نسل‏کشی هزار‏ه‏ها و بی‏تفاوتی جهان اسلام ‏

نویسنده: محمد جواد سلطانی جامعه شناس و استاد دانشگاه در کابل

jawad soltaniآن‏چه این‏روزها در بلوچستان پاکستان می‌گذرد، نماد از بی‌پناهی انسان در سرزمینی است که به نام اسلام بنا شده است. گروه‌هایی که از نظر مذهبی و نژادی با دیگران تفاوت دارند، سال‌ها‏ست که در محله‌های سکونت خویش محاصره شده‌اند. تمام‌ راه‌ها به دست‏ گروه تروریستی لشکر جهنگوی به کمین‏گاه‏ مرگ مبدل شده است.

سال‌ها‏ست که هزاره‌ها در پاکستان نسل‌کشی را تجربه می‌کنند. از گروه‌های فرقه‌گرا و تروریستی چون لشکر جهنگوی نمی‌توان انتظاری غیر از نسل‌کشی داشت. تاریخ اسلام با جنگ‌های فرقه‏ای بیگانه نیست. لشکر جهنگوی استمرار یک سنّت تاریخی است که دینداری را به مرگ و خون‌ریزی تقلیل می‌دهد. این‏روزها ‏تمدن اسلامی‌سیمایی خونین و هراسناکی دارد. نخستین و آشتی‌ناپذیرترین دشمن مسلمانان، فرقه‌هایی‏اند که روز‏به‏روز به شمار آن‌ها افزوده می‌شود. در دنیای کنونی، هیچ خطری بالاتر ا‏ز تهدید این گروه‌ها برای انسان وجود ندارد و در هیچ جای جهان به اندازه کشورهای اسلامی، انسان دچار تباهی و رنج نیست.در زمینه نسل‌کشی هزاره‌ها در بلوچستان اشاره به چند نکته ضروری است:
52e3cc9a08263یکم: تردیدی نیست که حامیان اعتقادی و مالی بسیاری از گروه‌های تروریستی، از جمله لشکر جهنگوی، برخی از کشورهای عربی و شیوخ عرب‏اند. حمایت از فرقه‌های ضددینی مانند لشکر جهنگوی، بخشی از سیاست‌های منطقه‏ای تعدادی از کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی است. تأسیس و تجهیز گروه‌های تکفیری، برای کشورهای عربی کارکردهای چندگانه دارد. نخستین کارکرد، به مسایل و تهدیدات امنیتی این کشورها و به‏طور کلی، امنیت داخلی آن‌ها مربوط می‌شود. استبداد قبیله‏ای و نپتوکراسی‌ یکی از واقعیت‌های سیاست در بسیاری از کشورهای عربی است. این کشورها از طریق ایجاد گروه‌هایی مانند لشکر جهنگوی و دیگر گروه‌های تکفیری، بخشی از نیروهای ناراضی از وضعیت داخلی این کشورها را به کشورهای دیگر منتقل می‌کنند.

به همین‏دلیل است که بسیاری گروه‌های تکفیری عرب، به‏منظور جهاد با مسلمانان به کشورهای اسلامی‌دیگر سرازیر می‌شوند. و کم‌تر گروه تروریستی را می‌توان یافت که در آن‌ها، عرب‌ها عضویت و دخالت نداشته باشند. عرب‌ها، برای استمرار سلطنت‌های فاسد و بدنام خود، دیگر سرزمین‌های اسلامی‌را به «دارالکفر» تبدیل کرده‌اند. نادانی، جهالت و بیگانگی با دین و شریعت برخی از اقشار و گروه‌های اجتماعی در کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان، زمینه را برای جهاد با مسافران و شهروندان عادی فراهم می‌سازد. کارکرد دیگر حمایت، تمویل و ترغیب گروهای مرگ با نسل‌کشی، کتمان حقارت عرب است. عرب‌ها در برابر اسراییل بارها خفت و حقارت را با تمام هستی‌شان تجربه کردند. به نظر می‌رسد، هزاره‌ها در بلوچستان تاوان حقارت شیوخ عرب در برابر یهود را می‌پردازند. شیوخ عرب و دیکتاتورهای فاسد عربی، ننگ ناشی از شکست در جبهۀ فلسطین را با نسل‌کشی و دامن‌زدن به جنگ‌ها فرقه‏ای جبران می‌کنند.

ورنه چه‏گونه عربستان سعودی و خادمان حرم‏های شریف، نه‏تنها در برابر نسل‌کشی‌هایی که به نام دین صورت می‌گیرد سکوت می‌کنند که شناخته‌شده‌ترین قاتل مسلمانان، یعنی رهبر فرقۀ تروریستی لشکر جهنگوی را بارها به آغوش باز نیز می‌پذیرند؟ سکوت امروز مراجع دینی، و کشورهای اسلامی‌در برابر نسل‌کشی هزاره‌ها در بلوچستان، لکه ننگی است بر دامن دین، دینداری و اسلام که در ذات خود، حقارت و خفتی به‏مراتب بیشتر از آن‌چه را که در فلسطین روی داد، متوجه آن‌ها می‌سازد. این سکوت هر‏دلیلی که داشته‌ باشد، نشان از بیگانگی با انسانیّت است و نشان می‏دهد که مراجع و نهادهای دینی بیش از هر‏زمان دیگری، نه نسبتی با انسانیت دارند و نه دلواپس سرنوشت انسان در جغرافیایی‏اند که به نام اسلام شناخته می‌شود.

بنیامین نیتانیاهو یک‏ بار در سازمان ملل با افتخار اعلام‌کرد که «اسراییل، جهان را جایی بهتری برای زندگی ساخته است. دانشمندان یهود جوایز نوبل را برده است و از دانش فنی ما همۀ جهان استفاده می‌کند و ما از گرسنگی و بی‏آبی در آفریقا و آسیا پیش‌گیری می‌کنیم و زمانی که حوادث در هرجای این جهان، در‌هاییتی، جاپان، هند، ترکیه، اندونیزیا و هرجای دیگر اتفاق می‌افتد، داکتران اسراییلی در میان نخستین کسانی‏اند که برای نجات زندگی می‌شتابند.» در برابر این سخن نیتانیاهو، شیوخ عرب و جهان اسلام، چیزی برای گفتن و عرضه‌کردن برای انسان امروز دارد؟ زمان آن فرارسیده است که به این واقعیت دردناک و تلخ اعتراف کنیم که ما جهان را به جایی برای نسل‌کشی و مرگ تبدیل‌کرده‌ایم. ‏ما هم ‌زندگی و جامعۀ خود، هم جهان انسان‌های دیگر را پر از دهشت و تباهی ساخته‌ایم. ارمغان ما برای انسان، بیداد و ستم است.

دوم: نسل‌کشی هزاره‌ها در بلوچستان همیشه با بی‌تفاونی نیروهای امنیتی، اردو، نهاد قضایی و حکومت پاکستان بدرقه شده است. نسل‌کشی، ترور و کشتارهای جمعی‌ بارها تکرار شده است؛ اما از سوی این نهادها هیچ اقدام جدی و مؤثری صورت نگرفته است. هزاره‌ها، شهروندان پاکستان‌اند. بنابراین، نمی‌شود از مسئولیت‌های آن‌ها در قبال شهروندان‌شان چشم‌ پوشید. مگر این‏که اراده‏ای برای استمرار این نسل‌کشی در میان باشد. هرگز نمی‌توان پذیرفت که ارتش و نیروهای امنیتی این کشور توان رویارویی با لشکر جهنگوی را ندارد. تمام شواهد و محاسبات، خلاف این امر را نشان می‌دهد.

ارتش پاکستان، هفتمین ارتش جهان است و بیشتر از یک میلیون نیروی انسانی آموزش‏دیده و حرفه‏ای را در اختیار دارد. سازمان استخباراتی این کشور، در رده‌بندی جهانی در رتبۀ نخست قرار دارد. علاوه‏براین، لشکر جهنگوی، از نظر پیچیدگی و سازماندهی، با گروه‌ها و سازمان‌های تروریستی دیگر قابل مقایسه نیست. رهبر این گروه، ملک اسحق، به‏صورت علنی در این کشور زندگی می‌کند و به‏رغم این‏که این گروه مسئولیت تمام حمله‌های تروریستی بر هزاره‌ها و دیگر شیعیان پاکستان را به عهده‌گرفته است، رهبر این گروه، تحت تعقیب قرار نگرفته است.

بنابراین، آن‌چه در بلوچستان می‌گذرد، به علت ناتوانی ارتش، نیروهای امنیتی و نهادهای حقوقی و قضایی پاکستان نیست. باید در پی‌علت‌ها و دلایل دیگری بود. این معما هر معنایی که داشته باشد، یک واقعیت را نمی‌توان از یاد برد و آن این است که نسل‌کشی هزاره‌ها در برابر چشمان جنرال‌های ارتش و نیروهای امنیتی پاکستان روی ‌می‌دهد. و هیچ خفت و حقارتی بالاتر از این قابل تصور نیست که ارتشی، به هردلیلی، نتواند حافظ جان کودکان و زنان سرزمینش باشد و کشور به جولانگاه راهزنان و قطاع‌الطریق‌های مذهبی مبدل‌ شود.

لشکر جهنگوی، پیش از آن‏که برای هزاره‌های پاکستان‏ مسأله باشد، برای ارتش پاکستان یک آموزن دشوار است. لشکر جهنگوی بارها در برابر همۀ جهان و انسان‌های روی زمین، شکوه و غرور جنرال‌های ارتش پاکستان را به بازی گرفته است. ستاره‌ها و نشان‌هایی که بر سینه‌های جنرال‌های پاکستانی می‌درخشد، چیزی نیست جز‏ درخشش رسوایی. رسوایی برای ارتشی که بالاترین نشان آن، «نشان حیدر» است.

منبع: روز نامه جامعه ی باز

In this article

Join the Conversation