زبان تلخ لیست نامزدان ریاست جمهوری

نویسنده: عبدالله وطندار
لیست نامزدهای ریاست جمهوری افغانستان گویا است. با آدم سخن می گوید. از جامعه ای افغانستان برای آدم داستانها دارد. چشم آدم را به واقعیت های خشن و بیرحم افغانستان باز می کند. به سوی آدم سنگ پرتاب می کند و این سنگ ها ” چینی خوشبینی ” آدم را باد باد می کند !

چشمت به هرکجای لیست می افتد ” احمدزی ” می بینی. احمد احمدزی. محمود احمدزی. کلبی احمدزی. مقصود احمدزی. فلان احمدزی. بمدان احمدزی. آیا تمام آنانیکه در افغانستان هوش کافی دارند، تصمیم گرفته اند نام شان را احمدزی انتخاب کنند؟ یا نه، خداوند به احمدزی ها وعده ای خلافت بر این سر زمین را داده است و به همین جهت، سهم هوش بقیه ساکنین افغانستان را هم به احمدزی ها داده است؟


از عبدالله عبدالله و یکی دو تن راه گم کرده ای دیگر که بگذریم، باقی نامزدان ریاست جمهوری همه از یک قوم اند. همه از یک سمت. همه از یک تبار. همه از یک محدوده ای قومی-زبانی خاص. با دین این لیست آدم از خود می پرسد که آیا در بدخشان آدم زندگی نمی کند؟ آیا در بامیان فقط کچالو یافت می شود؟ آیا در مزار آدمها فقط هوش بزکشی را دارند؟ آیا بادغیس در این کشور نیست؟ آیا سیاست با ژنیتیک مردمان دایکندی همخوانی ندارد؟ آیا هرات شهر نیست؟ و …

می توان یک راه حل ساده تر را عملی کرد که هم سرمایه ای کشور بر باد نرود و هم از درد سر بی حاصل کاسته شود. عبدالله و یکی دو نامزد تصادفی دیگر لطف کرده استعفای شان را اعلام کنند. باقی نامزدهای محترم که اکثریت نامزدها را تشکیل می دهند، بروند در جلال آباد و یا قندهار یک لوی جرگه ای میان سران قبایل برگزار کنند و رییس جمهور بیست و پنج سال آینده را انتخاب کرده، برای ملت افغانستان معرفی کنند. چه ضرورتی است که برای رییس جمهور شدن این و یا آن احمدزی، بدخشی به سر مزاری بزند و بامیانی به صورت شبرغانی؟ هراتی به بادغیسی بد و بیراه بگوید و تخاری به بغلانی. چه ضرورت است که روشنفکر هزاره، روشنفکر دیگر هزاره را برای رییس جمهور شدن احمدزی ها ترور شخصیت کند و ازبک، پوست ازبک را بکند و تاجیک هم فهمیده و سر خلاص شده، با کتمان نا امیدی، بازار خدا دادگان را گرم نگه دارد؟

در کنار این لیست، ملی گرایی بی بنیاد افغانی آزار دهنده تر است. تا می خواهی بگویی که چرا شهروندان این کشور درجه بندی شده اند، فریاد می زنند که متعصبی. فحش می دهند که قوم گرایی نکن. آخر هموطن عزیز، ملی گرایی ات را برای لحظه ای در جیبت بگذار، و به من بگو که چرا باید من درجه دوم باشم؟ چرا باید من درجه سوم باشم؟ چرا باید من درجه آخر باشم؟ چرا باید همیشه احمدزی بالانشین باشد و دیگران خاک پایش؟ چه حکمتی در این پیش و پس بودن و بالا و پایین قرار داشتن وجود دارد که ذهن تنبل من نمی تواند به آن دست یابد؟ چرا همیشه باید دیگران پس مانده ای شما را بخورند؟

هموطن گرامی، چرا باید من در اثر یک تصادف خلقت، در تمام عمرم حسرت برابر بودن با شما را بخورم؟ من چه چیزی ندارم که شما دارید تا این چنین در گرد و خاک آخر قافله گم باشم؟

این لیست پدرلعنت به خوبی و روشنی به آدم می گوید که یکی از دست آوردهای دموکراسی افغانی، بازگشت خود کم بینی، تبعیض بر علیه خود و درونی کردن آن از سوی بخش هایی از جامعه بوده است که در سه دهه غیاب حاکمیت دولت های خاندانی مرکزی، به میزانی از خود باوری و برابری خواهی رسیده بودند. اینک اما، این بخش های جامعه ای افغانی پذیرفته اند که درجه دوم اند. قبول کرده اند که با درجه ای سوم هم می توان زندگی کرد و از آن به حد خود لذت برد. خود را قناعت داده اند که ریاست ، بالانشینی و پیش آهنگی به آنها نمی زیبد و صاحبان مشخص خود را دارند.

حتی عبدالعدل های این جوامع، خشمگین اند و شکوه دارند که درجه ای چهارم، بی حیثیت شان کرده است. کسی نیست پرسان کند که محترم، ” آب وقتی از سر آدم گذشت، چه فرق می کند یک متر باشد یا ده متر؟ ” چه عزتی در درجه ای سوم است که در درجه ای چهارم شدن از دست رفته باشد؟

نهادینگیی تبعیض، پذیرش همگانی درجه بندی شهروندان، رسوب کردن این پذیرش در خون و مغز آدمها، چیزی نیست که نیاز به کشف شدن داشته باشد و یا باید با تحقیق و جستجو صحت وجود شان اثبات شود. لیست نامزدان ریاست جمهوری، آن را برای مان به روشنی باز می گوید.

آیا این تبعیض تبدیل به باور شده، این درجه بندی رسمی و پذیرفته شده ای شهروندان یک سرزمین و این نابرابری آشکار را نباید نقد کرد؟ آیا نقد این ساز و کار غیر انسانی و عقب مانده خطرناک است و یا آن ملی گرایی بی بنیاد که حتی فرصت اعتراض را هم از انسان نفرین شده ای درجه ای دوم و سوم و آخر این سرزمین می گیرد؟

In this article

Join the Conversation