نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان

نویسنده: غلام سخی ارزگانی
قسمت شانزدهم

قشقه زدن در پیشانۀ اسیران صغیر هزاره توسط هندوها و مسجدی خان بیات:
نظام استبدادی و حاکمان جابر وقت، ارزش و حیثیت انسانی هزارگان را تا این سرحد به زیر آوردند که حتا هندوها با جرأت تمام ریسمان را به گردن فرزندان انداخته و بر پیشانی آنان قشقه هندویی را کشیدند که این امر نه تنها در تضاد به کرامت انسانی بود؛ بلکه مغایر دین موبین اسلام نیز بود.
هرچند جنایت ضد بشری در حق طبقات محکوم و اسیر جامعه افغانستان؛ دارایی ریشه های عمیق تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بوده؛ ولی در عصر امیر عبدالرحمن خان بارکزایی به اوج خود رسیده بود که کلآ این چنین اعمال زشت در زمان پسرش امیر حبیب الله خان و دیگران نیز ادامه یافت. جنایات که خاصتآ در مورد هزارگان حتا تا این قرن ۲۱ صورت گرفته اند، در حق هیچ قوم و طبقه محروم انجام نشده است. با جرأت تمام می توان نوشت که هزارگان مورد هر گونه تبعیضات نژادی، قومی، مذهبی، زبانی، سمتی، سایر جنایات هدفمند ضد بشری و نسل کشی قرار گرفتند که عصاره های آن تا این عصر نیز ادامه دارند.
تعجب است وقتی که صغیران هزاره به فروش رسیدند، مثل حیوانات به ریسمان بسته شدند و علاوه برآن قشقه هندویی بر پیشانی آنان هم کشیده شد؛ هرگز احساسات انسانی، اسلامی و ملی جامعه ما را تحریک نکردند و سکوت مرگ بار همه گیر در جامعه حاکم بود. آیا انسان های روی زمین، این چنین جنایت را در قسمت هم نوع خویش فراموش خواهند نمود؟
به قول شیخ سعدی که گوید:
بنــی آدم اعضــای یکدیــگرنــد
که در آفریــنش ز یک پیـــکرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دیــگرعضــوها را نمانــد قرار
تــو کــز محنت دیگران بیغمی
نشــاید که نــامــت نهـــند آدمی
آیا نسل های کنونی و آینده کشور ما، این گونه جنایت ضد انسانی را در حق تمام اقوام و مردم کشور ما به خصوص در مورد قوم هزاره از یاد خواهند برد؟
اینک تحت عنوان: «شرح زنار به گردن اطفال هزاره انداختن هندوان» در جلد چهارم بخش دوم سراج التواریخ این چنین نگاشته شده است:
«و هم در خلال واقعات مسطوره، دیوان ویرام بزاز با دیوان ویساک ودیوان نندا نام که در قندهار سه تن از پسران صغیر و خورد سال هزاره را خریده و زنار به گردن ایشان آویخته، قشقه در پیشانی ایشان چنانچه از پیش رقم شد، چهارده هزار روپیه جرم شده بودند، به ذریعه عریضه استدعای استرداد مبلغ جریمۀ خود را کردند و اقدس والا در روز بیست و یک مذکور رمضان ارقام فرمود که شما همان مشرکانید که: « درعهد حضرت ضیاء المله والدین مرحوم، اطفال هزاره را که مسلمانند به دست آورده و زنار به گردن ایشان آویخته قشقه در پیشانی کشیده بودید و در عوض این که باید سنگسار می شدیدید، خاقان مغفور از خون شما در گذشته جریمه و دیۀ قتل را بر شما حواله و امر نمود که چهارده هزار روپیه از شما گرفته شود، البته مطابق حکم پادشاهی به شما آگهی داد و به حق این مبلغ را گرفته اند پس داده نمی شود.» و برعلاوه این دو تن از دختران هزاره را شیر احمد خان، برادر مسجدی خان بیات، با آن که خودش شیعه و هم مذهب مردم هزاره بود، از اجاره داری و عهده براری، حساب ده دفتر شده، به ایوان نرنجن داس هند که حساب گیر او بوده، او زنار به گردن ایشان آویخته و قشقه بر پیشانی ایشان کشیده در خانۀ خود مخفی نگاه داشته و در حالت کبارت هردو تن را متصرف شده تا که اعلیحضرت امیر امان الله خان غازی اطلاق عموم عبید و امای قوم هزاره وغیره را فرمود، آن دو تن در خانه او بودند و پس از آن معلوم نشد که در هند فرستاد یا به همان حالت که بودند جان داده و به آتش سوخته شدند.»(۱)
امیر حبیب الله در بالا تأید نمود که در عصر امیر عبدالرحمن خان؛ هندوها هم اسیران هزاره را می خردیدند، ریسمان به گردن های ایشان حلقه می کردند و بعد در پیشانی آن ها قشقه کشیده و مجددآ در معرض خرید و فروش قرار می دادند. این چنین عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نه تنها در زمان امارت امیر عبدالرحمن به شدت دوام داشت؛ بلکه در وقت پادشاهی مطلقه امیر حبیب الله نیز ادامه داشت.
از همه تجب تر این بود که این دو نفر شیعه مذهب بیات نیز زنار را به گردن های اطفال هزاره آویختند و قشقه را به پیشانی آنان کشیدند. وای بر این مسلمانی این دو شیعه مذهب!

هزارگان بی گناه تا آن وقت زندانی می بودند تا که می مردند:
خشم جنون انگیز حکام و حامیانش به آن حد رسیده بود که حتا افراد آواره و غریب را نیز با بهانه های واهی و بی مورد به زندان می انداختند تا اینکه جنازه های آنان از آنجا بیرون می شدند.
«حبس دایمی شدن حسن و خداداد نامان هزاره» در صفحه ۱۶۴ سراج التواریخ چنین نگاشته شده است:
«از دیگر سوی در خلال و اقعات مسطوره، حسن و خداداد نامان که در قندهار روز غربت و بینوایی به سر می بردند، مریض شده از در علاج در جای وقایع نگار دولت انگلیس رفته و دوا گرفته صحت یاب شدند و پس از صحت یافتن باز راه آمد شد نزد او باز کرده محبوس گشتند. و اقدس والا از عریضۀ حکمران قندهار بر ماجرا آگاه گردید. در روز بیست و یک رمضان احکام و ارقام فرمود که :«هردو تن را به هم چنان محبوس گسیل هرات نماید.» و هم حکمران هرات را فرمان کرد که: «ایشان را حبس دایمی نموده به حراست نگاه دارد تا بمیرند.» و هم در این ایام عطام محمد خان نامی از حضور والا به حکومت مقر و قوم ترکی و علی خیل ممتاز و سرفراز آمد.» (۲)
زمامداران مطلق العنان وقت که اجیران خود فروختۀ استعمارگران انگلیس پیر بودند و از آنان معاش غلامی خویش را می گرفتند، باکی نداشتند؛ ولی چند نفر بینوا که مریضی ایشان را در نزد دیگران مداوا کردند، آن ها را مجرم قلمداد نموده تا وقت به زندان قرون وسطایی نگهداشتند تا اینکه جان دادند.
جباریت میرزالاحمد در مورد مردم هزاره:
حاکمان حکومت وقت در ظلم خویش نیز شهره آفاق بودند. خاصتآ آن مأمورین که در مناطق هزاره جات مقرر می شدند، از هیچ گونه جرم و جنایت در حق هزارگان بی دفاع و بی گناه دریغ نکردند. ستمگری حکام به صورت هدفمند، سازمان یافته و آگاهانه در قسمت هزارگان اعمال گردید تا اینکه اکثیریت مردم هزاره از افغانستان نابود شدند.
اینک یک نمونه کوچک از تظلم و بی دادگری حکام عصر خونین وقت را در زیر عنوان: «شرح حال عداوت میرزا عبدالاحمد با مردم هزاره»، در کتاب دولتی آن وقت چنین می خوانیم:
«و هم در این ایام از عریضه و استغاثت و داد و فریاد طوایف محمد خواجه و چهار دسته و جیغتوی هزارۀ غزنین حالی رای والا گشت که از عرصه چند سال است، میرزا عبدالاحمد خان کاردار و برادر او به روی کار آمده، املاک ما مردم خراب و مالیات اراضی و عقار ما زیاد و مردم ما از جور و ستم او فرار شده اند و مالیات مزارع فراریان با وجود عدم زراعت از ما گرفته می شود و مردم سکنۀ شصت دربند قلعه از ناهور و بیست قلعه از مردم دودی علاءالدین خان و هم چنین از هر موضع و محل، فرار اختیار کرده از موطن خود کنار شده اند؛ و غلام حسین خان، پیشخدمت باشی حاکم غزنین، فراریان را تسلیت داده، از راه استمالت و وعدۀ مژده و نوید مرحمت از طرف دولت در مساکن ایشان رجعت داده است و پیهم جا و ماوی تعیین نموده، ایشان را راحت و آسوده می سازد. چنانچه از ابتدایی حکومت و تسلیت او تا حالا چهارصد خانوار به ذریعۀ قوجدار در موطن خود باز گردیده مقام راحت گزیده اند، و هم چنین پیهم از سمر و مشتهر شدن خبر توجه حاکم، به حالت زار و مضطر، رعیت گم و دربدر شده، راه مراجعت و حصول رفاهت برگرفته، متوالیآ وارد جا و ماوای خود می شوند و میرزا عبدالاحمد خان به جز دیوار امنیت رعیت را به تیشۀ بیداد تراشیدن و چهر احوال فقر و مسکنت ایشان را به ناخن ستم خراشیدن، دیگر کاری در نهاد ندارد و چهار هزار روپیه و هفتصد روپیه نقد و دوازده سیر روغن زرد و در حین مساحت و بیست جریب زمین مردم هزاره از ایشان به جور و اکراه گرفته، انواع جور و ستم نسبت به اقوام سه گانۀ هزاره غزنین از قوه به فعل آورده و می آورد، و چون از ابتدای دخیل کار و ملازمت دولت شدن او تا حالا ابواب عرض و داد و استغاثت، از دساست او به روز مردم هزاره بسته و مسدود بوده، نمی توانستند موقع اظهار جور و ستم او را به دست آورده ابراز دهند، ناچار پا به دامن اصطبار پیچیده، از عدم تاب و توان برداشتن ظلم و جور او، فرار بر قرار اختیار کرده، اکثر مسکن و ماوای خود را فروگذاشته،…» (۳)
اینک جنایت ضد بشری حاجی محمود خان، در سراج التواریخ چنین نگاشته شده است:
«در روز دوشنبه غرۀ ذیقعده، حاجی محمود خان تایمنی که از جملۀ خدمۀ اخلاص کیش صداقت اندیش سردار والاتبار محمد ایوب خان و مدتی با او فرار و از عریضۀ ضراعت و توبت و انابت و استدعای اجزت مراجعت چنانچه در تضاعیف واقعات عهد حضرت ضیاء المله والدین رقم شد، در کابل آمده و به حکومت هزارۀ بهسود مامور شد و جور ستم زیاد از قوه به فعل آورده و مردم هزاره، عرض پرداز حضور شده، جانبین طلب کابل گردیده، حاجی محمود خان از همان پول هنگفتی که به مصادرت از ضعفای رعیت گرفته بود، به اهالی بار چیزی را به رشوت داده، با پول خود ایشان را گرفتار شکنجه پنجۀ سیاست کرد، و اربابان ایشان محبوس گشت، زیرا که در باریان سعایت مردم هزاره را به حضور امیر مرحوم نموده و به بدی و لجاجت ایشان را نام برده، از دیانت و وضعیت آدمیانۀ حاجی محمد خان کرده پولی را که از او گرفته بودند، حق الزحمت سعایت مردم هزاره و حق الخدمت مدحت و ستایش حاکم پنداشته، به خود حلال کردند؛ و برعلاوۀ آن هنوز کدخدایان مردم هزاره در زندان بودند و با حاجی محمود خان اقدام در محاکمه ومذاکره ننموده بودند و حق از باطل و عدل از جور و حاکمیت از محکومیت امتیاز نیافته بود، که حاجی محمود خان را آدم نیک و پارسا و دیندار و قابل کار گرفته، از حضور اقدس چنانچه گذشت، به حکومت هزارۀ بهسود برحال ساختند و هر کدام در ازای این خدمت که به او کردند، خروارها روغن و صدها گوسپند و بسا گلیم و برک و کنیز بر عهدۀ [او] گذاشتند که در ظاهر به نام خریداری و در باطن با رسم مردم آزاری به دست آورده، برای ایشان ارسال نماید….
تا که هزارگان به ستوه و فغان آمده، جمعی از ارامل و ایتام و ازدحام عام از [سر] و پابرهنه عوام، حاضر کابل شده به عز [عرض] رسانیدند و التزام نامه شرعی به حکومت دادند که اگر جور و ستم و مصادرت او را قاعدتآ و شرعآ بر او ثابت نکردند، مقدار مبلغی که از اخذ او عرض کرده جریمه به دولت بدهند و چون کار بدین جا قرار گرفت، اقدس والا او را چنانچه بیاید در روز چهارم ذیحجه به ذریعۀ فرمان طلب کابل و عزل فرمود.» (۴)
آیا این ظلم ها مغایر کرامت انسانی، ارزش های اسلامی و مدنی نبودند که به طور شعوری در مورد مردم هزاره در معرض اجراء قرار دادند؟

حکومت وقت وعده زمین های هزارگان را به افغانان هند برتانوی داد:

سیاست و مقاصد حکام وقت به خاطر تحقق حاکمیت استبداد و نوکر منشی خویش به اجانب از هیچ گونه جنایت و خیانت ملی در حق مردم افغانستان دریغ نورزیدند و به ویژه محور اصلی مرام دولتمداران در طی تقریبآ نیم قرن متوجه نابودی مردم بی دفاع و بی گناه هزارستان بود. در همین رابطه بود که حکام با نحوی از انحاء، افغانان هندوستان را به خاطر تصرف کردن اراضی مردم هزاره به افغانستان دعوت کردند و حاصل خیز ترین اراضی هزارگان را طی فرامین متعدد به ناحق به آنان تسلیم نمودند.
«در تضاعیف واقعاتی که در حیز تحریر و تسطیر در آمده ثبت صفحات تاریخ گشت، امرعلی نام پسر نواب دیدوخان، از مردم متوطنۀ علاقۀ بوری، متعلق دولت انگلیس، از راه هجرت در کابل آمده، از تقبیل پایۀ سریر امارت مستسعد گشت؛ و امیر مرحوم او را نوازش فرموده، فرمانی عطا فرمود و با او قرار داد که هر وقت قوم خود را از طریق هجرت در خاک مملکت دولت اسلام حاضر آورد، به موجب این فرمان، هواخواهان و اولیای امور و خدمۀ دولت، به او و اعداد قومش، جا و ماوی و برطبق عمومهاجرین، مزرع و مرتع و بذر و تقاویو جیره بدهند.» (۵)
با صدور این فرمان بود که این افغان هندی، هزاران خانواده های افغان را با خود در افغانستان آوردند و زمین های هزارگان توسط دولتمداران به ناحق به آن ها توزیع گردیدند که تا کنون در تصرف غیر مشروع و غیر اسلامی آنان می باشند.
خیانت ملا عبدالشکور سرپرست مهاجرین:
ملا عبدالشکور که قایم مقام ایشک آقاسی دوست محمد خان دد خصال گردید، جنایات و خیانات گسترده ای را در حق مردم اسیر و بی گناه هزارستان نمود؛ اگر در اعمال ضد بشری خویش از دوست محمد پیشی نگرفت، از وی هم کمتر نبود.
در زیر عنوان: «شرح غبن و خیانت سرپرست مهاجر و مأمور شدن ملا عبدالشکور» در سراج التواریخ چنین ثبت روزگار گردیده است تا نسل کنونی و آیندگان آگاه و بیدار باشند:
«وهم در این ایام، دیوان نندلعل هندو، که از تغییر میرزاغلام محمد خان چنانچه گذشت، به سردفتری قندهار مامور شد، به کار پرداخته و علم برغبن و خیانت سرپرست و کارداران مهاجر حاصل کرده، شرحی معروض حضور داشته برنگاشت که: «ایشان از جیره و تقاوی و بذر مردم مهاجر، که از دولت به نام ایشان گرفته و به مردم مهاجر نداده، حیف و میل حرص و آز خود کرده اند، نود شش لک روپیه ظاهر و آشکار شده به روی کار آمده، که اکثر مهاجرین از این سبب همان حاصل املاک مردم هزاره را صرف معاش و زاد راه خود نموده فرار کرده اند.» و نیز عطالت و بطالت و ضعف پیری و ناتوانی سید فقیر خان، که به ممیزی این خیانت و خسارت چنانچه گذشت مامور شده بود، درج عریضۀ خود کرد. و حضرت اقدس والا از این عریضۀ او ملاعبدالشکور خان پسر سعدالدین خان حکمران هرات، قاضی قندهار را که از جال سازی و واسطه بازی و ارتکاب خیانت و خسارت چنانچه گذشت طلب کابل و محبوس سخت گردیده، از مراحم ملکوکانه و خطابخشی شاهانه، به این روزها از حبس رها شده بود، سرپرستی مردم مهاجر افغان شد، و او بیشتر از پیشتر چنانچه بیاید و جا به جا رقم شود، در اخراج و تبعید مردم هزاره جدو و جهد نموده، املاک حجرستان و راه ملک و چقماق و تاله و می می سرهنگان و گرگابه و چارشینه و تمزان و شهر گیزاب و تمامت املاک هزاره دای چوپان را از ناوۀ هیزم تو معروف به اوزمه تو، واقع قرب و متصل مقر قندهار و ارغنداب، تا قلندر و املاک قوم مسکۀ هزارۀ جاغوری و شیرداغ و پیک و حسینی و سیاه بغل و زرتک و زاوی و سلطان احمد را تا میرآدینۀ مالستان و غرجی و بورجگی هزارۀ بهسود از یکسو تا دیگر سو، به مردم افغان کوچی و وطنی داده، مردم هزاره را فراری و جلای وطن ساخت و خدمت بزرگی اضافه تر از ایشک آقاسی دوست محمد خان، به دین و دولت و ملت شجیعۀ افغان کرد، زیرا اگر آن مردم جاهل و وحشی و مخالف مذهب، که از قرن ها در این مملکت ماوی و سکنی داشتند، از این عهد به بعد هم چنان متمکن و متوطن می بودند، بر طبق اقتضای رأی و امضای روسای ایلاتی و عشایری افغان و هواخواهان و اولیای امور و خدمۀ صادقۀ دولت و سلطنت افغانستان، اگرچه در بطن و مرکز مملکت و دایره آسا از چهار جانب محاط به اقوام و قبایل افغان و تاجیک و اوزبک و چار اویماق وغیره که همه دارای یک مذهب و اهل سنت و جماعتند بودند و مسدودالمعبر توطن و تمکن داشتند و نمی توانستند و رهگرا و مرحله پیمای تمرد و طغیان شوند، بازهم از کثرت نفوس و وسعت ارزاق و اختلاف مذهب، که شیعه و امامیۀ اثنا عشریه بودند و با بقیۀ مردم هزاره که هنوز هم در این مملکت و تحت ظل حمایت این دولت اند و مطیع و منقاد حکومت و ذلیل و خوار ملت می باشند، ده لک خانه به شمار می آمدند، روزی می شد که به مثل عهد امیر مرحوم سر از جیب اطاعت برآورده، باعث خسارت و زحمت دولت شوند. پس نظر به اندیشه و تصور مذکور و تدبیر اولیای امور جمهور، هر دو تن ایشک آقاسی دوست [محمدخان] و قاضی عبدالشکور خان، خدمت به دین و دولت و قوم افغان کردند، چه مخالف مذهب را از منازل و مساکن ایشان کشیده تبعید کردند و افغانان را به رایگان مزارع و مراتع و اراضی و عقار دادند، گویا خدمت به دین و ملت نموده به دولت اخلاص و صداقت کردند، که از فتنۀ روزی ایمن و راحت و مطمئن خاطرش ساختند.» (۶)
ایشک آقاسی دوست محمد و قاضی عبدالشکور که سرپرست امور مهاجرین بودند، بیشترین جنایت و خیانت تعمدی را در مورد هزارگان انجام دادند که تاریخ و جهان بشریت هرگز فراموش نخواهند کرد.
به حق گفته می توانم که از جمله، این دو نفر سرپرست مهاجرین میراث داران عبدالرحمن خانی در تصرف اراضی، فرزندان و ملکیت های هزاره بودند که تمام اوراق تاریخ بدان گواهی می دهند.

قتل محمد اکبر هزاره توسط افغانان مهاجر:
افغانان مهاجر تنها به تصرف اراضی و سایر ملکیت های مردم هزارستان قناعت نکردند؛ بلکه به صورت قصدی، مردم بی گناه و بی دفاع هزاره را مورد قتل قرار می دادند که اینک یک مورد آن را در تحت نام: «قتل محمد اکبر نام هزاره به دست افغانان مهاجر» در سراج التواریخ چنین درج گردیده که هدف نابودی انسان های هزارستان را به اثبات رسانید:
«و از دیگر سوی در اثنای این حال، نه نفر از قوم کاکوزایی و گرجی زایی و با دین زایی، که اراضی و عقار محمد اکبر نام هزارۀ گیزابی [را] تصرف و تصاحب کرده بودند، در معبر راهی او را گرفته، به انواع عذاب و عقاب بکشتند که مبادا به دولت و حکومت عرض و استغاثت نموده، مزرع و مرتع و مسکن خود را از ایشان بگیرد…» (۷)
مهاجرین که یک قسمت از اراضی هزارگان فراری را توسط فرامین دولتی تصرف کردند، از این گذشته، زمین های آن هزارگان را که خودشان به خاطر بخور و نمیر بالای زمین های زراعتی خویش کار می کردند؛ نیز توسط مهاجرین تصرف شدند و صاحبان اصلی آن را به قتل می رساندند که یک نمونه آن در بالا ذکر گردید.

شکایت انسانی و عادلانه هزارگان از اثر جبر توان فرسای حکام:
زنده یاد علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره با حفظ امانت دستورات الهی، رسالت نگارشی، اخلاقی و احترام به کرامت والای انسان و انسانیت؛ در ثبت وقایع تاریخی و چشم دیدها عملآ بی طرفی را رعایت کرد که در همین رابطه هم لقب:« بیهقی ثانی» را از سوی عالی ترین نجبگان دانش، فرهنگ و علم را به خود اختصاص داد.
«و هم در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، شجاع و مولاداد و خداداد و اصغر نامان از سرخیلان بادیه نشین و ییلاق گزین قوم اندر غلزایی، که پس از مطیع و منقاد شدن هزاره جات یاغیستان، راه آمد شد و ییلامیشی در موطن و مسکن قوم قلندر از هزارۀ جاغوری کشوده بودند، هزارگان را که بدنام دولت و در حقیقت جاهل و وحشی و بعید از دانش رسم و رواج عرض و داد حکومت بودند، و از جور و ستمی که از اعداد لشکر و اعیان کشور دیده، خوف و هراس و یاس زیاد در دل داشتند و استغاثت و داد خواهی را نمی دانستند، تخویف و تحذیر نموده و طریق جور و ستم پیموده، دختران و زنان ایشان را به اجبار و اکراه تصرف و تصاحب کرده، زراعات ایشان را علف و تلف دواب و مواشی گله و رمۀ خود می نمودند، یکصدو پنجاه و چهار خانوار از ملک و وطن خود فرار اختیار کرده، در نواح قلات و بین هزارۀ جاغوری و مالستان پناهنده شدند و چند تن از کدخدایان شان با حالت جهالت که هیچ نمی دانستند و از قواعد حکومت و عرض و استغاثت رعیت آگاه نبودند، به تعلیم بعض مسافرین و مساکنین که از بین ایشان عبور و مرور کرده می گفتند که در کابل رفته به حضور پادشاه دادخواه شوید که دست ستم کوچندگان و خانه به دوشان بادیه نشین قوم اندر را از گریبان روزگار شما کوتاه فرماید، حاضر کابل شدند و به وسایل و وسایط و صرف مبالغ که از بهای مال و دختر و عیال خود به دست آورده بودند، عریضۀ خود را به مطالعه ساطعۀ اقدس والا رسانیده، در روز اول مذکور محرم، حکام قلات و جاغوری و مالستان را فرمان رفت که: «فراریان مردم هزارۀ قلندر را تسلیت و دلجویی و جانب موطن و مسکن ایشان رجعت دهند و مالکان مذکورۀ قوم اندر را نیز فرمان شد که مزاحم حال هزارگان نشوند و اگر دعوی مزارع و مراتع ایشان را داشته باشند، وکیل خود را در کابل نزد سردارعبدالقدوس خان ایشک آقاسی حضور گسیل دارند که سررشته به او بدهد و این وکیل خواستن و سررشته دادن عبدالقدوس خان همان بود که قاضی عبدالشکور خان چنانچه گذشت، مامور سرپرستی مهاجرین و ناقلین افغان شده، چون در هزاره جات رسید، املاک مردم قلندر و مسکۀ جاغوری را به مردم کوچی قوم اندر و خروتی و کاکر داد چنانچه تا حال در تصرف شان است.» (۸)

اعمال ضد انسانی غلام محی الدین حاکم دایزنگی:
قبلآ مکررآ نوشتم که جنایات سازمان یافته و هدفمند توسط حاکمان علیه همه اقوام کشور در افغانستان صورت می گرفتند؛ ولی نسل کشی و سایر جنایات که در حق هزارگان اعمال می گردید، قبل از این وجود نداشتند و به کلی استثنایی بود. از این جهت، هر حاکم هزاره جات با حمایت حکومت تک قومی خویش، ناب ترین جنایت را در مورد مردم هزاره انجام می دادند. اینک یک مثال آن را در زیر عنوان: جور و ستم غلام محی الدین حاکم دایزنگی» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«ومقارن این حال عریضۀ مردم هزارۀ دایزنگی و دایکندی مشتمل بر پانزده فقره از جور و ستم و دختر به زور گرفتن و از در مصادرت نقد و جنس به دست تعدی آوردن غلام محی الدین خان حاکم ایشان، به حضور والا رسیده و حضرت اقدس والا حاکم را که عهد نامۀ ترک جور و ستم و خیانت و مداخلت به مال و منال رعیت به دولت داده مامور حکومت شده بود، مسلمان و خادم دولت و پیرو شریعت دانسته، اعتماد بر صدق عریضۀ آن مردم نکرده، کوایف و حقایق جور و ظلم او را از جنرال شیر محمد خان اندری، مقیم قلات توخی، که از کماهی حالات هزاره جات کمال آگهی داشت و ملا سربلند قاضی و اهالی محکمه شرعیۀ هزارگان معروض داشته در روز غرۀ مذکور ماه صفر، نور محمد خان محمد زایی و محمد امین خان پسر علی عسکرخان قرت از مردم قزلباش و عبدالرحمن بیگ از مردم میمنه، مامور رفتن دایرنگی و تحقیق و تفتیش صدق و کذب عریضۀ مردم رعیت و جور و ظلم و مصادرت حاکم شدند.» (۹)
حاکمان وقت با افراطی ترین تعصبات نژادی، مذهبی، قبیلوی، ستمی، زبانی، قومی وغیره با پشتوانه حکومت تک قومی خویش از هیچ جنایت در قسمت مردم هزارستان دریغ نورزیدیند و تا توانستند، مغایر ارزش های انسانی، اسلامی، مدنی و ملی بالای همه اقوام و خاصتآ بالای هزارگان از جهالت فوق العاده کار گرفتند که هر ورق تاریخ به آن شهادت می دهد.
شاعر چه زیبا و نغز سروده است:
چراغ ظلم ظالم تا دمی محشر نمی سوزد
اگر شبـی سوزد شـب دیـگر نــمی سـوزد

ادامه دارد
تاریخ: یکشنبه ۲۹ ثور ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۱۹ می ۲۰۱۳ میلادی/ کابل
—————————————————————————————————
منبع:
(۱) – ص ۱۶۴ و ۱۶۵«التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۲) – ص ۱۶۴ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۳) – ص ۱۶۷ و ۱۶۸ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۴) – ص ۱۸۷ و ۱۸۸ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۵) – ص ۱۹۵ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۶) – ص ۱۹۷ و ۱۸ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۷) – ص ۱۹۹ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۸) – ص ۲۱۲ و ۲۱۳ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۹) – ص ۲۳۱ و ۲۳۲ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

In this article

Join the Conversation