، میر میرک، ایک نوکه، و … هستند. از رهبرهای هزاره های شجاع بادغیس “درویش علی خان بیلکر بیکی” است که در هرات “قلعه نو” را ساخت.
۱۳. هزاره میمنه: باشندگان شهر میمنه هستند.
۱۴. هزاره سرخ پارسا: باشندگان ولایت پروان، و شمال شرق هزاره جات هستند.
۱۵. هزاره بدراو.
۱۶. هزاره اوغان و جرمان.
۱۷. هزاره لوگر: که طایفه های قیملود، محمد خاجه، و دایمرداد را تشکیل می دهند.
۱۸. هزاره گدی: باشندگان منطقه “چهارده کابل، قلعه فتح الله، ده مراد خان، علاالدین، قرغه، قلعه قاضی، تنکی للندر، قریه پغمان هستند که از بقایای طایفه هزاره های بهسود و دایمرداد می باشند.

۱۹. هزاره پکتیا: طبق تاریخ قدیم هزاره ها، بهسود برادری به نام مقصود داشت، فرزندان بهسود تشکیل دهنده طایفه های هزاره بهسود کنونی می باشند، اما فرزندان مقصود در نواحی جنوبی در میان قوم پشتون باقی ماندند.
۲۰. چچ هزاره: باشندگان شمال شرق ماورا نهر سند پاکستان، در بعضی بلندی های کوهای هملالیا هستند.
طوایف اصلی هزاره ها
در قومیت اصلی افغانها – پشتون ها- کلمه “زی” اضافه می شود، که یک مُثل افغانی هم است، اما نسبت به هزاره ها، در قومیت اصلی “دای” اضافه شده و “هزاره دای” نامیده می شود. و کلمه “دای” دلیر معنا می دهد که اصلن یک کلمه چینی است. و نامهای بیشتر از بیست قبیله و طایفه هزاره با کلمه “دای” آغاز می شود، مانند:
یکی از انواع آن “دای کلان” است، که این چهار طایفه را شامل می شود:
أ‌- نایماق
ب‌- کرم علی
ت‌- قرلق
ث‌- دایکلان.
این طوایف باشندگان، سرخ پارسا، شیخ علی، قول لیج، پنجشیر، خان آباد، قلعه زال، تخار، مزار شریف، بدخشان، و … می باشند. و مهمترین طوایف دای کلان شیخ علی، خدیر، الله داد، شیرک، منصور، دولت خانی، علی خانی، خوجه علی، رحمان قلی، فقیر الله، بابه تول، شاد محمد، منصور بیک، نایماق، کرم علی، شکرالله، مقصود، زی کاکه، بابه علی، مهر علی، دوست علی، علی جمعه، هشت خوجه، و …، است.
۲- دایزنگی: باشندگان مناطق، پنجاب، ورس، یکاولنگ، لعل و سرجنگل هستند، و آنها بزرگترین طایفه هزاره را تشکیل می دهند، و از طایفه های شان: ایسمیل، انده، التجی،اسدالله، بیک، احمد بیک، ارداد، بچه غلام، بابه جی، باتورک، برخی، بهسودی، بوبک، بیکه، بتره، بیر علی، بیر مزید، بینه زرد، تانی، تکانه، ترغی، چوجی، چونک، حسین، جیدربیک، خردک زی، خوش آمد، خاجه احمد، خاجه داد،‌ خودی، خریده، زی آدم، زاهیدم، شاهی، غلام علی، غیب علی، فردوس، مقدم، محمود، و …، هستند.
۳- دای چوبان: از شرق به دامرده جاغوری، از غرب به تناچه، بورکانه، چنارتو، سنک رستم و چوره محدود است، و از مهمترین طوایف که اینجا زندگی می کنند: شوی، اسفندیار، میان نشین، شیره، بوباش، امیر شیخ حسین، باتیمور، تیمور تاش، دوزی، عادل بیک، صحبت خان، تارلیغ و … .
۴- دای ختا: باشندگان مناطق ارزگان، گیزاب و کجران هستند، و مهمترین طایفه هایشان: سلطان احمد، قوه علی، مراد علی، شاه علی، حسین علی، و … .
۵- دای پولاد: باشندگان اجرستان، مالستان و کجران هستند.
۶- دای میرک: در مناطق شولتر، قره خال، دیوانه، قشلاق، سرآسیاب، دهن غوری، بوینقره، چیل، آنجورک هستند، و مهمترین طوایف شان: ختا، خودی، جاجه، بیک مراد، مقصود، قبجاق، زی مزید، و … .
۷- دایه: باشندگان مناطق شمال شرق شهر قندهار تا حدود جاغوری هستند.
۸- دای میر کشه: و طوایف شان: جاغوری، قرباغ، خاجه میری، جغتو، و ناور هستند.
۹- دای میراداد: باشندگان شرق هزارجات، و غرب شهر کابل هستند، و مناطق شان به سه منطقه تقسیم می شوند: دامنه گیرو، دامنه پیتو، و تولخشه. و از طوایف شان: تو اخته، تولو، دولت شاه، خاخ، جورجی، کنکر، حیات، یرغه، باده، میرخوش، زی منی، و … . و یکعده هزاره های دایمرداد باشندگان “دره صوف” در ولایت شمالی سمنگان، و “دای میرداد” بهسود هستند.
۱۰- دای کندی: از مهم ترین شخصیت ناحیه دایکندی “دولت بیک” است، زمانی بر نصف هزاره جات حکمروایی می کرد، و از طوایف شان: دولت بیک، خوشحال بیک، نظر، قنبر، ترکه، روشن بیک، حیدر بیک، بیک علی، خدیر، قودی، دوده، موسی، عیسی، فیرستان، ساروان، نیکه، و… اند.
۱۲- دای دهقان: باشندگان مناطق بهسود هستند، و اصلیت شان به بهسود بر می گردد، و به این شاخه ها تقسیم شده اند: دارو، دنده، کامل، آدینه، قودی، ایمن داد و بیر مزید.
۱۳- دای قوزی: باشندگان بامیان، خان آباد، بویژه شیبر، سیغان و کاهمرد، هستند.
۱۴- دای زینات: به هزاره های غور، بادغیس، و هرات “دای زینات” می گویند.
۱۵- دای ملک: در گیزاب و ارزگان هستند.
۱۶- دای بیرکه: در اجرستان و یکعده شان در مالستان هستند.
۱۷- دای نوری: باشندگان حصه اول بهسود هستند.
۱۸- دای میری.
۱۹- دای دیغک: باشندگان مناطق قطغن، در حدود آق چشمه و سمنگان است.
۲۰- دای حقانی.
۲۱- دای قلندر.
۲۲- دای کیو.

منابع عربی:
۱. جوهر حسن محمد، و بیومی عبدالحمید، سلسله قوم های دنیا – دار المعارف مصر (ط: ۱۹۶۱ م)، شماره (۷).
۲. فهمی ابی العنین، افغانستان بین الیوم و الامس.
۳. فاضلی شیخ حسن، تاریخ و مردان افغانستان، بیروت لبنان، دار الصوفیه ۱۹۹۳م.
۴. دایره المعارف اسلامی، مجموعه از شرق شناسها، دار المعرفه، بیروت، جلد دوم.
۵. الهلباوی کمال، نقش جوانان اسلام در اعمار آینده افغانستان، معهد پژوهش های سیاسی، اسلام آباد، پاکستان، ۱۹۹۱م.
۶. احمد محمد عبدالقادر، مسلمانها در افغانستان، طبعه بیروت، ۱۹۸۴م.
منابع فارسی:
۱. غبار میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، مطبعه دولتی کابل، ۱۳۴۶ ه.ش.
۲. فرهنگ میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، موسسه اسماعلیان، قم، ایران، ۱۳۷۱ه.ش.
۳. یزدی افشار، افغان نامه، تهران، ۱۳۵۹ ه.ش.
۴. رشتیا سید قاسم، افغانستان در قرن ۱۹، کابل، ۱۳۴۶ ه.ش.
۵. خائف تیمور، تاریخ ملی هزاره، ترجمه: عزیز طغیان، کویته پاکستان، ۱۹۸۰م.
۶. یزدانی حسین علی، تاریخ هزاره ها، قم ایران.
۷. مجله غرجستان، از شماره (۱-۱۷)، کابل.

منبع: تاریخ هزاره ها

In this article

Join the Conversation

12 comments

  1. ahmad پاسخ

    chi malomat jalibi bood dar inja. hatta wikipedia english ham in chiz ha ra nadarad.

  2. Reza پاسخ

    Salam doste gerami,
    tashakor az zahmatetan dar tarjome website.
    site wikipedia ra mishavad eslah kard
    http://en.wikipedia.org/wiki/Wikipedia:How_to_edit_a_page

  3. mohammad hadi پاسخ

    چکیده:

    تحقیق حاضر در مورد خاستگاه هزاره های شیعی افغانستان می باشد که در پنج فصل تقسیم بندی شده است.

    فصل اول در مورد مفهوم شناسی لغوی هزاره است که تو ضیحاتی در مورد کاربرد و منشا پیدایش لغت هزاره از منابع گوناگون را در بر می گیرد، از چه دوره ای این لغت به مفهوم عام و کلی بر مردم منطقه اطلاق شده است. فصل دوم موقعیت جغرافیایی هزاره جات را شامل می شود و تو ضیحاتی را در مورد وسعت جغرافیایی هزاره جات از زمانهای گذشته تا حال را در بر میگیرد- همیشه بر اثر سیاستهای دولتهای حاکم در حال تغییر و تحول بوده است، حتی تا به امروز نیز شاهد پدیده ای به نام کوچی ها هستیم که در این مناطق در حال حمله و تعرض می باشند – تا به امروز با توجه به سیاستهای حاکم بر افغانستان برخورد جدی صورت نگرفته است.

    فصل سوم در مورد تحریف از سوی دولتمردان تو ضیحاتی را شامل می شود که چگ.نه حکومت حاکم سعی در از بین بردن تاریخ این قوم و جعل آن به نفع خود کرده اند.

    فصل چهارم در مورد دین هزاره ها صحبت کرده ایم ، از چه زمانی اسلام را پذیرفتند و به دین تشیع در آمدند. فصل پنجم سابقه ی تاریخی هزاره ها از دیدگاههای مختلف را نقد و بررسی کرده ایم این بحث تا کنون بیشتر شیوه ی سنتی تحقیق را دنبال کرده است، در این تحقیق سعی شده با بررسی دیدگاههای مختلف و نگاه نقادانه به فرضیه های موجود ، به یک دیدگاه قابل قبول تری برسیم .

    مفهوم شناسی لغوی هزاره:

    در دایره المعارف شوروی چنین می خوانیم : هزاره خلق ترک زبانی که بعد از حمله ی هون ها که در قرن چهارم میلادی صورت گرفت ، به .جود آمد و در دشت های سواحل غربی دریای خزر به زندگی کوچیگری مشغول شدند. هو چنان”هزاره خلق باستانی که در قرن هفتم تا دهم دولتی را تشکیل دادند که وسعت آن از بخشهای زیرین ولگا تا قفقاز و ساحل شمالی بحره یسیاه را در بر میگرفت” در لغت و فرهنگ المنجد هزاره این طور آمده است :”هزاره ناحیه ای است در پاکستان شرقی نزدیک بخش هیمالیای غربی بین کشمیر و هند…”در دایره المعارف بریتانیکا ذیل کلمه ی هزاره می نویسد “هزاره ها در بخش کوهستانی به نام هزاره جات در جنوب سلسله ی هندوکش و در منطقه ی غرب انار دره(گندره) در سرحد ایران زندگی می کنند” در دایره المعارف آمریکانا، تحت نام افغانستان توضیحاتی درباره ی مردم و نام هزاره داده شده است، بدین شرح:

    “…هزاره ها از گروپهای انتیکی مختلف کشور،سومین گروپ کلان شمرده می شوند. در اسناد دیگری که در رابطه با وجهه بخشیدن تسمه ی هزاره از سوی مورخین و محققین ارائه شده است،گاهی این عنوان به نام خزاره، خزر نیز تبدیل یافته است، طوری که دایره المعارف فرهنگی روسی ایم مردم را باشندگان قسکتهای مغولی ولگا وقسمتهای جانبی قفقاز قلمداد کرده است و ممکن است دریای خزر نیز بی ربط با موضوع فوق نباشد.”( خاوری ،محمد تقی، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،صص ۷۴-۷۳)

    ” مرحوم وحیدی فولادیان می گوید: هزاره ها به این جهت به این نام مسمی شده اند که از هزاره جات هزار چشمه خوشگوتر بیرون می آید و قبل از اسلام به جای آن هزار مسجد و هزار منبر ساخته شده است : برخی گویند و جه تسمیه هزاره به این خاطر است که سرزمینشان دارای هزار نهر و رود و هزار دره و هزار کوه مرتفع می باشد”. (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج۱،ص ۱۴۶)

    “محمد حیات خان افغان گوید : وجه تسمیه شان به هزاره آن است که در عصر سلاطین قدیم زابلستان این قوم سال به سال هزار سوار عوض مالیات به قشون شاهی آن زمان تقدیم می کردند و اهل ایران هزاره را بربری و مملکتشان را ملک بربر گویند”(همان ص ۱۴۶)

    موقعیت جغرا فیایی هزاره جات :

    هزاره جات در مرکز افغانستان کنونی واقع شده است . از طرف غرب به غور و دولتیار ، هرات ، از جنوب به قندهار و نواحی گرشک و توابع فراه و اسفزار، از مشرق به غزنین ، کابل، قلات و از شمال به قطغن و بلخ محدود است. پس از حمله ی عبدالرحمان در حدود سالهای ۱۸۹۲ میلادی و شکست هزاره ها ، اکثر محل سکونت این قوم به سایر طوایف سنی مذهب داده شد. و هزاره ها به خراسان ،ترکستان،بلو چستان ،هندوستان (پاکستان فعلی) مهاجرت کردند.( خاوری محمد تقی، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،ص ۱۵) وسعت هزاره جات امروز شاید از ۷۰ هزار کیلومتر مربع تجاوز نکند . در حالیکه در گذشته تا حدود ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع تجاوز نکند. در حالیکه در گذشته تا حدود ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت داشته است مناطقی چون: بهسود مشرقی، خرد کابل، ارغنده، میدان شاه،نرخ، جلریز،تکانه، تمام مناطق وردک ، بعضی از نقاط لوگر ، نقاطی از گردیز ، وزیرستان، زابل فعلی، قلات، مقر، شهر غزنی، قندهار، ارغنداب، خاک ریز، شاه مقصود،بست،گرشک بعضر از ولایت هلمند و فراه، زمین داور، تمام ارزگان ، اجرستان،چوره، نقاطی از هرات،غوریان،قسمت هایی از باد غیس، قلعه نو،برخی از مناطق بدخشان و دره های پنجشیر و…محل سکونت هزاره ها بوده است که در تمام نقاط یاد شده شواهد تاریخی فراوانی داریم. (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج۱،صص ۲۱۱-۲۱۲)

    ” امروزه قسمت اعظم هزاره ها در بخش مرکزی و کوهستانی افغانستان به سر می برند . شرایط این سرزمین کوهستانی نه فقط از نقطه نظر دفاعی و امنیتی مزیت دارد بلکه بر خلاف نظر آنها که این مناطق را فاقد منابع طبیعی تلقی میکنند، ثروت لقتصادی عظیمی را در خود جای داده است ، چنانکه مهمترین معادن افغانستان مانند آهن،مس،گوگرد و زغال سنگ در هزاره جات قرار گرفته است. به نظر تیمور خانف ، هزاره ها در قرن نوزدهم با استفاده از ابزارهای ابتدایی به طور مرتب آهن، مس، قلع و گوگرد را از این معادن استخراج کرده و مورد استفاده قرار می دادند. بزرگترین منابع زغال سنگ افغانستان(که دومین ماده مهم صادراتی افغانستان بعد از گاز به شوروی سابق بود) در هزاره جات ، یکی در دره صوف و دیگری در حاجی گگ قرار گرفته است. بزرگترین سلسله جبال هزاره جات که ستون فقرات آن را تشکیل می دهد کوههای بابا است . این کوهها در جهت غرب به سمت بامیان کشیده شده و تا ۲۰۰ کیلومتر امتداد می یابد و از آن جا به سفید کوه ، سیاکوه و تربند ترکستان می پیوندد. حیوانات وحشی گوناگونی در این کوهها زندژگی می کنند مانند: پلنگ، گرگ، خرس وحشی،خوک،آهو هم چنین انواع پرندگان که مشهورتریت آنها کبک دری است و قرنها ست که به خاطر صدای زیبایش در ادبیات فارسی شهرت دارد. اغلب بزرگترین رودخانه های افغانستان مانند هلمند، هریرود،کابل،مرغاب،اندر آبو خاتش رود از کوههای هزاره جات سر چشمه گرفته و از آنجا به سمت شمال ، جنوب یا غرب جریان یافته است . هزاره جات به جز رودخانه ها دارای دریا چه های طبیعی است که جاذبه ی زیادی برای سیا حان دارد. این دریا چه ها اغلب در با میان قرار گرفته و شامل موارد زیر می شود:

    • بند پنیر

    • بند بربر

    • بند امیر

    • بند چلمه

    • بند هیبت

    (داستانهای فوق العاده ای در بارهی این سد های طبیعی روایت شده است)

    جنگل به معنای واقعی در هزاره جات وجود ندارد این منطقه دارای انواع گوناگون گیا هان و درختان است که مردم محلی هزاره از آنها به عنوان دارو ، هیزم و سایر نیازمندیها استفاده میکند. ویلفرد تسگیر در سفرش به هزاره جات حدود ۲۱۱ نوع از گیا هان را جمع آوری کرد که در موزه یتاریخ طبیعی انگلستان به نمایش گذاشته شده است.

    هزاره جات یکی از سرد ترین مناطق افغانستان است، با زمستانهای طولانی که شش ماه طول می کشد، اما در عین حال بعضی از سرسبز ترین نواحی کشور را داردکه مراتع فوق العاده ای فراهم آورده است متا سفانه وجود همین چرا گاهها دلیل تهاجمات متعدد کوچی های افغان به این نواحی بوده است و بسیاری از رویداد های مصیبت بار و دردناک تاریخ افغانستان را با عث شده است.

    در دهه ی ۱۸۹۰ میلادی ، کو چی ها به حکومت کمک کردند تا هزاره ها را تحت کنترل خود در آورد. ودر مقابل ، چراگاههای هزاره جات به عنوان پاداش در اختیارشان قرار گرفت.” (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، صص ۹۹تا ۱۰۷)

    تحریف تاریخی از سوی حاکمان:

    اعمال تبعیض نژادی و مذهبی بیش از دو قرن است که تو سط رژیم های حاکم در افغا نستان به مرحله اجرا گذاشته می شود که در زمان عبدالرحمن و حبیب الله شدت بیشتری گرفت . از زمان امان الله خان مخصوصا از هنگامی که افکار محمود طرزی در میان خاندان سلطنتی جا افتاد، نژاد گرایی برای دولت مردان افغانستان عمده ترین مسئله گردید . و این محمود طرزی بود که برای اولین بار نوشت که پشتو باید زبان رسمی کشور گردد. اما فا جعه ی اصلی برای افغانستان از هنگامی آغاز شد که نادر خان به قدرت رسید . در زمان نادر آرشیو های دولتی برای افراد خاصی از خودشان گشوده شد و آنان در لابه لای آنها به جستجو پرداختند و هر نوع سندی که به نفع شان بود بیرون دادند و ثبت تاریخ نمودند و در عوض تمام اسناد وطن فروشی اجدادشان را نابود کردند، حتی بعضی از کتب کمیاب که جنایت گذشته شان را بر ملا می کرد، طعمه حریق شدند از آن جمله جلد سوم سراج التواریخ بود.

    بعضی سنگ نبشته ها از جمله “تخت بابر” در کابل که دارای نوشته های تاریخی بود شکسته شد و قطعات ان برای دیوتر ساختمانها به کار رفت . وزیر محمد گل خان مهمند حتی لوحه سنگهای متبرکه را می تراشید و یا می شکست تا نام رجال تاریخی ، اقلیت های قومی از صفحه تاریخ محو شود . زبان دربار زبان رسمی شد و هر کس واژه ی جدیدی برای این زبان می ساخت جایزه دریافت می کرد. اسامی ناریخی بعضی ولایات و مناطق که به زبان فارسی و یا ترکی بودند تغییر یافتند . تصمیم گرفتند که اقلیت های قومی در غفلت و بی خبری و بی سوادی بمانند. ورود دانشجویان غیر پشتون در دانشکده های نظامی و حقوق رسما ممنوع بود.

    با اینکه مردم جنوبی و مشرقی در وطن خود دارای املاک فراوان بودند تشویق می شدند در شمال کشور اسکان گزینند و بر اساس همین خانواده های زیادی در ترکستان جایگزین شدند و تمام امکانات زراعی را تقریبا به رایگان در اختیارشان می گذاشتند . در حالیکه بقیه اقوام از چنین امتیازاتی محروم بودندف تصمیم گرفتند که مغزهای متفکر اقلیت های نژادی را نابود کنند . بر اساس این نقشه عده ای فقط به جرم آنکه می فهمیدند به شهادت می رسیدند . از جمله نجف بیگ شیر با خانواده اش یک جا شهید شد، براتعلی تاج، چپه شاخ، شعاع و بلخی مسموم شدندو عده ای دیگر سر به نیست شدند. برای آنکه مرکز شکور به دست کوچی ها افتد از هزلره ها روغن کته پاوی (روغن کته پاوی یا روغن شرکت؛ حکومت به بهانه ی اینکه هزاره جات سرزمین روغن زرد است، به تمام مواشی( حیوانات) هزاره ها اعم از شیر ده و غیر شیرده و حتی حیوانات نر و اسب و قاطر و الاغ سالانه مقدار معین روغن حواله کرده بود. انگیزه آن کاملا روشن است ، کسی که نمی توانست مالیات روغن را پرداخت نماید ، زمین و دارایی او به کوچی ها تعلق می گرفت . در حالیکه بقیه ملت افغانستان از پرداخت ان معاف بودند.)می گرفتند و در طول چند سالی که این روغن گرفته می شد خانواده های بسیار به خاک سیاه نشستند و املاک شان توسط کوچی ها گرو گرفته شد . اگر قیام شهرستان نبود فاتحه این مردم خوانده بود . در سال ۱۳۰۹ هجری انجمن ادبی کابل را تشکیل دادند و به دنبال آن انجمن ادبی قندهار، جلال آباد،هرات و… به وجود آمدند. این انجمن ها بر خلاف اسم شان فقط افکار فاشیستی رژیم را تعقیب می کردند . در سال ۱۳۱۶پشتو تولنه تاسیس شد و زبان دربار برای کارمندان دولت اجباری گردید . همین طور انجمن تاریخ به وجود آمد این انجمن ها پولهای هنگفت از بیت المال می گرفتند ، اما فقط به نفع فاشیسم کار می کردند و تحریف بسیار در تاریخ کشور نمودند. در طول چند دهه تلاش دامنه دار بیش از ۱۰۰ جلد کتاب کوچک و بزرگ منتشر کردند ودر هر کجا که امکان داشت تعمدا تاریخ را تحریف کردند. و به نفع اهداف فاشیستی خود توجیه کردند. عبدالحی حبیبی روزگاری رئیس انجمن تاریخ افغانستان بود و نیز از کسانی است که آرشیو اسناد ارگ شاهی را جستجو می نمود و اسناد خطر ناک آن را نابود می کرد. وی که از قبیله کاکر قندهار است در تحریف تاریخ ید طولانی داشت . بخصوص در توجیهات ناروای تاریخی مانند “پته خزانه” در فارسی به معنای گنج پنهان است که آقای حبیبی و اصحابش دیده اند و دیگران فقط چاپ عکسی آن را روایت کرده اند . در پته خزانه شرح حال ۵۱ تن دانشمند،نویسنده ،مولف،شاعر و شاعره آمده است و کتاب هایی را به این اشخاص موهوم نسبت داده اند . این شعرای پشتون زبان از ۱۰۰ هجری تا ۱۱۰۰ هجری در افغانستان زندگی می کرده و عده ای از آنها از غور هزاره جات بوده اند. قهرمانانی که در پته خزانه آمده است در هیچ تاریخ دیگر اسم شان ذکر نشده است . حال آنکه قاعدتا لااقل اسم تعدادی از آنها در دیگر کتب تاریخی می باید ذکر می شد. پشتو شناس بنام “مورگسیترنه”در مورد اشعار کهن تذکره مزبور به “پته خزانه” از نظر زبان شناسی و تاریخ شناسی ایرادهایی گرفته است و گفته است که صحت نظریات حبیبی و اصالت این آثار آنگاه مقبول می افتد که نسخه های خطی از لحاظ فیلالوژی بررسی شود. اما حبیبی که در سال ۱۳۲۱ مدعی شد که کتاب قدیمی یافته است تا ۴۰ سال دیگر زندگی کرد و در آن مدت طولانی دهها کتاب و مقاله نوشت، اما جریان پیداشدن “پته خزانه” را دیگر متذکر نشد . اصل این نسخه تا کنون هم چنان در پرده ی غیب مانده است. شاید از آن رو گنج پنهان است باید تا ابد پنهان بماند! گویا مولف موهوم آن نیز این مسئله را می دانسته که نام مناسب پته خزانه را انتخاب کرده است.

    کار اسناد به پته خزانه خاتمه نیافت بلکه “سالوزمه” نسیم ریگستان”تذکره الاولیا”و… نیز جزء کتب جعلی می باشند. ” (یزدانی ، حسین علی، پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج۱، ص ۲۵۱تا ۲۶۷)

    در این مورد پرفسور عنایت الله شهرانی در مقاله خود به نام “هزاره کیست” می گوید:” در زمان امیر عبدالرحمن خان بسیاری مردم هزاره از ترس کشتارو قتل و عام ها نام و نسب خود را تغییر دادند و از ان است که در مرکز بامیان هنوز مردم به نام های ساختگی حیات به سر می برند.” (www.kateb-hazara.net )

    دین هزاره ها:

    اکثریت هزاره ها شیعه مذهب هستند اینکه هزاره ها در چه زمانی به تشیع روی آوردند به درستی مشخص نیست . در این مورد سه نظر وجود دارد:

    ۱. اکثرا معتقدند که هزاره ها در زمان صفوی به مذهب شیعه گرایش یافته اند.

    ۲. برخی معتقدند در زمان غازان خان مغول به تشیع گراییده اند.

    ۳. برخی محققان بر این باورندکه این اتفاق ، در زمان خلافت حضرت علی (ع) افتاده است

    همانطور که قبلا ذکر شد هزاره ها در مرکز افغانستان زندگی می کنند . در حالیکه در اطراف هزاره جات اکثرا سنی مذهب هستند . چه عاملی باعث شده است که این مردم شیعه شوند و مردمان اطراف که در محاصره ی هزاره جات زندگی می کنند سنی مذهب شوند سوال برانگیز است.

    تشیع در شرق ایران به ویژه از اوایل قرن دوم هجری طرفداران و پیروان زیادی داشته است که با عث به وجود آمدن نهضت ها و قیام هایی در این مناطق شده است.

    ” علی اکبر تشیید درباره قدمت تشیع در کوهستان غور می نویسد:مرکز شیعیان غور یا مسلمین غور اولین تمرکز شیعه در بلاد غور بوده است. زیرا بین سنوات ۳۵تا ۴۰ هجری مسلمان شده اند و در زمان خلافت حضرت علی (ع) جعده بن هبیره المخزومی که خواهر زاده آن حضرت بود، از طرف وی به حک.مت خراسان منسوب شد . به خاطر رفتار شایسته جعده مردم غور از جان و دل به علی محبت می ورزیدند. امرای غور که وضع را کاملا انسانی می یابند ، بدون جنگ سر به خط فرمان علی گذارده به دین اسلام مشرف شدند. در زمان معاویه . اخلافش دستور داده بودند تا در تمام منابر و مساجد به علی (ع) لعن و نفرین کند این حکم ناروا در تمام سرزمین های اسلامی آن روز اجرامی شد . تنها مردم غور بودند که از دستور معاویه سر پیچی نمودند و هرگز حاضر نشدند به حضرت علی ناسزا بگو یند” (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج۱،صص ۷۳-۷۴)

    ” سرسختی مردم غور در برابر دستور ناروای معاویه در عین حال بر ایشان بسیار گران تمام شد و اینان به اتهام ارتداد درهم کوبیده شدند. چنانچه ابن اثیر می نویسد : دئر سال ۴۵ هجری مردم غور سر به شورش غلیه دستگاه خلافت اموی برداشتند. حکم بن عمر از طرف بنی امیه به کو هستان غور لشکر کشید و مردم آن سامان را که مرتد شده بودند در هم کوبید.” ( هما ن ص ۷۵)

    ” شیعه شدن هزاره ها در زمان صفوی را ابتدا “ومبری ” در سال ۱۸۹۵میلادی ارائه داد. وی بر آن بود که :” شاه عباس آنها(هزاره ها) را مجبور کرد که مذهب شیعه را بپذیرند” چندی بعد “شرمن” نظریه مشابهی را ذکر کرد . بر اساس یکی از معتبرترین متون تاریخی زمان شاه عباس ، تاریخ امرای عباسی، نوشته ی اسکندر بیگ ترکمن:

    هزاره ها قبل از زمان شاه عباس شیعه بودند . دو یا سه هزار سرباز هزاره ، تحت فرمان دین محمد خان ازبک در مقابل لشکر شاه عباس جنگیدند”. (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، صص ۱۱۰-۱۱۱)

    نظریه ی دوم شیعه شدن هزاره ها در زمان غازان خان در کتاب یزدانی، حسین علی” پژوهشی در تاریخ هزاره ها” جلد اول صص ۷۷-۷۶ این طور آمده است :” دوران سلطنت دوتن از ایلخانان سلطان محمود غازان و سلطان محمد خدابنده نقطه عطفی در گسترش تشیع در ایران و افغانستان می باشد. غازان مغول فرمان روای ایران و افغانستان پس از تشرف به اسلام مذهب تشیع را انتخاب کرد و دستوردادکه در آغاز کلیه فرمانهای دولتی نام اهل بیت اطهار را بکار برند.”که در شیعه شدن مردم هزاره جات تاثیر فراوانی داشته است. سابقه ی تاریخی هزاره ها از دیدگاههای مختلف:

    الف) نظریه بومی بودن هزاره ها:

    از نظر تاریخی ، ایین بو.دایی حداقل ۱۵۰۰ سال قبل از حمله مغول ها به خراسان ” افغانستان امروز” به طور وسیع در جنوب هندو کش حاکم بود، به گونه ای که این آیین سالانه هزاران زائر چینی را به بامیان می کشانید مهم تر آنکه این ناحیه برای چند قرن جایگاه دائمی گسترش نژاد زرد شد. دره بامیان طی قرن اول میلادی یکی از مراکز گسترش بودیسم بود. بامیان در آن زمان بخشی از امپراطوری کوشانی و تحت تاثیر فرهنگ و مذهب بودائی بود(۴۰ تا ۳۲ میلادی) کوشانی ها اصولا جزو قبایل “ستی” بودندودر منطقه ای به امتداد کاشغر تا شمال “دریای بلخ” به سر می بردند، شرقی ترین قبایل “ستی” یوچی نامیده میشدند.

    کوشانی ها از میان یو چی ها بر خاسته بودندو به دنبال جنگهای قبیله ای به سرزمین های جنوب آمودریا کشانده شدند. اگرچه امپراطوری کوشانی ها در ۲۲۰ میلادی در شمال هندوکش از هم پاشید، اما کوشانیان تا سال ۴۲۵ میلادی در جنوب هندوکش به فرمانروایی خود ادامه دادند.

    بودیسم در قرن سوم پیش از میلاد توسط راهبان بودائی به نواحی جن.ب کوه های هندوکش عرضه شده بود. با توجه به سکه های پیدا شده در بامیان، نقاسی های روی دیوارهای معبد و اطراف تندیس های بودا ، نقاشی های به جا مانده از زمان آخرین شاهان کوشانی و هم چنین شکل فیزیکی تندیس ها می توان چنین نتیجه گرفت که ساکنان این منطقه تا حدود ۲۳۰۰ سال پیش دارای همان ترکیب فیزیکی صورت بوده اند که هزاره های امروز هستند . بدین ترتیب چهره مغولی ساکنان هزاره جات را مدت ها پیش از حمله چنگیز و امیر تیمور که ظهور آنها در صحنه تاریخی نسبتا جدید است ، جستجو کرد.

    یفتلی ها از سال ۴۲۵-۴۲۶ میلادی ، جانشینان امپراطوری کوشانی نیز به قبایل ستی با همان ترکیب فیزیکی و چهره تعلق داشتند ، تاثیر یفتلی ها را تا زمان پیدایش کلمات ترکی در هزارگی می توان دنبال کرد.

    البیرونی رد پای یفتلی ها را تا ترک های تبت باز می گرداند و اولین فرمانروای این سلسله – که بیش از شصت فرمانرواداشته است- ” برهاتگین ” یا “بره تگین” می شناسند. آخرین حاکمان تاگین”تگین” غزنوی ها بودند که در حدود هزار سال پیش در غزنی حکومت کردند.

    پس از یفتلی ها ، نواحی جنوبی آمو دریا تحت فرمان سلسله های ترک آسیای مرکزی و شرقی در آمد که پیش از هزار سال بر آن جا حکومت کردند. ومسلما طی این دوره ، هزاره جات امروز تا حد زیادی از این مردمان فاتح نیز تاثیر پذیرفت.

    بنابراین مدتها پیش از ظهور مغول ها، ساکنان هزاره جات امروز در معرض تاثیرات اقوام قدیمی تر و ترک زبان با ویژگی های فیزیکی شبیه مغول ها قرار گرفتند.”( www. Kateb- hazara.net) ” ژرفیریر” محقق فرانسوی نظریه اش این است که هزاره ها ساکنین اصلی این سرزمین می باشند و در زمان اسکندر مقدونی در محلی زندگی می کنند بوده اند.”فیریر” برای اثبات مدعای خود از نوشته های مورخ یونان “کورتس” دربارهی حملات زمستانی اسکندر مقدونی به مناطق مرکزی افغانستان استفاده می کند” (اخلاقی،محمد اسحاق، هزاره ها در جریان تاریخ ج ۱، ص ۳۸)فیریر با استناد به گزارشهای جنگی سعی می کند ثابت کند مردمان وصف شده در آنها نیاکان هزاره های کنونی بوده اند”. (موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، ص ۳۸)

    دکتر موسوی بعد از تحقیقات در زمینه منشا بومی هزاره ها به این نتیجه می رسد که هزاره ها یکی از قدیمی ترین ساکنان این منطقه هستند و نیاکان هزاره ها به ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که بیش ۲۳۰۰ سال پیش از ۲۳۰۰ سال پیش از شمال و جنوب هندوکش به نواحی موسوم به هزاره جات کنونی مهاجرت کرده بودند ، باز می گردد .

    گفته های آقا یموسوی بیانگر آن است که ورود ساکنا ترک اسیای مرکزی از قبل شمال و جنوب هندوکش به هزاره جات امروزی سیصد سال قبل از میلاد بوده است.

    پروفیسور عنایت الله شهرانی در یکی از آثار خود بنام ” تاریخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان ” میگوید « ترک ها در افغانستان یک قسمت اعظم ملیت ها را تشکیل میدهند و موجودیت ترک در افغانستان بدو قسمت شناخته میشود:

    اول – ترک هاییکه از آغاز در صفحات مختلف مخصوصآ در شمال کشور زیست داشتند .

    دوم – ترکانی که پیش از میلاد مسیح و قبل از اسکندر در افغانستان کنونی حیات بسر میبردند و ترکان مرکزی دست کم صد ها سال پیش از میلاد از ترکستان شرقی و ختائیستان آمده اند.

    چنانچه اکثر مورخین خاصتآ مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ گفته ما را تآیید مینمایند،جواهر لعل نهرو در صفحه ۱۷۱ جلد اول کتاب مشهور خود به نام” نگاهی به تاریخ جهان ” می گوید: ” مردمان آسیای مرکزی به نام باکتریائی ها، سکاها، هون ها، اسکوت ها، ترک ها، کوشانی هاو یفتلی ها” نامیده می شدند که قبل از میلاد بار ها به اروپا و سراسر آسیا پراکنده شده اندو هجوم برده اندو این به خاطر تاراج نبوده بلکه برای به دست آوردن زمین های قابل سکونت و اقامت بوده است . قبایل آسیای مرکزی در آن زمان زراعت پیشه و دارای حیوانات اهلی بودند. زراعت پیشه ها متو طن و مالدارها متحرک بودند” (www. Kateb- hazara.net)

    ب) هزاره ها باز ماندگان مغولهایند:

    در قرن نوزدهم زمانیکه اروپائیها به افغانستان آمده بودند در میان قیافه قفقازی ها ، قیافه ی مغولی نیز مشاهده کرده بودند. این فکر که هزاره ها هز بقایای چنگیز خان است از همین دوران سر چشمه میگیرد. در حقیقت این نظریه در میان نویسندگان غربی مانند مونت استوارت ایلفینیسیون، ارمینیوس وامبیری، فراسیر تایتلیر، هاتچیر، برنز مشهور است . بلیو از همه بیشتر اصرار می ورزد که هزاره ها از بقایای لشکر چاگهاتای که توسط مانگوکا بخاطر پشتیبانی از هلاکوخان اعزام شده بود . او می گوید که این گروه توسط نوه او نیکو در آیوکلن به قسمت فعلی که هزاره ها در آنجا زندگی می کنند فرستاده شده بود. این نظریه از طرف پطروشفسکی نیز مورد تایید قرار گرفت . او می گوید هزاره ها از بقایای نیکودری مغولها ست . او در ادامه ی نظر خویش می افزاید : بسیار آسان است که ثابت شود هزارهائیکه در ایران و سرزمینهای اطراف آن زندگی می کنند از بقایای سر بازان مغول است که بعد از هر پیروزی براتیشان مشکل بود که آنجا را ترک کنند.” (www. Kateb- hazara.net )

    ” ظاهرا اولین کسی که نوشته هزاره ها از بقایای سپاهیان مغول هست . ابولفضل دکنی مورخ عصر اکبر شاه بوده است. او در اکبر نامه می نویسد: هزاره ها از سپاهیان منکوقا آن نوه چنگیز خان است. بعد ازاو عده ی زیادی از مورخین ، جغرافیدانان و سیا حاناز او پیروی کرد، و همان سخن را تکرار کرد”. (یزدانی حسین علی ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها،ج۱،ص ۱۵۶)

    ” خاورشناسان فرانسوی این نظریه را که هزاره ها ااز بقایا ی شپاهیان مغول میباشند را عموما رد کرده اند. اما خاورشناسان انگلیسی بر عکس آن را تائید کرده اند. با توجه به این نکته که انگلیسی ها در زمان تسلط شان بر هند نظر استعماری داشتند و با هر وسیله ممکن می خواستند که زمینه نزاع های قومی و مذهبی را در میان مردم فراهم کنند پس نمی شود به قول آنها چندان اعتماد نمود.” (همان صص ۱۵۵-۱۵۶)

    این مورخان در عمل نتوانستند نظریات خود را ثابت کنند به طور مدلل و با سوابق تاریخی که نشان دهد هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند .

    ج) هزاره ها نژاد مختلط دارند:

    این نظریه اولین بار از طرف “ایس چورمان” مطرح شده است . به عقیده وی هزاره ها ترکیب مغول، ترک، تاجیک و…است. (www. Kateb- hazara.net )

    تیمور خانف نیز عقیده دارد که هزاره ها از ترکیب سربازان مغول، ترکمن،و تاجیکان محلی است، طبق نظرتیمور خانف سربازان مغول با خانم های تاجیک ازدواج کرده اند که هزاره های امروزی به وجود آمدند. (www. Kateb- hazara.net )

    بر اساس نظریه “اچ،اف،شرمن” نام هزاره طی قرن چهاردهم هم چنان برای اشاره به صحرانشینانی به کار می رفت که در جنوب شرقی ایران و جنوب غربی افغانستان به سر می بردند. این نام، دیگر گروههای قومی نطیر نیکودری ها،نوروزی ها، جرمایی هاو حتی افغان ها را نیز شامل می شد . هزاره دیگر به گروه قومی – نژاد یا قبیله ی خاصی اطلاق نمی شد بلکه به عنوان یک اصطلاح اجتماعی به کار می رفت، بعضی از این صحرا نشینان طی دوران امیر تیمور و بابر به سمت شرق مهاجرت کردند. عده ای چون نیکودری ها به سمت غور رفتند و برخی با حرکت در امتداد رود هیرمند به سمت کوههای غربی کابل ( هزاره جات) عزیمت کردند و بدین ترتیب در زمان سلطنت بابر بود، که مردمی با عنوان هزاره شکل گرفت. (www. Kateb- hazara.net )

    کاکر، نیز یکی از طرفداران نظریه ی اختلاط نژادی هزاره ها است . کاکر معتقد است در طی قرنهای سیزدهم تا شانزدهم یک گروه قومی جدیدی به نام هزاره شکل گرفته اند. سربازان مغول با زنان بومی بربر تاجیک نواحی مرکزی افغانستان و اطراف آن ازدواج کردند و باعث به وجود آمدن گویش های فارسی جدیدی شد که هزارگی نام گرفت، زیرا خویشاوندی با تاجیک های دارای منشا ایرانی و فارسی گوی بر زبان این تازه واردان تاثیر گذاشت . مارک گوکی یکی از طرفداران نظریه ی اختلاط نژادی هزاره ها چنین اظهار عقیده میکند:” طرح مجدد فرضیه ی منشا اختلاط قومی هزاره های معاصر با توجه به این واقعیت های عینی و متقاعد کننده ، قابل قبول به نظر می رسد . امروزه فرضیه ی نسب خالص مغولی هزاره ها یا دید گاهی که آن را مردمان نخستین هزاره جات می داند، قابل دفاع نیست ، اگر چه این نظریه ها هنوز در رساله نسبتا جدی مطرح هستند “۲۴ نظریه اختلاط نژادی هزاره ها در حالیکه معقول تر از دو مورد قبل به نظر میرسد،ناقص م ومبهم است. از یک طرف می توان چنین نظریه ای را تقریبا در تمام گروههای قومی جهان تعمیم داد. از طرف دیگر ، هویت و نقش نژادهای مختلفی که به عنوان منشا تشکیل هزاره ها ارائه گردیده است، به وضوح مشخص نشده است.

    نتیجه:

    در این تحقیق درباره ی جغرا فیای هزاره جات صحبت کردیم و شاهد بودیم که همیشه بر اثر سیاستهای دولتهای حاکم حدود هزاره جات در حال تغییر و تحول بوده و نمی توان به طور دقیق مرز معینی را مشخص کرد . سپس در مورد پیدایش اصطلاح هزاره تو ضیحاتی ارائه نمودیم و به این نتیجه رسیدیم که در طی دو قرن اخیر این واژه به طور کلی و عام مورد استفاده قرار گرفته است، در مورد دین هزاره ها که چند نظریه وجود داشت در مورد شیعه شدن هزاره ها ، طبق اسناد و مدارک تنها مردمانی بودند که در زمان معاویه حضرت علی (ع) را در منابر لعن نکردند، مردم غور بودند.- می توان گفت از همان دوران اولیه اسلام این مردمان شیعه بودند- در مورد تحریف تاریخ از سوی حاکمتن وقت نوشتیم که چگ.نه در صدد نابود کردن هویت و تاریخ این قوم هستند، که نمونه ی بارز آن را می توان در از بین بردن لوحه های قدیمی، سنگ قبرها، تراشیدن صورت بیشتر مجسمه ها و نقاشی هایی که از زمان های قدیم به یاد گار مانده اند، منفجر کردن بت های بودا در بامیان، تحریف تاریخ در کتاب های تاریخی که بازتاب این اطلاعات نادرست را میتوان دئر کتابهای نویسندگان خارجی که اصلا به هزاره جات نیامده اند مشاهده نمود. در مورد منشا پیدایش هزاره ها سه نظریه را مطرح کردیم ، و به این نتیجه رسیدیم که دو نظریه ی هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند و هزاره ها یک نژاد مختلط هستند فاقد اعتبار علمی هستند و ناقص میباشند، با سنجش اطلاعات به دست آمده به این نتیجه رسیدیم که هزاره ها قدیمی ترین ساکنان منطقه هستند . تاثیر مغول ها و ترک ها بر آنان را نمی توان انکار کرد، اما چنین چیزی منحصر به هزاره ها نیست ضمن اینکه در دوران های اخیر نیز اتفاق افتاده است .

    فهرست منابع:

    ۱. اخلاقی،محمد اسحاق “هزاره ها در جریان تاریخ” جلد اول-دوم،انتشارات: شرایع،قم،۱۳۸۰

    ۲. پولادی،حسن”تاریخ هزاره ها” عرفان،تهران،۱۳۸۱

    ۳. خاوری،محمد تقی”مردم هزاره و خراسان بزرگ” عرفان،تهران،۱۳۸۵

    ۴. دولت آبادی،بصیر احمد”هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت”عرفان،تهران، ۱۳۸۰

    ۵. غبار،میر غلام محمد “افغانستان در مسیر تاریخ”جلد اول، نهضت،قم،۱۳۷۵

    ۶. فرهنگ،میر محمد صدیق” افغانستان در پنج قرن اخیر” جلد اول،اسماعیلیان،قم،۱۳۷۱

    ۷. لعلی،علیداد”سیری در هزاره جات”احسانی،قم،۱۳۷۲

    ۸. موسوی،سید عسکر”هزاره های افغانستان”مترجم؛اسدالله شفایی،اشک یاس،قم،۱۳۸۷

    ۹. موسیو گورا و مادام گوراو پرفسورهاکن”آثار عتیقه بامیان در هزارستان”مترجم؛احمد علی خان،اسماعیلیان،قم،۱۳۸۱

    ۱۰. نایل،حسین”ساختار طبیعی هزاره جات”سلسال،قم،۱۳۸۱

    ۱۱. نبی،متقی”سراج” مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان،سال دوم،شماره ۷،فرانشر،قم،۱۳۷۵

    ۱۲. یزدانی،حسین علی”پژوهشی در تاریخ هزاره ها” جلد اول، محمد امین شریفی،قم،۱۳۷۲

    ۱۳. یزدانی،حسین علی”پژوهشی در تاریخ هزاره ها” جلد دوم، محمد امین شریفی،قم،۱۳۷۳

    ۱۴. http://www.katab-hazara.net

  4. رفیع رفیقی الکوزی پاسخ

    شخصا برای من بی تفاوت است که برادر هزاره من از کجا امده اند چند فیصد را تشکیل میدهند من انها را از صمیم قلب دوست داشته و دارم.
    یگانه چیزی را که من به حق برادرهایم نمیخواهم بی عدالتی نا برابری بی قانونی است این سه شرایط را در حق انها من و وطنپرستان اصلی جامعه ما هیچ وقت قبول نخواهم داشت.

    1. بنیامین فضلی پاسخ

      تشکر برادر که قوم پرستی را کنار گذاشته اید و از مردم ما حمایت می کنید

    2. بنیامین فضلی پاسخ

      تشکر برادر که قوم پرستی را کنار گذاشته اید و از مردم ما حمایت می کنید زنده باد افغانستان.

  5. امین پاسخ

    خوب شما که این مقاله را ترجمه کردید با منابعش به ویکی پدیای فارسی انتقال دهید.فارسی ماله ما مردم فارسی زبان است پس باید در ارتقا دانش به این زبان در اینترنت کوشا باشیم.

  6. asif پاسخ

    man namedonam inara bavar konam ya na chon dar ye jaye dege ham nawehste shode bod ki hazara ha asleyateshon tork hastan aya ma age az bazmanadagne mogholl hastim pas chera hanoz ya yagzara mogholi harf namezanim pas khaheshanna allaki ye chiz barekhdoeton nanavisin tashakor

  7. asif پاسخ

    هزاره ها یکی از شاخه های بسیار مهم و قدیم تورک میباشند که در قاطبه تواریخ موثق آنها را از جمله هون های سفید ویا تورکان توکیو ها آورده اند .مرحوم عبدالحی حبیبی میفرماید : « در نصف اول قرن هفتم میلادی در شمال هندو کش و ولایت تخارستان تا بلخ و میمنه امرایی از نژاد توه کیو ( بقایای کوشانی هفتلی “ یفتلی “ ) حکمرانی داشتند که مرکز ایشان قندوز بود “ ص ۱۰۷ تاریخ افغانستان “ .

    در فرهنگ آنندراج هزاره را قومی از افاغنه آورده اند و گفته اند از عشایر شیعه مذهب . منظور مولف افاغنه اینست که در افغانستان زیست دارند ونه اینکه خودشان پشتون باشند و در قسمت شیعه بودن مردم هزاره بارها گفته ایم که مرکز و اطراف هزاره جات شیعه اند ولی یک اکثریت بسیار بزرگ شان در سرتاسر افغانستان اهل سنت والجماعه میباشند .
    معنی کلمه “هزاره” در فرهنگ دهخدا “ حصهً پائین دیوار “ آمده است . همچنان در تشابه تلفظی کلمه هزاره لغت “هزاله” را آورده اند که “ هزلی” به معنی شوخی و ظریف طبعی میباشد و شاید هم حرف لام به حرف زآ در اثر کثرت استعمال تبدیل شده باشد .تا هنوز در بین اوزبیگ های اعم افغانستان و اوزبیکستان آدم های شوخ و ظریف طبع را “هزل گوی” میگویند .

    در فرهنگ دهخدا کلمه دیگری را به وزن “هزاره” به شکل “هزاوه” میآبیم که میگوید : « قصبهً دهستان فراهان سادات از بخش فرمهین شهرستان اراک دارای ۲۷۳۶ تن سکنه و آب آن از قنات ، محصول عمده اش انگور ، غله و میوه است . این قصبه از قرار قدیمی این ناحیه و دارای چشمه سار های متعدد و آبهای گوارا و تاکستان های فراوان است …….جلوس اباقاخان بن هلاکو به تخت سلطنت بعداز پدرش بسال ۶۶۳ درین قصبه بوده است » از شرح بالا منظور ما تنها از هموزن بودن کلمات است که شاید به شکلی از اشکال در افغانستان و پاکستان به مردم هزاره نسبت یافته باشد .

    تعداد نسل تورک های هزاره در پاکستان بمراتب زیادتر از تورک های هزاره در افغانستان میباشد که بحث آنها ضرورت به تحقیق علیده دارد .

    اگر از کلمات بالا در خصوص وجه تسمیه “هزاره” بگذریم ، امکان توجیه اصل کلمه “هزاره” شاید طبق گفتار اکثر نویسندگان “هزار” باشد که در لشکر های مغول و تورک ، به واحد های هزار نفره تقسیم میگردیدند و ما تا اکنون در ساحات شمالی افغانستان ( در سابق تورکستان صغیر ) مینگباشی و یوزباشی به معنی سرکرده هزار نفری و صد نفری را گاه گاهی یاد مینماییم ….. زمانیکه این راقم متعلم مکتب ابن سینای کابل و دارالمعلمین کابل بودم ، منصبی را درمیان ملازمین میشنیدم که “ده باشی” میگفتند که ترکیب زبان دری و تورکی یعنی “کلان ده نفره” بود ، بنآ کلمه “هزاره” میتواند با معنی “مینگ باشی “ مرتبط باشد .

    در کتاب نظام اجتماعی مغول اتوغ ها ، نویانها ویا گروپ ها را چنین میآبیم : « بطور خلاصه میتوان گفت که در زمان سلسله یوآن ، شخصیت های مغولی همه از طبقه اشراف فیودالی ، نویان ( روئسای هزاره ) روئسای ده هزار و افراد گارد ( اشراف ) بودند ، پس از انهدام این سلسله و فرار مغولها به خارج از چین ایشان مجبور به ترک زندگی شهرنشینی و مراکز چینی و بازگشت “به هزاره های” خود در اعماق استپهای مغولی گردیدند .ولی درین زمان هزاره ها تبدیل به اتوغ و نویانها ( فرماندهان هزاره ) تبدیل به جای سنگ و دای بو وغیره گشته اند ( ص ۲۲۸ نظام اجتماعی ….. ) .

    از گفته های بالا بیگمان کلمه “هزاره” هویدا و آشکارا میشود که شاید سرکرده کدام واحد اردوی تورک ها ویا مغول ها شخص مهم و با نفوذی بوده که لقب اولاده و مربوطین او را “هزاره” گذاشته اند و این اصطلاح حتمآ در خاک فعلیه افغانستان مروج شده باشد بخاطریکه اصطلاحات تاجیکی ویا فارسی از قدامت لازم برخوردار است . همچنان نمیتوانیم از گفته های بعضی تحلیلگران انکار نمائیم که شاید کلمه “هزاره” از خود گروپ هزار نفری باشد که اولاده و مربوطین همه شانرا “هزاره” گفته باشند و چون اصطلاح زیبا ، روان و آسان است ، از آن سبب بزودی ورد زبانها شده است و شاید هم هزاره معنی کلمه “نویان” باشد .

    مرحوم حبیبی مرکز اراکوزیا را که کاملآ خاک و سرزمین ملت تورک هزاره میباشد میگوید که “هزاله” است و چون هزاله با هزاره هم وزن و قرین است ، شاید هزاره از هزاله آمده باشد .

    موضوع دومیکه از زبان ولادیمیر تسف بدست میآید و بسیار مهم است ، اینست که به کلمه “دای” و معنی آن دسترسی پیدا مینمائیم .

    در یکی از نوشته ها میخوانیم که « دای بو چین » بمعنی “زن دای بو” آمده و معلوم است که کلمه “دای” ریشه طولانی دارد .

    در نوشته های آقای تسف دای ها را به چنین شکل میآبیم : « که کلمه دای بوی مغولی از آمیزش سه لغت چینی که عناوین اشخاص مهم سلسله یوآن بوده ، تشکیل شده است ، این سه کلمه عبارت اند از : ( tai – baw , tai – fau , doi – fou ) بمعنی مهردار بزرگ » ( ص ۲۲۳ نظام …..) .

    کلمات و القاب تای فو ، تای بو و دای فو را میتوان بخوبی تصور کرد که خیلی عمیق و صاحب معنی است و حالا ما در هزاره جات افغانستان “دای” ها زیاد داریم که به اقوام تعلق میگیرند . اما یک موضوع دیگر باید گفته شود که “دای” ویا “تای” درر تورکی بمعنی اسپ نوزاد آمده و واقعآ خیلی بجای خواهد بود تصدیق نمائیم که بگروه های “دای” ها بخوبی صدق مینماید به این معنی که اسپ سواری و اسپ کاری از قدیمترین ایام شغل مردم تورک بوده است . و کسانیکه صاحبان اسپ های خاصه و بخصوص میبودند ، او و مربوطین او را به صفت اسپ او میشناختند .

    مثلآ اگر کسی اسپی میداشت که در گردن او زنگ آویخته باشند ، آن اسپ را “دایزنگی” میگویند و ما تا اکنون در میان تورکان هزاره افغانستان منطقه یی داریم بنام “دایزنگی” و همچنان در میان تورک های صفحات شمال کشور قومی داریم بنام “کلته تای” گویا کسی از اشخاص مهمی که یا دُم اسپ آن کوتاه بوده ویا هم اسپ او نسبت به دیگر اسپ ها قد کوتاه بوده ، بنآ شخصیکه صاحب آن “تای” یا “دای” بوده او و مربوطین او را “کلته تای” گفته اند .زیرا که “کلته” به زبان تورکی به مفهوم کوتاه میباشد . ویا اینکه آن تای یا دای دردویدن “ یُرغه” بوده ودربزکشی نام ونشانی داشته و به نسبت کوتاه بودن دم ویا قد اسپ ، صاحبش را ، صاحب تای کلته و بعدآ جمع فامیل او را “کلته تای” خطاب کرده اند . در تلفظ ها اندر میان اقوام مغول و تورک حرف “دال” با حرف “تا” اکثرآ مشابه تلفظ میشوند .

    البته اقوام بنام حیوانات از قدیم الایام بدینسو معمولیت داشته ، چنانچه در میان شهریاران تورک ایران پادشاهانی را بنامهای « قره قویونلوها » و « آق قویونلوها » میشناسیم . بیرم خان مشهور بدخشی که هندوستان به توسط او نصیرالدین همایون دوباره بدست تیموریان افتاد ، از جمله قره قویونلوها و باز از شاخه “بهارلوها” بود که فرزند او همان عبدالرحیم خان خانان یا صدراعظم جلال الدین اکبر بود که زبان فارسی را به اوج ترقی رسانید و اصلآ در میان تورکان آنها متعلق به شعبه تورکان تورکمن میباشند .

    (( احتمال قریب به یقین دیگر وجه تسمیه “دای” اینست که “دائی” برای اکثر مردم تورک زبان مانند تورکمن ، آذری ، تاتار ، قرغز ، قزاق و بعضی از اقوام اوزبیگ به معنی ماما “برادر والده” را دارد . و به احتمال زیاد استعمال کلمه “دای” برای مردم هزاره معنی همان “دائی” را داشته باشد . بنآ “دای چوپان” در اصل خود “دائی چوپان” بمعنی “ماما چوپان” میباشد و میتوان دای کندی ، دای زنگی ، دای قوزی ، دای دهقان ، دای قلندر وغیره “دای” را با پسوند آن به همین قیاس نمود .))

    اگرچه بعضی ها “دی” را مشابه “زی” آورده اند ، چنانچه آقای یزدانی نیز تا جایی به این دو کلمه اشاره نموده است و شاید “زی” بشکل غیراصلی “دی” از “دای” گرفته شده باشد زیرا “دی” از لغات بسیار قدیم تورکی است و قدامت لغات تورکی را از آن باید دانست که هزار سال که هنوز بسی زبانها قوام نگرفته و به قیام نرسیده بودند ، فرهنگ عالی بزبان تورکی توسط محمود کاشغری تحریر شده بود و این خود نمایانگر تاریخ کهن زبان و ادبیات تورکی میباشد . همچنان خط اورخانی هم از قدیمترین خطوط تورکی بشمار میرود .

    در هزاره جات “دای” ها زیاد میباشند ، بمانند دای کیو- دای قوزی – دای کلان – دای پولاد – دای چوپان – دای نوری – دای کندی – دای دهقان – دایزنگی – دای ختای – دای ختن – دای بیرکه – دای قلندر وغیره

    در سطور قبل یادآور شدیم که یک جانب وجه تسمیه “دای” به “تای” تورکی نسبت دارد ، اما وقتیکه تنوع دای های تورکان هزاره را مطالعه مینمائیم “دای” به قوم نسبت داده شده است ، مثلآ “دای ختن” که غالبآ قومی از تورکان ختن بودند که بعد ها آمده باشند ، یا اینکه “دای دهقان” قشلاق دهقانها ویا اینکه یکی از دای های “دای توکیو” میآبیم و شاید “دای توکیو” باشد که اصل شان به “تورک توکیو” منتهی میشود .

    البته این “دای” ها همچنان میتوانند منطقه و جای تعبیر شوند و امکان معنی های دیگری هم وجود دارد . به هرصورت کلمات “دای” و “دی” مخصوص اصطلاحات خاص تورکان هزاره میباشد .

    یکی از موضوعات دیگریکه در خصوص “دای” باید گفته شود اینست که “دای” میتواند بعضی وقت جزً نام اشخاص باشد و ما بنام یکی از خانم ها به استناد تاریخ رشیدالدین فضل الله خانمی را میشناسیم که “دای” جزً نام اوست : « این غارت چنان با شدت بعمل آمد که در “یورتها” غیر از خاکستر دیگدانها چیزی باقی نماند . قوتوی خاتون و تودای خاتون و ارمن خاتون را برهنه بگذاشتند » ( ص ۶۰۷ امپراتوری صحرانوردان واواز رشیدالدین ).

    گرچه درخصوص پیشتر درباره وجه تسمیه ، منشاً و مبداً کلمه و اشارات دیگر در خصوص تورکان هزاره بحث گردید ، بازهم بخاطر توضیح بهتر نظر یکتعداد دانشمندان را درین بحث داخل سازیم ، تا توانسته باشیم بحد وسیع در ساحه اصلیت این مردم بومی افغانستان روشنی باندازیم .

    درقسمت وجه تسمیه هزاره ها سخن های نو بسیار کم است و زیاده تر یکی از دیگری تقلید کرده اند ، و موضوع اینکه ایشان از بقایای اردو و لشکر تیموچین یعنی چنگیز خان میباشند و موًرخین یکی بعد دیگری ، موضوع را تقلید کرده اند که این طرز دید به نظر نگارنده این مقال عاری از حقیقت میباشد و حتی بقراریکه درین مقاله متذکر شدیم ، آنها با آنکه بنی اعمام بسیار دور مغولها میباشند ، مستقیمآ به تورک ارتباط خونی دارند و بدان سبب اصلیت آنها خاصتآ و راًسآ به تورک منتهی میگردد .

  8. asif پاسخ

    emroz harki 12 kelas ra khand ya tamam kard qalam bar dats megiran va dar bareye tarikh mardomi hazara ye chiz az tahe delesh minavisad adam memanad kodomeshoo bavar konad

  9. هزاره پاسخ

    اینکه در اوایل این متن آمده که قبل از هزاره ها پشتون ها در مناطق مرکزی زندگی می کرده اند کاملا بی اساس است. مسکن اصلی پشتون ها مناطق شمال پاکستان می باشد.

  10. صالح پاسخ

    دای کلمه چینی نبوده دای به معنی جمع می باشد که در آن زمان بهسود هنوز به دای نرسیده بوده اقوام که در منطقه بهسود وجود داشته یا کم بوده یا بطور پراکنده زندگی میکرده
    ای اصطلاح رو یک پیرمرد ریش سفید از بهسود تشریح میکرد